گزارشي از قرارگاه فوق سري نصرت سپاه
کارشناسان «پر رمز و رازترين قرارگاه بهکلي سري تاريخ جنگ را قرارگاه سري نصرت» ميدانند.
قرارگاه فوق سري نصرت با نام فرمانده آن علي هاشمي گره خورده است. فرماندهي که داراي بينش عملياتي و اطلاعاتي به طور همزمان بود و لقب «سردار هور»، «سردار خيبر»، و «خط شکن» به وي دادهاند. نتيجه فعاليت اين قرارگاه خروج از بنبست جنگ و انجام دو عمليات بزرگ خيبر و بدر شد. بعد از عمليات خيبر، مسئوليت حفظ جزاير مجنون بر عهده قرارگاه نصرت و علي هاشمي افتاد. اين قرارگاه علاوه بر کار رزمي و ديدهباني و شناسايي، اقدامات مهندسي فراواني را نيز براي جنگ انجام داد. در سال 65 نيز علي هاشمي فرمانده سپاه ششم امام جعفر صادق(ع) شد و در تير ماه 1367 در پدافند از جزاير ناپديد شده و در سال 1389 پيکرش توسط کميته جستجوي مفقودين ستاد کل نيروهاي مسلح يافت شد.
قرارگاه فوقسرّي نصرت چرا در جنگ تحميلي شکل گرفت و چه وظايفي داشت؟
ضرورت راهاندازي قرارگاه فوق سري نصرت
مرکز اسناد و تحقيقات دفاع مقدس در اسنادي که منتشر کرده مينويسد که محسن رضايي فرمانده وقت سپاه پاسداران در خصوص ضرورت راهاندازي قرارگاه نصرت ميگويد: «بعد از عمليات بيتالمقدس، عراقيها دست ما را خوانده بودند و فهميده بودند چگونه عمليات ميکنيم. بر اين اساس، ما در دو عمليات رمضان و والفجر مقدماتي نتوانستيم به هدفهايمان برسيم و مجبور شديم به نقطه آغاز حرکتمان برگرديم. هر چه تلاش کرديم، چيزي نصيبمان نشد!
اين حالت شکست بدجوري روحيه من و باقي فرماندهان را تحت تأثير قرار داده بود. چون ما چهار عمليات بزرگ «ثامنالائمه، طريقالقدس، فتح المبين و بيتالمقدس» را با پيروزي و به دست آوردن آنهمه اسير و غنائم انجام داده بوديم؛ اينکه ديگر عملياتهايمان رنگ و بوي ديگري پيدا کند و به پيروزي نرسد برايمان باور کردني نبود. اصلاً در ذهنم نميگذشت گرفتار اين موقعيت شويم.
آن روزها مدام با فرماندهان يگانها و قرارگاهها جلسه ميگذاشتم و درباره وضعيت به وجود آمده بحث ميکردم ... وقتي جلسه تمام ميشد و من هم تنها ميشدم، پيش خودم اين سؤال را مطرح ميکردم که چه کنيم تا از اين حالت بيرون بياييم؟ گاهي يک ساعت قدم ميزدم و اين سؤال را مطرح ميکردم و پاسخهايي هم ميدادم؛ ولي ميدانستم هنوز پاسخ اصليام را پيدا نکردهام.
يک روز بعد از نماز صبح قرآن خواندم تا بلکه آرامش پيدا کنم، چند آيه که خواندم ناگهان يک طرح جديد در ذهنم جرقه زد، با خوشحالي قرآن را بستم و راهي را که خدا برابرم قرار داده بود انتخاب کردم. چقدر آن روز صبح خوشحال شدم. سر از پا نميشناختم. سجده شکر کردم. روحيهام عوض شد و احساس کردم مشکلات در حال حل شدن است.
آن روز پاسخ سؤالهايم را در يک جمله يافتم؛ بهترين راه براي خارج شدن از يأس و نااميدي، انجام عمليات در منطقه هورالهويزه است! اين منطقه سراسر آب، منطقهاي بکر و دستنخورده و فراموش شده بود. عراقيها روي آن حساب نميکردند و خيالشان راحت بود که ايران هيچگاه از اين محور عمليات نخواهد کرد... پس از جمعبندي و اطمينان به اين کار، به دنبال فردي ميگشتم که اين کار را به او بسپارم. منظورم شناسايي منطقه هور و تهيه مقدمات انجام عمليات بود. پس از روزها فکري و بررسي روي افراد، در ميان فرماندهان، به مديريت و شجاعت يکي از فرماندهان برخوردم که احساس کردم گمشده من براي اين مأموريت سري است. او کسي غير از علي هاشمي نبود.»
وي در خصوص نامگذاري قرارگاه نيز ميگويد:
«علي اولين مقر قرارگاهش را در يکي از مدرسههاي هويزه زد. هيچکس به آن مکان شک نميکرد.... در آن قرارگاه بچههاي اطلاعات عمليات زحمت ميکشيدند. نام قرارگاه را «نصرت» گذاشتم تا شايد از بنبست خارج شويم و نصرت الهي ما را کمک کند.» علي هاشمي طي مصاحبهاي با راوي مرکز اسناد و تحقيقات دفاع مقدس در تاريخ 13 فروردين 1363، دلايل راهاندازي قرارگاه نصرت و مسئوليت خود در اين قرارگاه را اين گونه توضيح ميدهد:
«بعد از عمليات والفجر مقدماتي که آن مسائل در اين عمليات پيش آمد، من يادم است در همان روز که عمليات تمام شد برادر محسن رضايي آمدند سوسنگرد. آن موقع من در سوسنگرد بودم و بعد از عمليات تازه آمده بودم سوسنگرد و يکي، دو ساعت در سوسنگرد بودم که برادر محسن آمدند توي سپاه و مسئله هور مطرح شد که آيا ميشود در جناح عماره، جاده غزيله و جاده شيب حمله کرد؟...
بعد از آن ديگر برادر محسن مرتب تماس ميگرفتند و خودشان تشريف ميآوردند و گاهي ميرفتند شناسايي. کمکم بذر تشکيلات قرارگاه نصرت و کار کردن در هور کاشته شد. حدود 10، 15 روز يا شايد 20 روز بعد از عمليات والفجر مقدماتي بود که برادر محسن دستور تشکيل قرارگاه نصرت را دادند و مسئوليت قرارگاه را بر عهده من گذاشتند. نکته جالب در تشکيل قرارگاه، آن حالت معنوي بود که براي تشکيل آن در جلسه حاکم بود. برادر محسن آمده بود در يک دهات مخروبهاي به نام "رفيع" که عراق آن را خراب کرده بود و روي اين حصير نشسته بوديم که بحث تشکيل اين قرارگاه پيش آمد و خيلي جالب مطرح شد.
ابتدا قرار شد اين تشکيلات روي شناسايي کل منطقه کار کند. ما هم سريعاً به تعداد محدودي از برادرهايي که قبل از عمليات والفجر مقدماتي روي منطقه هور و منطقه شمالي محور کار ميکردند موضوع را گفتيم. تشکيلات نصرت تمام اينها را زير پوشش قرارداد و قرار شد منظمتر، منسجمتر، جمعوجورتر، با قدرتتر و با توان بيشتري روي اين منطقه کار کنيم.
در هنگام شناسايي با اولين مسئلهاي که روبهرو شديم مسئلهاي بود به نام هور که ما هيچ شناختي از هور نداشتيم و تا آن موقع به صورت فعال در هور حضور پيدا نکرده بوديم و يک وحشت عجيبي ما را فرا گرفته بود. مناطقي که تاکنون در آن شناسايي کرده بوديم تفاوت زيادي با هور داشتند و جمهوري اسلامي هيچگونه تجربهاي در اين منطقه نداشت و تمامي تجربيات ما در رابطه با تپه، کوه، زمين، دشت و کانال بود. تجربه نداشتن در هور و نداشتن امکانات مناسب و حتي نداشتن اطلاعات مناسب در رابطه با نحوه کار در هور موجب ايجاد سردرگمي در کارهاي ما شده بود. ما با يک حالت وحشت کار خود را شروع کرديم و به اميد خدا و لطف خدا شناسايي را شروع کرديم.
يکي از مسائلي که از رموز موفقيت ما در قرارگاه نصرت در اين عمليات بود، اين بود که در تمام کارها پوشش و حفاظت اطلاعات رعايت ميشد. حفاظت در منطقه به خوبي رعايت ميشد و حتي قرارگاه در مورد ترددهايي که در منطقه انجام ميشد نظر ميداد و جلوگيري ميکرد. يکي از قشرهايي که نقش مؤثر و اساسي توي عمليات داشت، همين برادرهايي بودند که در تشکيلات قرارگاه نصرت عمل ميکردند.»
علي اکبر کياني، عضو قرارگاه اطلاعاتي نصرت در خصوص تشکيل اين قرارگاه ميگويد: «بايد مسير جنگ عوض ميشد و شيوههاي جديدي را انتخاب ميکرديم. ما از بيتالمقدس کار در هور را شروع کرده بوديم، يکي از دوستان به نام آقاي «فيضالله»، با چند تا از نيروهاي بومي ميرفتند براي شناسايي هور و گزارشهايي را ميآوردند. اين گزارشها را که به آقا محسن (رضايي) دادند، ايشان احساس کرد که منطقة بکر و خوبي براي عمليات است. از اواخر سال 61، در منطقة هور، بحث تشکيل «قرارگاه نصرت» به فرماندهي حاج علي هاشمي مطرح شد که عمدتاً بچههاي بومي خوزستان، اعضاي آن بودند. محل آن در منطقه هويزه، روبه روي «پاسگاه برزگر» بود. حاج علي، از عربزبانهاي منطقه، و فرمانده سپاه سوسنگرد و از مؤسسان تيپ «حميديه» بود. اين قرارگاه به شدت سري و چهبسا به تعبير آقا محسن سريترين قرارگاه سپاه در طول جنگ بود.»
اقدامات و فعاليتهاي قرارگاه نصرت
قرارگاه نصرت به فرماندهي علي هاشمي با مطالعات و تحقيقاتي که از منطقه هورالهويزه داشت، شرايطي را فراهم کرد که پس از چند عمليات ناموفقي که ايران در جبهه داشت، شرايط جبههها را به نفع خود تغيير دهد. اين قرارگاه توانست در شرايطي که عملياتهاي نظامي ايران به بنبست رسيده بود منطقه هورالهويزه و جزاير مجنون را براي عمليات آماده کند. توسعه شناساييها در منطقه هورالعظيم توسط قرارگاه نصرت، فرمانده سپاه را به اين نتيجه رساند که يکي از مناطق قابل برنامهريزي براي اجراي عمليات گسترده ميتواند عبور از منطقه هور باشد، زيرا ارتش عراق نسبت به آن حساس نيست و نيروي دفاعي لازم را در آنجا سازماندهي نکرده است.
تأثير فعاليتهاي قرارگاه نصرت در جريان دو عمليات بدر و خيبر مشخص گرديد. در اين زمان سپاه به اين نتيجه رسيد که ميتواند از منطقه هورالهويزه عملياتي را به سمت مواضع عراق براي تصرف جاده العماره - بصره انجام دهد و منطقه وسيعي را به تصرف دربياورد تا از اين طريق فشار بر ارتش عراق افزايش يابد. «عمليات خيبر» ثمره يک سال تلاش شبانهروزي نيروهاي قرارگاه نصرت، تحت فرماندهي علي هاشمي بود. اولين عمليات آبي- خاکي جنگ و اولين عملياتي که دهها يگان رزمي سپاه، در سطحي بسيار وسيع توانستند باتلاقها و نيزارهاي منطقه هور را پشت سر بگذارند که اين در نوع خود حرکتي بينظير و تاريخي بود. اصليترين قرارگاهي که طراحي و هدايت عمليات خيبر را بر عهده داشت، قرارگاه نصرت بود. حاصل فداکاري رزمندگان قرارگاه نصرت، در عمليات خيبر در منطقه هورالهويزه نتيجه داد در روز 3 اسفند 1362 شروع شد و با تصرف جزاير مجنون به پايان رسيد. حال که خيبر با موفقيت به پايان رسيده بود تکليف قرارگاه نصرت چه ميشد؟
محسن رضايي توضيح ميدهد که «پس از عمليات خيبر، مانده بودم با قرارگاه نصرت چه کنم؟ آن را منحل کنم؟ در سپاههاي ديگر ادغام کنم؟ يا بگذارم کارش را ادامه دهد؟ با هر که مشورت ميکردم به جايي نميرسيدم. از طرفي قرارگاه نصرت برايم مقدس بود و دوست نداشتم به راحتي از آن چشم بردارم. در آن زمان ضرورت پيدا کرد بار ديگر تشکيلات سپاه عوض شود... اين بار مجموع سازمان سپاه را به مناطق مختلف تقسيم کردم. در منطقه جنوب يعني خوزستان، منطقه هشت را راهاندازي کردم و سيد مرتضي مرتضايي را فرمانده آن قرار دادم.... فرماندهي قرارگاه تاکتيکي را نيز به علي هاشمي دادم که مأموريت او تحرک و تحول در منطقه عملياتي بود.... قرارگاه نصرت با ادغام در قرارگاه منطقه هشتم، به عنوان قرارگاه تاکتيکي مشغول فعاليت شد... مدتي بعد در جلسهاي به علي اعلام کردم شما معطل نشويد و کار شناساييها را جلو ببريد! اين مأموريت علي تا عمليات بدر يعني يک سال بعد ادامه پيدا کرد.»
يک سال بعد را نيز، قرارگاه نصرت در تدارک «عمليات بدر» بود. عملياتي که بسياري از ستارگان اين قرارگاه را به حجله شهادت فرستاد. به دنبال عدم توفيق و عقبنشيني در عمليات بدر، جنگ از هور بيرون رفت، اما بايد اين منطقه به منظور فريب دشمن فعال نگه داشته ميشد. به همين منظور رضايي براي فريب دشمن به علي هاشمي دستور داد که «تا ميتواني هور را فعال نگه دار تا عراق احساس نکند از هور دست برداشتهايم و در محور ديگري ميخواهيم عمليات کنيم... علي راهي هور شد و آنقدر فعال و مشهود کار کرد که حتي تعدادي از فرماندهان سپاه هم فکر کردند عمليات بعدي باز هم در هور است. علي طوري هور را احساس کرده بود که کسي باورش نميشد قرار است در فاو عمليات کنيم...
علي کار تهيه زاغه، جاده کشي، و کانال را در هور انجام ميداد و آواکسها و رادارهاي عراقيها اين صحنهها را زير نظر داشتند. يقين ميکردند قرار است بار سوم هم بعد از عملياتهاي خيبر و بدر در هور عمليات ديگري صورت گيرد. فريب دشمن در اين مدت به خوبي صورت گرفت... وقتي 20 بهمن 1364 عمليات والفجر 8 را براي فتح فاو شروع کرديم و از عرض اروندرود گذشتيم و وارد فاو شديم، تا يکي دو روز بسياري از فرماندهان عراقي مستقر در فاو مقابل ما مقاومتي نکردند و ميگفتند صبر کنيد، احتمالاً اين تک به فاو، تک فرعي عمليات ايران است و تک اصلي در محور هورالعظيم است! ...
به همين دليل، عراقيها تا دو روز جواب عمليات ما را ندادند و مقاومتي هم نکردند. پس از آن که فرماندهان عراقي ديدند پيشرويهاي ما هر لحظه بيشتر ميشود و در هور هم اتفاقي نيفتاد، باورشان شد فريب خوردهاند و تک اصلي همچنان محور فاو بوده است. در يکي از گزارشهايي که به من دادند خواندم، ماهر عبدالرشيد به تعدادي از اسراي ما در بازجوييشان گفته بود: چرا شما به فاو آمديد؟ مگر تک اصلي شما هور نبود؟ ... بهجرئت ميگويم فتح فاو مديون زحمات علي هاشمي گمنام است. پس از عمليات هرگز ادعايي نکرد و صدايي از او درنيامد. گويي اصلاً نقشي نداشته است.»
پس از تصرف فاو، مسئوليت پدافند از منطقه تصرفي به علي هاشمي واگذار شد و وي به عنوان معاون احمد غلامپور در قرارگاه کربلا انتخاب شد. پس از عمليات کربلاي 5، قرارگاه کربلا به قرارگاههاي متعددي تقسيم شد که عبارت بودند از: قرارگاه کربلاي 1 در محور فاو، قرارگاه کربلاي 2 در حد فاصل طلائيه تا چزابه که فرماندهي آن را علي هاشمي بر عهده داشت. قرارگاه تاکتيکي نصرت به اين مکان آمد. هاشمي قرارگاه مرکزي تاکتيکي نصرت را که در مقر سابق لشکر 6 عراق بود تعطيل کرد و در هور مستقر شد. وي در کنار کار پدافندي، کار مهندسي را نيز دنبال ميکرد. آخرين مسئوليت علي هاشمي نيز فرماندهي سپاه امام جعفر صادق (ع) در سال 1365 بود. قرارگاه نصرت در عمليات والفجر 10 نيز شرکت کرد.
در نهايت، روز چهارم تير 1367، در پي حمله گسترده عراق براي بازپسگيري منطقه هور، سرداران اين قرارگاه که علي هاشمي نيز در ميان آنها بود ناپديد شدند و به دلايل امنيتي حتي اعلام نشد که وي مفقود گرديده است. تا اينکه 19/ 2/ 89 خبر کشف پيکر علي هاشمي پس از 22 سال اعلام گرديد.
به گفته عبدالفتاح اهوازيان از همرزمان علي هاشمي، «پر رمز و رازترين قرارگاه بهکلي سري تاريخ جنگ، قرارگاه سري نصرت بوده» که نيروهاي آن از بوميهاي منطقه بوده و توانستهاند 420 مورد شناسايي را بدون لو رفتن حتي يکي از آنها انجام دهند. به نظر وي، اين قرارگاه کاري کرد که ارتش عراق با تشکيل سپاه ششم در هور، 80-70 هزار نيرو را درگير هور نمايد. قرارگاه نصرت پس از تصرف جزاير مجنون – دومين نقطه حياتي فروش نفت عراق پس از کرکوک - امکان فروش نفت عراق را تا پايان جنگ از بين برد. همچنين ادامه اين حضور، به تشکيل نيروي دريايي سپاه باعث شد...
به نظر وي علي هاشمي کسي بود که جنگ را از خاک به آب منتقل کرد و اين پيچ تاکتيکي و نظامي که شايد پروسه 20 سالهاي را بايد ميگذارند طي يک سال عملياتي و اکثر ملزومات و نيازمنديهاي جنگ در آب تجهيز شد.
در خصوص جايگاه علي هاشمي و قرارگاه نصرت اين جمله محسن رضايي بس که گفته: «آقاي علي هاشمي و قرارگاه نصرت بهترين الگو براي اتحاد ملي هستند. يعني برادري که از نژاد عرب بود، اما در مقابل اعراب متجاوز بعثي و وابسته به استکبار، ايستاد و مقاومت کرد و با تمام وجود از سرزمينش و از وطنش و از ملتش دفاع کرد و با اينکه از سرّيترين راز و رمز عملياتهاي جنگ تحميلي در اختيارش بود، آنها را در دل خود حفظ کرد و با کمال صداقت و اخلاص در تحقق دفاع مقدس از جان خود گذشت و بالاخره جان خود را تقديم ملت ايران و کيان اسلام نمود.»
لینک کوتاه پست:
https://masaf.ir/najva/post/37874