۱۳۹۱-۶-۱۸، ۱۰:۴۵ عصر
امروز در سایت خبری فارس خبری از اقای بهر.ز لطفی نسب ایرانی ازاد شده ار زندان ژاپن خوندم که غرامت 1000.000.000 دلاری داشت
یک گفتگوی جالب هم در این خبر بود که خوندش رو به شما پیشنهاد می کنم
یک گفتگوی جالب هم در این خبر بود که خوندش رو به شما پیشنهاد می کنم
[highlight=#eff8f7]به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات فارس، سرگذشت زندگی بهروز لطفینسب در زندانهای ژاپن کمتر از سرگذشت «پاپیون» در زندانهای گویان نیست. وی که با دخالت گروهی از یاکوزاها به زندان افتاد، بیش از یک دهه را در زندانهای ژاپن به سر برد و سختیها و شکنجههای فراوانی را به جان خرید. بارها به وی سوءقصد شد و او به طور معجزهآسایی از مرگ گریخت.[/highlight]
[highlight=#eff8f7]پس از صدور حکم آزادی نیز 6 ماه به اتاق شکنجه منتقل شد و با زیرکی و نبوغ خود اجازه نداد از او اثر انگشت بگیرند. بعد از ورود به ایران، خاطرات خود را نوشت و پیگیر دادخواست خود شد. در حال حاضر دادخواست او با غرامت 1 میلیارد دلاری در سفارت ژاپن در حال بررسی است.[/highlight]
[highlight=#eff8f7]گفتوگوی زیر بخشی از سرگذشت «پاپیون» ایرانی است در زندانهای ژاپن که از نظر میگذرانید. [/highlight]
[highlight=#eff8f7] [/highlight]
[highlight=#eff8f7]
* وقتی کتاب «بتی محمودی» را خواندم مصمم شدم خاطرات خود را بنویسم
[/highlight][highlight=#eff8f7] [/highlight]
[highlight=#eff8f7]به عنوان اولین سوال اصرار شما برای انتشار این کتاب چه بود؟ کتابی که قرار است جلد دومی هم داشته باشد؟[/highlight]
[highlight=#eff8f7]روزهایی که من در زندان ژاپن بودم، چون بیشتر اوقاتم در انفرادی سپری میشد، با تنها چیزی که وقتم را میگذراندم کتاب بود. در آن زمان کتابی در زندان بود از نویسندهای به نام «بتی محمودی» با عنوان «به خاطر دخترم هرگز». وقتی این کتاب را خواندم، به عنوان یک ایرانی احساس کردم که این کتاب مذهب و آداب و رسوم فرهنگی ما را به بازی گرفته است. خانم محمودی کتابی نوشته بود که در آن دروغهای فراوانی وجود داشت.[/highlight]
[highlight=#eff8f7]پس از خواندن کتاب با خودم فکر کردم که آدمی آمده و بدین گونه در مورد ایران به دروغ پردازی پرداخته و از روی آن فیلمی تهیه شده و حتی به کتاب و فیلم نیز جوایزی تعلق گرفته است. با خودم فکر کردم که خاطرات من از اقامتم در زندان ژاپن بسیار بهتر و شیرینتر است و من میتوانم کتاب بهتری را بنویسم. از همان زمان این فکر در ذهن من شکل گرفت که خاطرات خودم در ژاپن را به کتاب تبدیل کنم.[/highlight]
[highlight=#eff8f7] [/highlight]
[highlight=#eff8f7]در چندمین سال زندان این فکر به ذهن شما خطور کرد؟[/highlight]
[highlight=#eff8f7]در دومین سالی که در زندان بودم.[/highlight]
[highlight=#eff8f7] [/highlight]
[highlight=#eff8f7] [/highlight]
[highlight=#eff8f7]
* در زندان نزدیک به 100 کتاب خواندم/ «سینوهه» در زندان خیلی به کار من آمد
[/highlight][highlight=#eff8f7] [/highlight]
[highlight=#eff8f7]آیا در زندان ژاپن اجازه مطالعه کتاب به شما میدادند؟[/highlight]
[highlight=#eff8f7]در آن زمان میتوانستیم هفتهای یک کتاب بخوانیم. در آن زمان کتابهای بسیاری از سوی دوستان و خانوادههای ایرانی برای زندانیان ارسال میشد. بر روی این کتابها هم شماره زندانی و هم نام زندانی نوشته میشدند. اما مسئولان زندان این کتابها را نگهداری میکردند و به زندانی نمیدادند. زمانی که زندانی از زندان آزاد میشد، این کتابها به وی داده میشدند.[/highlight]
[highlight=#eff8f7]زندانی هم چون قصد خروج از زندان را داشت و بار اضافی نمیخواست با خود به بیرون ببرد، معمولا میگفت قصد دارد این کتابها را بیرون بریزد. مسئولان زندان هم این کتابها را جمع میکردند و با کندن صفحاتی که نام زندانی در آنها درج شده بود،آنها را در اختیار دیگر زندانیان قرار میدادند. در طول مدتی که در زندان بودم، نزدیک به 300 جلد کتاب برای من فرستاده شده بود. [/highlight]
[highlight=#eff8f7]بعد از اینکه کتاب «به خاطر دخترم هرگز» را خواندم، کتاب دیگری به دست من رسید که نویسندهای ایرانی آن را نوشته بود و نظریات خانم محمودی را رد کرده بود. از این رو تصمیم گرفتم کتاب را به گونهای بنویسم که هیچ خواننده ژاپنی نتواند از آن ایرادی پیدا کند.[/highlight]
[highlight=#eff8f7] [/highlight]
[highlight=#eff8f7]در زندان ژاپن چند تا کتاب مطالعه کردید؟[/highlight]
[highlight=#eff8f7]نزدیک به 100 کتاب. اولین کتابی هم که خواندم «سینوهه» بود با ترجمه ذبیحالله منصوری. من این کتاب را چندین بار خواندم و برای من استفادههایی هم داشت. در داخل این کتاب به گیاهان دارویی و فواید آنها اشاره شده بود و من برای مقابله با داروهایی که در درون غذاهای من میریختند از این کتاب بسیار استفاده کردم.[/highlight]
[highlight=#eff8f7] [/highlight]
[highlight=#eff8f7]آیا کتاب ژاپنی هم میتوانستید بخوانید؟[/highlight]
[highlight=#eff8f7]من میتوانستم ژاپنی صحبت کنم و تا حدی بخوانم و منظور خودم را به دیگران برسانم اما توانایی خواندن کتابهای ادبی یا تخصصی را نداشتم. ژاپنیها سه زبان در کشور خود دارند: «ایراگانا»، «کاتاگانا» و «کانجی». اکثر خارجیها به «ایراگانا» و «کاتاگانا» میتوانند تکلم کنند و زبان «کانجی» به مراتب سختتر است و خود ژاپنیها هم در یادگیری آن مشکل دارند.[/highlight]
[highlight=#eff8f7] [/highlight]
[highlight=#eff8f7]سوالی که ممکن است در ذهن بسیاری از خوانندگان کتاب شکل بگیرد این است که شما چگونه بعد از بازگشت توانستید به نوشتن کتاب بپردازید؟ به عنوان یک آدم مال باخته، درآمد شما از کجا تامین میشد؟[/highlight]
[highlight=#eff8f7]وقتی که من به ایران آمدم، هنوز نمیدانستم که پدرم فوت کرده است. من از اوضاع خانوادهام خبری نداشتم زیرا هیچیک از نامههایی که از آنجا به خانوادهام نوشته بودم به دست آنها نرسیده بود و من هم نامهای از آنها دریافت نکرده بودم. از این رو فشار زیادی را بر روی دوش خود احساس میکردم. وقتی به ایران آمدم فکر اقتصاد را از ذهنم خارج کردم و تنها هدف من این بود که کشور ژاپن را به دلیل این رفتار ناشایست محکوم کنم.[/highlight]
[highlight=#eff8f7] [/highlight]
[highlight=#eff8f7]
* زمانی که وارد فرودگاه ایران شدم دمپایی به پا داشتم/ 6 ماه در اتاق شکنجه بودم
[/highlight][highlight=#eff8f7] [/highlight]
[highlight=#eff8f7]یعنی از همان ابتدا به نوشتن کتاب مشغول شدید؟[/highlight]
[highlight=#eff8f7]نه. تا 4 ماه که اصلا قادر به حرکت نبودم و به دلیل شکنجهها در خانه بستری بودم. زمانی که به ایران آمدم هنوز آثار شکنجه در بدن من بود. من زمانی که وارد فرودگاه ایران شدم دمپایی به پا داشتم زیرا پاهای من به اندازهای ورم کرده بود که داخل کفش جا نمیشدند. بعد از این 4 ماه، پیگیر پروندهام در وزارت امور خارجه شدم. یعنی از اوایل سال 1386.[/highlight]
[highlight=#eff8f7] [/highlight]
[highlight=#eff8f7]آیا مسئولان زندان شما را در ژاپن شکنجه کردند؟[/highlight]
[highlight=#eff8f7]23 فوریه 2004 حکم آزادی من صادر شد اما مقامات زندان من را به انفرادی انداختند و از من خواستند تا پای برگههایی را امضاء انگشت بزنم و به این صورت من را متهم جلوه دهند. من از امضاء برگهها خودداری کردم ولی آنها به زور انگشتهای من را گرفتند و پای برگهها زدند.[/highlight]
[highlight=#eff8f7]آنها در روز دستگیری من اثر انگشت گرفته بودند و آنها را بایگانی کرده بودند. از این رو تصمیم گرفتم تا اثر انگشتهای خود را از بین ببرم تا از با اثرهای انگشت اولیه متفاوت باشد.[/highlight]
[highlight=#eff8f7] [/highlight]
[highlight=#eff8f7]
* برای اینکه برگهها را امضاء نکنم اثر انگشتهای خود را از بین بردم
[/highlight][highlight=#eff8f7] [/highlight]
[highlight=#eff8f7]این کار را در زندان چگونه انجام دادید؟[/highlight]
[highlight=#eff8f7]من داخل اتاق شکنجه بودم که شبیه به اتاق سونا بود. کف اتاق از کفپوشی شبیه پلاستیک پوشیده شده بود. در آن اتاق فقط یک بطری آب پلاستیکی در اختیار من بود که به آن «پکاری» میگفتند و هر روز آن را از آب پر میکردند. در این اتاق شکنجه دستهای من از پشت بسته شده بودند و برای پهن کردن رختخواب از دندانهای خود استفاده میکردم.[/highlight]
[highlight=#eff8f7]برای اینکه به آنها اثر انگشت ندهم، شبها دستان خود را داخل این بطری آب میکردم و بعد از مدتی که پوست انگشتان من متورم میشدند، با مالیدن انگشت خود به لولههای زنگ زده، اثر انگشتان خود را از بین میبردم. این کار را به مدت شش ماه انجام دادم و بعد از آن که آزاد شدم و به اداره مهاجرت رفتم، اثر انگشتهای من با اثر انگشتهای سابق تفاوت داشت.[/highlight]
[highlight=#eff8f7] [/highlight]
[highlight=#eff8f7]این اقدام از کجا به ذهن شما خطور کرد؟ آیا کسی از زندانیان به شما گفته بود؟[/highlight]
[highlight=#eff8f7]شاید باورتان نشود که در شرایط سختی که قرار داشتم، این فکر ناخودآگاه به ذهن من خطور کرد و انگار کسی آن را به من الهام کرد.[/highlight]
[highlight=#eff8f7] [/highlight]
[highlight=#eff8f7]
* نوشتن کتاب دردهای من را تسکین میداد
[/highlight][highlight=#eff8f7] [/highlight]
[highlight=#eff8f7]زمانی که به نوشتن کتاب مشغول بودید، هزینههای شما از کجا تامین میشد؟[/highlight]
[highlight=#eff8f7]زمانیکه در ژاپن بودم در چند نوبت مقداری پول به ایران فرستاده بودم و پدرم برای من ملکهایی را خریده بود. در ایامی که مجروحیت داشتم و به دنبال کارهای پروندهام بودم از آنها استفاده میکردم.[/highlight]
[highlight=#eff8f7]در دورانی که در ایران پیگیر کارهای دادگاهم بودم، به نوشتن نیز مشغول شدم و بیشتر شبها به نوشتن میپرداختم. به دلیل شکنجههایی که در ژاپن بر روی من انجام شده بود، شبها نمیتوانستم به خوبی بخوابم. از این رو شبها دست به قلم میشدم و مینوشتم و گاهی این نوشتن از شب تا صبح طول میکشید. نوشتن به من در این دوران آرامش میداد.[/highlight]
[highlight=#eff8f7] [/highlight]
[highlight=#eff8f7]
* 5 سال این کتاب را می نوشتم/ انگیزه نوشتن در همه ژاپن رفتهها نیست
[/highlight][highlight=#eff8f7] [/highlight]
[highlight=#eff8f7]آیا پیش از آن هم کتاب خاطراتی از کسانی که به ژاپن رفته بودند نوشته شده بود؟ [/highlight]
[highlight=#eff8f7]خوشیها خیلی زود از یاد میروند اما خاطرات بد هستند که همواره در ذهن باقی میمانند و گاه و بیگاه به خاطر انسانها باز میگردند. در دوران جنگ نیز خیلیها از سختیهای روزگار لب به شکایت میگشودند اما تمام کسانی که این روزها زنده هستند آن دوران را یکی از بهترین دوران زندگانی خود میدانند.[/highlight]
[highlight=#eff8f7]بسیاری از ایرانیهایی که به خارج رفتند و با خودشان پول آوردند، دیگر فکر هیچ چیز نیستند، اما ایرانیهایی که مثل من به کشورهای خارجی سفر کردند تا کسب درآمد کنند اما صدمه دیدند، میتوانند بنویسند. اما این انگیزه هم در همه افراد وجود ندارد.[/highlight]
[highlight=#eff8f7]انتشار این گونه کتابها تجربهای است برای کسانی که در رویای رسیدن به پول به خارج سفر میکنند. این کتاب میتواند تجربهای باشد برای خارجیانی که قصد سفر دارند.[/highlight]