مشاوره خانواده رایگان عطاملک

نسخه‌ی کامل: عاشق دختری هستم که 5 سال ازم بزرگتره
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
من پسر ۲۸ ساله ای هستم که نزدیک ۵ساله که عاشق دختره ۳۲ ساله ی شدم رابطمون خیلی خوب و صمیمی هست. دوسال پیش اقدام به خواستگاری کردم با هزار بدبختی و خواهش و دعوا که خونوادمو راضی کنم. بالاخره رفتیم خواستگاری. خونواده ی دختره مهریه رو زیاد گفتن خونوادم قبول نکردن پاشدن اومدن.بعدش گفتن اشکال نداره مهریه رو کم می کنیم بیاین. الان دوسالی ازش میگذره راضی نمیشن بیان.ولی من تو این ۵ سال بدی ازش ندیم از دختره. خیلی به هم وابسته ایم طوری که اگه یک روز از هم خبر نداشته باشیم اون روز کسل و داغونیم. در کل خیلی همو دوس داریم.هرسال چندتا خواستگار داره به خاطر من جواب رد میده.منم قول دادم که راضیشون میکنم هرطور شده. الانم نمی دونم چیکار کنم خواهش میکنم راهنمایم کنید ۵ سال کم نیس پیرم کرده این قضیه. درضمن ما در یه شهر دیگه هستیم اونا هم تو شهر دیگه. فقط موقت شغلم اونجاس به این خاطر میترسن، درحالی که تحقیقم کردن که واقعا خونواده دارن، دوس دارم بهم برسیم./وبسایت
وقتی شما رفتید خواستگاری خاواده ی دخترخانم مهریه رو زیاد گفتند خب باید قبلش یک تمهیداتی برای این قضیه میکردید , خانواده ی شما به جهت اختلاف سنی بالایی که دخترخانم نسبت به شما داره از نظر خودشون نسبت به این ازدواج رضایت نداشتند و تو ذهنشون این هستش که حالا دخترخانمی باشه که از نظر سنی نسبت به شما شاید تفاوت سنی بهتری رو داشته باشه به همین دلیل اونها آمدن ولی در همین آمدن حداقل باید خانواده ی این دخترخانم در رابطه با مهریه صحبتهایی رو قبلا به صورتی برای شما مشخص میکردند که حد و حدود اون رو میدونستید به چه صورتی هست که در زمانی که وارد میشدید از نظر زیاد بودن مهریه خانواده ی شما ناراحت نشند و مسئله رو تمام شده حساب نکنند خب الان که دوسالی از این مسئله میگذره خانواده ی شما راضی نمیشند که بیان و در این مدت ۵ سال هم شما بدی از این دخترخانم ندیدید و بشدت هم به هم وابسته هستید که اگر از حال هم خبر نداشته باشید ناراحت میشید , همدیگر رو خیلی دوست داشتید چندین خواستگار رو دخترخانم داشتند بخاطر شما رد کردند و شما هم قول دادید که راضیشون کنید خب وقتی قول دادید باید به قولتون هم عمل کنید. بحث این هستش که خانواده تون رو بایستی راضی کنید شما دخترخانمی رو میخواید بعنوان عروس خودتون وارد یک خانواده ای بکنید که شاید از حضور ایشون ناراحت باشند و به همین دلیل ایشون رو یک عروس تحمیل شده حساب بکنند و درنتیجه نوع رفتار و نوع حرکات اونها به گونه ای باشه که دخترخانمی که شما سالهای سال برای بدست آوردنش انتظار کشیدید بی احترامی بهش بشه , شخصیتش زیر سوال بره و نوع رفتار رفتاری باشه که بهرحال در اون مناسبتهای خاص انجام نشه به همین دلیل دخترخانم قطعا مکدر خواهند شد و تمام این نگرانی ها و مکدر بودنها رو به شما انتقال خواهند داد خب شما این وسط میمونید بین خانواده ی خودتون و این خانمی که دوسش دارید و نهایتا اختلافهایی بین شما دونفر هم ایجاد خواهد شد , اگر میخواید ازدواج کنید ازدواجی رو انجام بدید که در اون رضایتمندی خانواده ی شما هم باشه , نمیخوام بگم دست از این دخترخانم بکشید یا نکشید چون هرکس برای زندگی خودش ملاکها و معیارهای مناسب ازدواج خودش رو براساس عقاید , براساس باورها , براساس سلیقه ها و براساس اعتقادات خودش داره و این انتخابی که انجام میده بایستی در تمام مراحل هم این انتخاب رو در نظر داشته باشه و پای مسئولیت انتخاب خودش هم باشه بنابراین شما وقتی فردی رو دارید انتخاب میکنید بعنوان همسرتون قرار بر این نیستش که در آینده او رو دچار آزردگی کنید یا بخاطر مسائل و مشکلاتی که در آینده احتمال داره برای شما پیش بیاد به گونه ای رفتار بشه که ناراحتی و نگرانی هایی در وجود ایشون ایجاد بشه بنابراین باید با خانواده تون صحبت کنید , خواسته ی خودتون رو بیان کنید , علتهای مخالفت اونها رو مشخص کنید و مجددا برای خواستگاری پیش قدم بشید , این دخترخانم ۳۲ سالشه و اگر بخواد یک بارداری مناسب و درستی رو داشته باشه براساس اصول بهداشتی و سلامت مادر سه سال دیگه بیشتر وقت نداره ۵ سال از زندگیش رو شما گرفتید و در این ۵ سال هیچ نتیجه ای برای این دخترخانم ایجاد نشده , شما جوان هستید ۲۸ سالتونه و تا سالهای سال قدرت باروری داشتید و دارید بنابراین اگر میخواید وارد زندگی این خانم بشید قرار بر این نیستش که زمان رو هی بخرید با زمان خریدن مشکل شما حل نخواهد شد بایستی مردونه با دیدگاه درست و مثبت خانواده ی خودتون رو در جهت خواسته ی خودتون ترغیب بکنید , علتها و مسائل و مشکلات رو بشینید صحبت کنید و حلش کنید نه اینکه زمان رو همچنان از دست بدید , این دخترخانم هم خواستگارهای خوبش رو که شاید حتی بعضی از اونها مناسب تر از شما هم باشند رو از دست بده و بعد در شرایطی قرار بگیره که بعد از این خواستگار دیگری هم نداشته باشه چون سنشون در جامعه از نظر دیگران بالا میره و باعث میشه که خواستگارهایی به ایشون مراجعه کنند قطعا شرایطشون با شرایط الان فرق داشته باشد بنابراین اگر ایشون رو دوست دارید و میخواید ایشون درکنار شما باشند پس لازمه که جدیت درمورد خواستگاری خودتون داشته باشید نه اینکه دو سال بگذارید از خواستگاری قبلی بگذره و اونها راضی نمیشند , تحکم داشته باشید تحکمی همراه با احترام , محکم باشید محکم بودنی همراه با احترام و هرگز در این ازدواج قرار نیست که خانواده ی شما هم زیر سوال برند و قرار نیستش که خواسته های اونها هم نادیده گرفته بشه بنابراین شما بایستی ضمن اینکه شرایط رو مساعد کنید برای خواستگاری مجدد حرمت و احترام خانواده , حرمت همسرتون , حرمت خانواده ی همسرتون رو درنظر داشته باشید و در این مورد مردانه اقدام بکنید نه اینکه کنار بکشید , نه اینکه مسئله رو به زمان بسپارید , نه اینکه بشینید فقط نظاره گر باشید , نه اینکه فقط غصه بخورید و بگید ما همدیگه رو دوست داریم و اگر همدیگر رو نبینیم ناراحت میشیم این ناراحتی هایی که شما دارید الان میکشید با محکم بودن , با منطقی صحبت کردن , با قانع کردن اعضای خانواده و حتی کسانی که میتوانید در اونها نفوذ داشته باشید کمک میکنه به شما که مشکل شما حل بشه اگر نیامدند , حل نشد , مشکل شما ادامه دار شد و مسئله ی شما به یک مسئله ی مثبتی سرانجام پیدا نکرد من توصیه نمیکنم بدون رضایت خانواده وارد زندگی زناشویی بشد هرچند که ۵ سال از عمر این دخترخانم گرفته شده ولی ادامه ی این رابطه نه برای شما مناسبه نه برای این دخترخانم , اجازه بدید این دخترخانم زندگی و آینده ی خودش رو داشته باشه و شما هم زندگی و آینده ی خودتون رو . در درجه ی اول سعی کنید , نهایت سعی تون رو داشته باشید که زندگی رو به سمت مثبت بکشونید اما اگر میبینید که مورد رضایتمندی قرار نمیگیرند دخترخانمی رو که با رضایتمندی خانواده تون انجام نشده و هزاران مسئله و مشکل برای شما و خانواده پیش خواهد آمد رو وارد زندگی ای نکنید که در اون حرمتش نگه داشته نمیشود. موفق باشید…مشاوره۲۴
(۱۳۹۹-۱۱-۵، ۰۷:۱۴ صبح)مشاورانه نوشته است: [ -> ]من پسر ۲۸ ساله ای هستم که نزدیک ۵ساله که عاشق دختره ۳۲ ساله ی شدم رابطمون خیلی خوب و صمیمی هست. دوسال پیش اقدام به خواستگاری کردم با هزار بدبختی و خواهش و دعوا که خونوادمو راضی کنم. بالاخره رفتیم خواستگاری. خونواده ی دختره مهریه رو زیاد گفتن خونوادم قبول نکردن پاشدن اومدن.بعدش گفتن اشکال نداره مهریه رو کم می کنیم بیاین. الان دوسالی ازش میگذره راضی نمیشن بیان.ولی من تو این ۵ سال بدی ازش ندیم از دختره. خیلی به هم وابسته ایم طوری که اگه یک روز از هم خبر نداشته باشیم اون روز کسل و داغونیم. در کل خیلی همو دوس داریم.هرسال چندتا خواستگار داره به خاطر من جواب رد میده.منم قول دادم که راضیشون میکنم هرطور شده. الانم نمی دونم چیکار کنم خواهش میکنم راهنمایم کنید ۵ سال کم نیس پیرم کرده این قضیه. درضمن ما در یه شهر دیگه هستیم اونا هم تو شهر دیگه. فقط موقت شغلم اونجاس به این خاطر میترسن، درحالی که تحقیقم کردن که واقعا خونواده دارن، دوس دارم بهم برسیم./وبسایت
سلام با اتفاقی که افتاده شما و ایشون چون در سن ازدواج و نیاز به همسر هستین به هم وابسته شدین و کاملا طبیعی هست اگر یه نفر به جز ایشون یا شما هم بود باز این اتفاق می افتاد با این حال زندگی شما به این شکل اگر شکل بگیرد ناهمواری های زیادی دارد اول باید عروس باب پسند خانواده باشد تا مشکلات بعدی پیش نیاید 'همچنین شهرهاتون باهم فرق داره پس اختلاف فرهنگ هم دارین'همچنین اختلاف سنی که دارین بعد ازدواج با خودت فکر میکنی چرا بزرگتر از خودم چرا کوچکتر از خودم رو نگرفتم بالاخره انرژی شما نسبت به خانم که بزرگتر هست بیشتر و معلوم نیست خانم بتواند خواسته های شما را تامین کند'در ضمن ایشون ۳۲ هستن با احتساب عقد و عروسی بشن ۳۴بعد ایشون تازه میخوان برای شما فرزند بیارن مشکلاتی رو خواهید داست برای فرزندتان '..‌‌‌..به نظرم عاقلانه تر به قضیه نگاه کنید و زندگی چیزی نیست که با احساس شروع شود .
سلام و عرض ادب خدمت شما همراه گرامی
ازدواج یک نقطه عطف در زندگی انسان است و یکی از مهمترین تصمیمات طول زندگی فرد است در ازدواج شما با یک نفر در بالاترین سطح شریک خواهید شد با او هم خانه میشوید از او صاحب فرزند خواهید شد شریک اقتصادی او خواهید شد روابط عاطفی با او قرار خواهید داشت و ...
اهمیت اشنایی برای ازدواج ،بالاترین اهمیت ممکن است که باید صورت بگیرد که در توضیحاتی که دادین حدودا پنج سال طول کشیده
علت واضح و روشنی بیان نکردین فقط مخالفت خانواده رو عنوان نمودین درفرایند  ازدواج سه مرحله رو باید پشت سر بگذاریم اشنایی ،نامزدی ،ودر اخر عقد
که شما مرحله اشنایی تون به پنج سال کشیده شده
که باید این امر بررسی بیشتر گردد که چرا نتوانستین خانواده رو متقاعد بر پذیرش این ازدواج نمایید
ایا تا به حال گفتگوی صمیمانه با خانواده در خصوص اینکه رضایتی بر این ازدواج نمیبنن،داشتین ؟
گفتگویی که نتیجه بخش باشه و بتوانید نتیجه گیری صحیح  داشته باشین  و هر دو چه شما و والدین قانع شوید
اشاره ای به اینکه چطور و چگونه با همدیگه اشنا شدین ،نکردین این مساله تا حدی  در زندگی اینده تون مهم میباشد .ایا عشق کافی است ؟
دونفر که عاشق یکدیگر هستند ،هر کدام دیگری راایده ال میداند مانند دو نوازنده که هر کدام از دید دیگری بسیار زیبا و دلنشین مینوازد اما بعد از ازدواج این دو نفر باید با هم یک اهنگ و یک موسیقی رو ارایه کنند و این غیر از هنر نوازندگی به تنهایی ،نیاز به هماهنگی دارد و عنصر هماهنگی ان چیزی است که فراتر از عشق است
اینکه بگوییم فلانی رو خیلی دوست دارم دوست داشتن میتواند مهم باشد ولی کافی نیست عواملی همچون سطح اقتصادی،سطح تحصیلی ،سطح اجتماعی،سطح شغلی ،سطح معنوی و سن  مهم میباشد که بایستی بررسی لازم گردد
در انتها به مواردی که عرض کردم مجدد اشاره خواهم کرد
ابتدا دلایل مخالفت خانواده چیست که نتوانستین در این پنج سال رضایتشان را جلب کنین
و دوم گفتگوی درست و منطقی با خانواده داشته باشین که به نتیجه درستی برسین
و سوم عوامل دیگری که در ازدواج موفق  مهم و حیاتی هستن ،در نظر داشته باشین که بسیار این عوامل نقش تعیین کنند ه ای در زندگی اینده شما خواهند داشت  که الان شاید خیلی  از نظر شما خیلی مهم نباشد

موفق و پیروز باشید