مشاوره خانواده آنلاین رایگان عطاملک

نسخه‌ی کامل: علت نفرين شمر و عمر سعد در زيارت عاشورا
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
علت نفرين شمر و عمر سعد در زيارت عاشورا

حجت الاسلام والمسلمین محمد سروش محلاتی*
یكی از آموزه های قرآنی، اعلام لعن بر ظالمان است: «ألا لعنة الله علی الظالمین» (سوره ی هود، آیه 18 و سوره ی اعراف، آیه44) و محرم كه یادآور خاطره ی تلخ ظلم ها و ستم های یزیدیان بر اهل بیت رسول خداست، «فصل لعن بر ظالمان» است. لذا در زیارت عاشورای سیدالشهداء (ع)، بیش از هر زیارت و دعای دیگر، زائر حسینی، زبان به "لعن ظالم" می گشاید و پیوسته با ذكر ظالمان بر آن خاندان، بر آن تبهكاران، لعن و نفرین نثار می كند:
ـ «لعن الله امة اسّست اساس الظلم و الجور علیكم»
ـ «لعن الله امة دفعتكم عن مقامكم و ازالتكم عن مراتبكم»
ـ «لعن الله امة قتلتكم و لعن الله الممهّدین لهم بالتمكین من قتالكم»
غالباً تصور می شود كه پیامِ اینگونه مضامین در "لعن بر ظالمان"، اختصاص به همان اشخاصی دارد كه در "كربلا" دست به جنایت زدند و به گونه ای در ریختن خون فرزند پیامبر دخالت داشتند. بر اساس این تلقی، پیام زیارت عاشورا معطوف به "گذشته" است و زائر، خشم و نفرت خود را از یك "حادثه ی تاریخی" ابراز می دارد و این زیارت، او را به ظلم هایی كه ممكن است در عصر خود اتفاق بیفتد، "حساس" نكرده و او را از "زمان حال" به " زمان ماضی" منتقل می‌كند.
حضرت امام خمینی با این تلقی مخالف بود، و لعن بر قاتلان امام حسین (ع) و لعن بر بنی امیه را، سوژه ای برای لعن نسبت به "همه ی ظالمان" دانسته و معتقد بود كه این مضامین، زائر حسینی را در زیارت و در عزاداری از "زمان ماضی" به "زمان حال" می آورد. امام خمینی در وصیت نامه ی سیاسی ـ الهی خود فرموده اند:
« آنچه لعن و نفرین بر ستمگران آل البیت است، تمام فریاد قهرمانانه ی ملت هاست، بر سردمداران ستم پیشه در طول تاریخ الی الابد. و می دانید كه لعن ونفرین و فریاد از بیداد بنی امیه ـ لعنة الله علیهم ـ با آنكه آنان منقرض و به جهنم رهسپار شده اند، فریاد بر سر "ستمگران جهان" و زنده نگهداشتن این فریاد ستم شكن است.»( صحیفه امام، ج21، ص400)
با توجه به مقدمه ی فوق كه نتیجه ی آن لعن و نفرین بر "همه ی ظالمان" است، (چه اینكه جمع محلّی به الف و لام در "الظالمین" ـ ألا لعنة الله علی الظالمین ـ نیز افاده ی عموم و شمول لعن نسبت به "هر ستمگری" دارد) اینك نوبت به بررسی سؤال اصلی این مقاله می رسد كه: « گستره و شمول ظالم شامل چه كسانی می شود؟» مثلاً اگر ظلمی كه اتفاق افتاده است در مقیاس حداقلی، گرفتن یك پوست جو از دهان مورچه ای باشد. (نهج البلاغه، خطبه 224) و یا در مقیاس حداكثری قتل یك انسان بی گناه باشد، چه كسانی را می توان در وقوع آن ظلم دخیل دانسته و ظلم را به آنها "نسبت" داد؟
این مسأله در فقه، تحت عنوان "سبب" و "مباشر" مطرح شده و بر اساس مباحث دقیقی كه در تعریف هر كدام انجام گرفته، اجمالاً پذیرفته شده كه "جنایت"، فقط به "مباشر"، نسبت پیدا نمی كند، بلكه قلمرو این نسبت وسیع تر بوده و شامل "سبب" نیز می شود. و بر همین اساس، گاه سبب اقوای از مباشر شناخته شده و مجازات سنگین تری برای او مقرّر می گردد.
اینك با صرف نظر از آن مباحث فقهی، به تحلیل ملاك های "انتساب" یك عمل مجرمانه به افراد مختلف می پردازیم، تا روشن شود كه وقتی "یك ظلم" اتفاق می افتد، وِزر و وبال اخروی و مسئولیت دنیوی آن، شامل چه كسانی می شود و آن را به چه افرادی می توان نسبت داد:
1ـ انتساب ظلم به كسی، به ملاك آن كه ظلم از وی "بالمباشره"، صادر شده است. مثلاً كسی كه مرتكب قتل بی گناهی می شود، "ظالم" است. وقتی شخصی با اراده و اختیار خود، مرتكب فعلی می شود، انتساب آن فعل به وی قطعی و مسلّم است.
2ـ انتساب ظلم به كسی، به ملاك آن كه ظلم را "به واسطه ایادیِ" خود مرتكب شده است، كسانی كه كاملاً تحت اراده ی او بوده و از خود اختیاری ندارند. در فقه در این باره به "بردگان" مثال زده می شود كه "كالآلة" در دست مولی و مالك خود قرار داشته و مولی، اهداف خود را به "وسیله" آنها انجام می دهد و به تعبیر امیرالمؤمنین(علیه السّلام) : «و هل عبد الرجل الّا كسوطه و كسیفه»(الكافی، ج7، ص285). در این صورت آن شخص غالب و مقتدر، ظالم است، هر چند مباشرت در انجام فعل نداشته باشد.
3ـ انتساب ظلم به كسی، به ملاك آن كه به ظلم "فرمان" داده است. امر و فرمان به یك عمل، هر چند شخص مأمور را مسلوب الاختیار نمی سازد و نافی مسئولیت از او نیست، ولی آمر و فرمانده نیز به دلیل آنكه وقوع ظلم در نهایت به "دستور" او اتفاق افتاده، "ظالم" است. البته معمولاً "مأموران ضعیف"، آلت دست "آمران قوی" هستند و پس از آنكه " امتثال امر" كردند، خود قربانی می شوند. مثلا "سیرافی" در مدینه مسئولیت پلیس را بر عهده داشت و منصوب از طرف حاكم ـ داود بن علی ـ بود و اقدام به قتل یكی از شیعیان به نام معلّی بن خنیس كرد، و وقتی حاكم با اعتراض امام صادق مواجه شد، قتل را به گردن سیرافی انداخت و در زمانی كه او را برای قصاص به پای چوبه دار می‌بردند فریاد می زد كه : «ای مسلمانان، ما "به دستور" آنها آدم كشی می كنیم، و سپس خودمان را هم می‌كشند» : «یأمرونی بقتل الناس فأقتلهم لهم ثم یقتلونی». (اختیار معرفة الرجال، ج2، ص677)
4ـ انتساب ظلم به كسی، به ملاك آن كه "زمینه ی وقوع ظلم" را فراهم می كند، مثل كسی كه با "تشویق" و تمجید خود، دیگری را تحریك به عمل می كند، و یا كسی كه با "سعایت كردن"، زمینه ی قتل دیگری را فراهم می‌آورد. از این رو در برخی روایات، "ساعی"، "قاتل" معرفی شده است(وسائل الشیعه، ج16، ص140)، هر چند "ساعی"، نه خود مرتكب قتل شده، و نه به قتل دیگری امر كرده است. از همین جهت است كه در قیامت برخی "افراد" در حالی محشور می‌شوند كه یك ظرف از خون مظلوم، به عنوان سند جرم به همراهشان می‌باشد، آنها می‌گویند: ما نه كسی را كشته ایم و نه در قتل كسی مشاركت داشته ایم! ولی پاسخ داده می شود كه شما با برخی جملات خود كه به گوش دیگران رسید زمینه ی قتل او را فراهم كردید: «ان الرجل لیأتی یوم القیامه و معه قدر محجمة من دم، فیقول: و الله ما قتلت و لا شركت فی دم، فیقال: بلی ذكرت عبدی فلاناً فترقی ذلك حتی قتل فأصابك من دمه». (الكافی، ج7، ص273)
5ـ انتساب ظلم به كسی، به ملاك آن كه " رضایت به وقوع ظلم" داشته است، چنین فردی حتی اگر هیچ گونه اقدام یا اظهاری هم نداشته باشد، ولی به دلیل آنكه در قلب خود، از وقوع ظلم احساس خوشحالی و رضایتمندی دارد و در دل خویش، ظالم را همراهی و حمایت می كند، ظالم است. هر چند كه در دنیا، مسئولیت كیفری برای او وجود ندارد. عبدالسلام بن صالح هروی از امام رضا(علیه السّلام) نقل می كند كه حضرت فرمود:
"اگر بی گناهی در مشرق كشته شود، كسی كه در مغرب به قتل او راضی است، در نزد خدا شریك قاتل است» : «لو أنّ رجلاً قتل بالمشرق فرضی بقتله رجل بالمغرب لكان الراضی عند الله عزو جل شریك القاتل».(عیون الاخبار الرضا، ج1، ص273)
و امیر المؤمنین (ع) فرمود:
«كسی كه ظلم می كند، و كسی كه با او همكاری دارد و كسی كه بدان رضایت دارد، "هرسه" شریكند»: «العامل بالظلم و الراضی به و المعین علیه شركاء ثلاثه».(الخصال، ص107)
6ـ انتساب ظلم به كسی، به ملاك آنكه ظالم و قاتل را تحت حمایت خود قرار می دهد و نمی گذارد ظلم ها و جنایت های او افشا شده و آبروی ظالم در میان مردم بریزد، و یا مانع به مجازات رسیدن او می شود.
7ـ انتساب ظلم به كسی، به ملاك آن كه با علم به وقوع ظلم، "سكوت" نموده و حاضر نیست، ظالم را محكوم كند. در سوره ی آل عمران، آیه 183، نسبت "قتل انبیاء" به كسانی داده شده است كه دخالتی در وقوع قتل نداشتند ولی مورد اعتراض قرار گرفتند كه: «فَلِمَ قتلتموهم؟»، حضرت صادق(علیه الّسلام) فرمودند:
«این نسبت به دلیل آن بود كه حاضر نشدند قتل انبیاء را محكوم نموده و از آن اعلام برائت كنند، و لذا آنها هم "قاتل" دانسته شدند» : «انما قیل لهم: ابرأوا من قتلهم، فأبوا.» (تفسیر عیاشی، ج1، ص209)
8ـ انتساب ظلم به كسی، به ملاك آن كه عضو یك گروه و یك تشكیلات است، و " ظلم" توسط برخی اعضاء آن گروه اتفاق افتاده، بدون آنكه اعضای دیگر به مخالفت برخیزند. در این صورت ظلم به همه اعضای آن گروه، انتساب پیدا می كند، و گاه ممكن است همه ی آنان استحقاق شدیدترین مجازات را داشته باشند، سخن امیرالمؤمنین درباره ی اصحاب جمل، كه عده‌ای از یاران حضرت را در بصره به قتل رساندند، جداً شگفت آور است. حضرت فرمود :
«برای من كشتن" همه ی" اصحاب جمل جایز است، هر چند همه ی آنها در قتل بیگناهان دخالتی نداشتند، زیرا عده ای از آنان قاتل بودند، و عده ای دیگر از آن سپاه، نظاره گر ظلم و جنایت یاران خود بودند، ولی نه اعتراضی كردند و نه دست به اقدامی برای "عدم وقوع ظلم" زدند» : «فوالله لو لم یصیبوا من المسلمین الّا رجلاً واحداً معتمدین لقتله بلاجرم، لحلّ لی قتل ذلك الجیش كلّه اذ حضروه و لم ینكروا و لم یدفعوا عنه بلسان و لا ید.»(نهج البلاغه، خطبه172)
9ـ انتساب ظلم به كسی، به ملاك آن كه ظلم توسط " كسانی كه تحت مسئولیت" او و در تشكیلات زیر نظر او قرار دارند، اتفاق می افتد. او حتی اگر از وقوع ظلم بی اطلاع باشد، ولی وقتی می تواند از قبل، وقوع ظلم را پیش بینی نموده و از تعدّی مأموران خود پیشگیری كند، اگر اقدام لازم را انجام نمی دهد و زمینه ی وقوع ظلم فراهم می‌شود، ظلم به او انتساب دارد، مثل رئیس یك تشكیلات كه در اثر اهمال كاری او مأمورانش بر مردم تعدّی می كنند و او با عذر "بی اطلاعی" خود را تبرئه می كند!
10ـ انتساب ظلم به كسی، به ملاك آنكه ظلم در "حوزه مسئولیت" او اتفاق می افتد و او از قدرت خود برای جلوگیری از ظلم و برخورد با ظالم استفاده نمی كند، هر چند شخص ظالمِ مباشر، هیچ نسبت و ارتباط تشكیلاتی با او ندارد، مثل كسی كه مسئولیت تأمین امنیت یك شخصیت یا یك مكان را برعهده دارد، ولی به دلیل آنكه همه ی ظرفیت و توان خود را برای انجام وظیفه به كار نمی گیرد، جنایتی توسط افراد شرور اتفاق می افتد. در این صورت جنایت به آن مقام مسئول نیز انتساب پیدا می كند و حتی موجب مسئولیت كیفری نیز می باشد.
البته علاوه بر موارد فوق، می توان موارد دیگری از "انتساب ظلم" را تقریر و تبیین نمود، ولی این مقاله در مقام استقصاء همه ی موارد نبوده و تنها به این نكته توجه می دهد كه در "انتساب ظلم" نباید نگاه را به عوامل روی صحنه محدود كرد و از عوامل تأثیر گذاری كه با تشویق، اهمال یا سكوتشان زمینه ی وقوع ظلم را فراهم می آورند، غافل شد.
پیام زیارت سید الشهداء (ع) آن است كه در لعن و نفرین، به لایه های آشكار و عوامل مستقیم ظلم، بسنده نكرده و عوامل غیر مستقیم را كه در وقوع این جنایت بزرگ نقش مهم تری داشتند، از یاد نبرید:
ـ آنها كه پایه های ظلم را بنا می گذارند: «لعن الله امة اسست اساس الظلم و الجور علیكم اهل البیت».
ـ آنها كه مقدمات جنایت قاتلان را فراهم می آورند: «و لعن الله الممهدین لهم بالتمكین من قتالكم».
ـ آنها كه خود را مهیّای ظلم می كنند: «لعن الله امة اسرجت و الجمت و تنقبت لقتالك».
ـ آنها كه ظلم را می شنوند و نسبت به آن راضی اند: «و لعن الله امة سمعت بذلك فرضیت به».
ـ آنها كه با ظالم هم پیمان و همراه می شوند: «لعن الله العصابة التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله، اللهم العنهم جمیعاً».

منبع