۱۳۹۳-۸-۲۵، ۱۲:۴۵ عصر
یادِیدَده ،ساروق لَره باقلوردیگ،
سَحَر اِرتَه اَششَکلَره مینیردیگ،
یِگِن یِگِن پَللَرِنه سِخلِردیگ،
قِززه گیندَه ،چِلَه ایشه گِدِردیگ،
بویَتِی نَن ،اونده اوراق،وُرُردیگ،
دَر تِگِردیگ،خِیلَه چوخ شِید اُلوردیگ،
تینگیلِدَن یخ سُولَره ایچیردیگ،
ظِهِر چاقو ،چِرَگ یِردیگ ،یاتوردیگ،
آخشام چاقو،گَنَه ایشه توروردیگ،
قوزولَرچِن،بیر چَرچُو اوت ییقیردیگ،
اوت لَمِسِه اششگلَره یوکلوردیگ،
اششکلَره قَلِیه جَن قووُردیگ،
چِرَگ یِردیگ ،کللَمِسه قویوردیگ،
دام اِستِندَه ،نه قَد راحت یاتوردیگ،
* * *
یوخو کِچدِه، قَلِبلَمِس قارالدو،
گِنگ ایرَگله،گِری نَجِر داراولدو،
ترجمه:
آیابه باد داری که سفره های غذایمان رامی بستیم،
وصبح زود سوارخرها می شدیم،
پشت سرهم به پهلوهایشان سیخ فرومی کردیم،
ودرروزهای گرم برای کار به بیرون می رفتیم،
درآن جا با«بایاتی»گنم درو می کردیم،
عرق می ریختیم،وخیلی تشنه می شدیم،
ازکوزه آب خنک می خوردیم،
هنگام ظهر نان می خوردیم ومی خابیدیم،
بعد ازظهردوباره دست به کار می شدیم،
برای بره هایمان علف جمع می کردیم،
آن هارابارالغ هایمان می کردیم،
وآن هاراتاروستا می دواندیم،
شام می خوردیم وسرمان رامی گذاشتیم،
درپشت بام ،آرام، تاسحر می خابیدیم.
* * *
(امااکنون)خابمان پرید وقلب هایمان سیاه شد،
ببینید،که چگونه آن دل های بزرگ ،تنگ شدند.
علی اکبر ملایجردی معروف به اکبر معلومات استاد زبان و ادبیات فارسی در مشهد
http://nasim.joveyn.ir/?p=13525
سَحَر اِرتَه اَششَکلَره مینیردیگ،
یِگِن یِگِن پَللَرِنه سِخلِردیگ،
قِززه گیندَه ،چِلَه ایشه گِدِردیگ،
بویَتِی نَن ،اونده اوراق،وُرُردیگ،
دَر تِگِردیگ،خِیلَه چوخ شِید اُلوردیگ،
تینگیلِدَن یخ سُولَره ایچیردیگ،
ظِهِر چاقو ،چِرَگ یِردیگ ،یاتوردیگ،
آخشام چاقو،گَنَه ایشه توروردیگ،
قوزولَرچِن،بیر چَرچُو اوت ییقیردیگ،
اوت لَمِسِه اششگلَره یوکلوردیگ،
اششکلَره قَلِیه جَن قووُردیگ،
چِرَگ یِردیگ ،کللَمِسه قویوردیگ،
دام اِستِندَه ،نه قَد راحت یاتوردیگ،
* * *
یوخو کِچدِه، قَلِبلَمِس قارالدو،
گِنگ ایرَگله،گِری نَجِر داراولدو،
ترجمه:
آیابه باد داری که سفره های غذایمان رامی بستیم،
وصبح زود سوارخرها می شدیم،
پشت سرهم به پهلوهایشان سیخ فرومی کردیم،
ودرروزهای گرم برای کار به بیرون می رفتیم،
درآن جا با«بایاتی»گنم درو می کردیم،
عرق می ریختیم،وخیلی تشنه می شدیم،
ازکوزه آب خنک می خوردیم،
هنگام ظهر نان می خوردیم ومی خابیدیم،
بعد ازظهردوباره دست به کار می شدیم،
برای بره هایمان علف جمع می کردیم،
آن هارابارالغ هایمان می کردیم،
وآن هاراتاروستا می دواندیم،
شام می خوردیم وسرمان رامی گذاشتیم،
درپشت بام ،آرام، تاسحر می خابیدیم.
* * *
(امااکنون)خابمان پرید وقلب هایمان سیاه شد،
ببینید،که چگونه آن دل های بزرگ ،تنگ شدند.
علی اکبر ملایجردی معروف به اکبر معلومات استاد زبان و ادبیات فارسی در مشهد
http://nasim.joveyn.ir/?p=13525