۱۳۹۰-۸-۱۲، ۰۷:۲۱ عصر
یادم هست که یکی از این جوانهای زنگی آباد ،موتور بزرگی سوار می شد و دائما از این خیابان زنگی آباد به آن سر می رفت و می آمد و تک چرخ می زد .چرخ جلوی موتورا بلند می کرد و با سرعت زیاد با یک چرخ حرکت می کرد .هیچ کس نمی توانست به او چیزی بگوید .حاج یونس که به مرخصی آمد به او گفتند که کسی چنین کاری می کند .
روزی دیدیم که حاج یونس ،موتور آن جوان را به خانه آورده است .
به آن جوان هم گفته بود که اگر خواستی موتورت را ببری ،بیا به خانه ما .
آن جوان هم به خانه مان آمد .نمی دانم حاج یونس چطور با این جوان صحبت کرده بود که او رام رام شده بود .آن جوان ،هنوز که هنوز است ،همه جا می نشیند و از حاج یونس تعریف می کند .
از این نمونه ها که امر به معروف و نهی از منکر حاج یونس خیلی موثر و کار ساز افتاد ،
یک دفعه برای دیدن یکی از اقوام به خانه شان رفته بودیم .حاج یونس شنیده بود که صا حب خانه خمس نمی دهد .من آن روز ها مصطفی را حامله بودم .در راه که می رفتیم ،حاج یونس به من گفت :هر چه جلویت گذاشتند نخور ،روی بچه اثر می گذارد .
وقتی به خانه شان رسیدیم ،میوه و شیرینی آوردند ،من گفتم دندانم درد می کند ،نمی توانم بخورم .چایی آوردند و اصرار کردند که حتما باید بخوری .من هم مجبور شدم بخورم .حواس حاج یونس هم به من بود .وقتی بیرون آمدیم گفت :
- دست بکن توی گلویت و سعی کن چایی را با لا بیاوری .مگر نگفتم روی بچه اثر می گذارد .
بعد از آن ،به خاطر حساسیتی که داشت ،خودش خمس آن را حساب کرده بود .بعدها هم شنیدم که حاجی طوری بر خورد کرده بود که دیگر آنها هم خمسشان را پرداخت می کردند .
همچنین یادم هست که یکی از آشنایانمان خمس نمی داد .حاج یونس به آنها هم گفت :چون خمس نمی دهی ،من هم به خانه تان نمی آیم .