مشاوره خانواده آنلاین رایگان عطاملک

نسخه‌ی کامل: طاق کسری (ایوان مدائن)1
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.


[تصویر:  Kasra-ancient.ir-1.jpg]
طاق کسری . [ ق ِ ک ِ س را ] (اِخ ) مشهورترین بنائی که پادشاهان
ساسانی
ساخته اند. قصری است که ایرانیان طاق کسری یا ایوان کسری مینامند و هنوز ویرانه ٔ آن در محله ٔ اسپانبر موجب حیرت سیاحان است . ساختمان این
بنا
را در داستانها بخسرو اول نسبت داده اند به عقیده ٔ هرتسلفد از بناهای عهد شاهپور اول است اما مسیو روتر روایات متداوله را تأیید کرده است و گوید: طاق کسری بارگاهی است که خسرو اول
بنا
نهاد. مجموع خرابه های این
کاخ
و متعلقات آن مساحتی بعرض و طول ۴۰۰*۳۰۰ گز را پوشانیده است ، در این مساحت آثار چند
بنا
دیده میشود، علاوه بر طاق کسری عمارتی است در فاصله ٔ ۱۰۰ گز در مشرق طاق و تلی که معروف به حریم کسری است . درسمت جنوب طاق و در جانب شمال ویرانه هائی است که در زیر قبرستان جدید پنهان شده ، طاق کسری تنها قسمتی است از کل عمارت که اثر قابل توجهی از آن باقی است . نمای این
بنا
که متوجه بشرق است و ۲۹ یا ۲۸ گز ارتفاع دارد، دیواری بوده است بی پنجره لکن طاقنماهای بسیار و ستونهای برجسته و طاقهای کوچک مرتب بچهار طبقه و دیواری « دهلیزی » داشته است . نظیر آن را باید در بلاد شرقی که نفوذ یونانی در آن راه یافته خاصه در پالمورجستجو کرد. نمای عمارت شاید از صاروج منقش یا سنگهای مرمر یا چنانکه بعضی از نویسندگان جدید ادعا کرده اند از صفحات مسین زراندود و سیم اندود پوشیده بوده است اما هرتسفلد راجع به این قسمت اخیر که این جانب (
کریستین سن
)، در کتاب خود موسوم به «دولت
ساسانی
» ص ۱۰۲ اشارتی به آن کرده ام روایتی در هیچیک از مأخذهای قدیم پیدا نکرده است . تا سال ۱۸۸۸ نما و تالار بزرگ مرکزی بر پا بود، اما در آن سال جناح شمالی خراب شد و اکنون جناح جنوبی نیز در شرف انهدام است . در وسط این جلوخان ، دهانه ٔ طاق بزرگ بیضی شکلی نمایان است که عمل آن تا آخر بنا پیش میرفته است . این تالار که ۲۵/۶۳ گز پهنا و ۴۳/۷۲ گز درازا دارد بارگاه شاهنشاه بوده است . در پشت هر یک از جناحین نمای عمارت ،
[تصویر:  Kasra-ancient.ir-2.jpg]
پنج تالار کوتاه تر که طاقنماهائی در بالای آن دیده میشود موجود بوده و از بیرون بوسیله ٔ دیوار بلندی بسته میشده است . در عقب دیواری که حد غربی عمارت است . ظاهراً تالار مربعی در وسط بوده که دنباله ٔ تالار بار شمرده میشده و دو اطاق کوچکتر در طرفین آن وجود داشته است . در حفاریهای جدید که آلمانیها کرده اند چند قطعه تزیینات صاروجی از عهد
ساسانیان
به دست آمده است . طاق کسری که مقر عادی شاهنشاه بود نه از حیث جزئیات و نه از لحاظ کلیات وجاهتی نداشت . لکن نظارگان از عظمت و شکوه ظاهری و ضخامت اضلاع آن بحیرت و رعب دچار میشدند. ابن خرداذبه گوید:
کاخ
کسری در مدائن از همه ٔ بناهائی که با گچ و آجر ساخته شده بهتر و زیباتر است و بیتی چند از قصیده ٔ بحتری را که در وصف این ایوان سروده نقل میکند: «ایوان از شگفتی بنا پنداری شکافی است در پهلوی کوهی . کوهی رفیع است که کنگره هایش بر قلل رضوی و قدس مشرف است ، کسی نداند که آدمی آن را برای آرامگاه جنیان ساخته است ، یا جن برای آدمی کرده است ». بارگاه با شکوه شاهنشاه در این
قصر
بود و از این جا امور کشور را تمشیت میداد. (
ایران
در زمان
ساسانیان
ترجمه ٔ یاسمی ). مؤلف مرآة البلدان ناصری گوید: بزعم بعضی ، چند تن از سلاطین این
قصر
را ساخته و به اتمام رسانیده اند. به هر حال ایوان کسری بهتر و بزرگترین بنائی است از ابنیه ٔ عالم ، من خود او را دیده ام ، چیزی که از او باقی است طاق ایوان است و بس . بنای آن با آجرهای طولانی است که طول آجرها یک ذرع و عرض آن کمتر از یک شبر است . حمزةبن حسن گوید: در کتابی که ابن مقفع او را نقل کرده است خوانده ام که
ایوان مدائن
از بناهای شاپوربن اردشیر است لکن موبد موبدان اشیوهست ، میگفت ابن مقفع خطا کرده و اینطور نیست ، بلکه بنائی که از شاپوربن اردشیر بوده بوجعفر منصور خراب کرده واینکه باقیمانده از خسرو پرویز است . آورده اند که : چون منصور خواست بغداد را بنا کند اراده کرد که ایوان را خراب کند و مصالح او را صرف بنای بغداد کند، در این باب با خالد برمکی مشورت نمود، خالد ابا کرد، منصور گفت این ابای تو جهت تعصبی است که هنوز از عجم در وجود تو باقی است ، خالد عرض کرد چنین نیست که خلیفه میفرماید بلکه میخواهم که این بنا باقی باشد و عظمت آن دلالت کند بر کمال بزرگی آن دین و ملتی که بانیهای اینچنین ابنیه ٔ معظمه را منقرض کرد و برانداخت . منصور اعتنائی به این حرف نکرده امر بهدم آن نمود، همین که مشغول خراب کردن شدند دیدند مخارج خراب کردن آن از مصالحی که از او عاید میشود زیادتر است ، خواستند دست از خراب کردن بردارند، خالد بخلیفه عرض کرد: حال که به این کار دست زده اند باید تا آخر خراب کنند و الا خواهند گفت بنائی که دیگری از ساختن آن عاجز نماند و به اتمام رسانید خلیفه در کار هدم آن درماند وحال آنکه خراب کردن از ساختن بمراتب آسانتر است و این ننگ در دودمان خلیفه خواهد ماند لهذا آن را بتمامه خراب کردند. پس بنا بر قول موبد موبدان ابوجعفر ایوان شاپور را خراب کرده . و اما بقول بعضی دیگر، گویند: ابوجعفر بقول ثانی خالد نیز اعتنا نکرد و دست از هدم ایوان کشید و ایوان مَقول قَول همین ایوان کسری است که باقی است . مؤلف گوید: مسعودی این را نسبت به هارون الرشید میدهد و میگوید: مکرّر شنیده ام که کسری همین که خواست ایوان را بسازد امر کرد خانه ها و زمینهای حول و حوش را خریدند و داخل عمارت نمودند و در بهای هر محقرخانه قیمت گزافی دادند تا نوبت رسید بخانه ٔ بسیار کوچکی که از پیرزنی در جوار ایوان بود. خواستند این خانه را نیز خریداری کنند. پیرزن از فروش آن اِبا و امتناع کرد و گفت : من همسایگی پادشاه را بعالم نمیدهم . کسری را این حرف بسیار خوش آمد، گفت اورا و خانه ٔ او را بحال خود واگذارید و ایوان را بسازید و عمارت پیرزن را نیز محکم نمائید. وقتی که من ایوان را دیدم قُبه ٔ بسیار کوچک محکمی نزدیک او دیدم که اهل آن ناحیه آن را قُبةالعجوز مینامیدند و میگفتند خانه ٔ همان عجوزه ٔ معروف است . از مشاهده و استماع این خبر تعجب کرده دانستم که قومی که بدین درجه رفق و مهربانی و عدل را نسبت برعیت خود مبذول میداشته اند چگونه مستأصل و منقرض شده اند و هیچ چیز این مشاعل مضیئه را منطفی نکرد مگر شروق آفتاب نبوت حضرت نبوی صلی اﷲ علیه و آله و سلم . ابن حاجب در ایوان گوید:
یا من یتیه بشاهق البنیان
اَنسیت صنعالدهر بالایوان
کتب اللیالی فی ذراها اَسطراً
بید البلی و ایادی الحدثان
ان ّ الحوادث والخطوب اذا شطت
اودت بکل ّ موثَق الارکان
[تصویر:  Kasra-ancient.ir-3.jpg]
ابوعباده ٔ بحتری قصیده ای در ایوان گفته معدودی از ابیات آن این است :
حصرت رحلی الهموم فوجهَ
-تَ الی ابیض المدائن عَنسی
اَ تَسلی عن الحظوظ و آسی
لمحل ّ من آل
ساسان
درسی
ذکرتنیهم الخطوب التوالی
ولقد تذکرالخطوب و تنسی
و هم خافضون فی ظِل ّ علل
مشرق یخسرالعیون و یخسی
مغلق بابه علی جبل القبق
الی دارتی خلاط و مکس
حُلل ٌ لم تکن کاطلال سُعدی
فی قِفار من البسابس ملس
و مساع لولا المحاباة مِنی
لم ِتطقه مسعاة عنس و عَبس
نقل الدّهرعهدهن ّ عن الجِدة
حتی غدون انضاءُ لبس
فکان ّ الجرماز من عدم الانس
و احلامه بَنیة رَمس
لوتراه علمت ان ّ اللیالی
جعلت فیه مَأتماً بعد عرس
و هو یُنبیک عن عجائب قوم
لا یُشاب البیان فیهم بلبس
فاذا ما رایت صورة انطا
کیةِ ارتعت بین روم و فُرس
در ایوان صورت کسری و انطاکیة و محاصره کردن کسری انطاکیه را مرتسم است و علاوه بر صورت محاصره صورت کسری را نقش کرده اند که با اهالی مکالمه میکند و این اشعار مُشعر براین مطالب است :
والمنایا مواثل و انوشر
وان یزجی الصفوف تحت الدّرفس
فی اخضرار من اللباس علی اصفر
یختال فی صبیغةورس
و عراک الرّجال بین یدیه
فی خفوت منهم و اغماض جرس
من مشیح یهوی بعامل رمح
و مُلیح من السنان بترس
وقتی جلال الدوله ٔ دیلمی به ایوان کسری رفته و بخطّ خوداین دو بیت را در ایوان نوشته است :
یا ایها المغرور بالدّنیا اعتبر
بدیار کسری فهی معتبرالوری
غنیت زمانا بالملوک و اصبحت
من بعد حادثة الزّمان کماتری
مؤلف گوید: از فقراتی که در مطاوی نظم و نثر مورّخین و فضلای عجم دیده شده چنین مستفاد میگردد که عقیده ٔ ایشان این بوده که طاق کسری از بناهای انوشیروان عادل است چه در ساسانیان این پادشاه به وصف عدل و نیکوکاری علم است . ظهیر فاریابی گوید:
جزای حُسن عمل بین که روزگار هنوز
خراب می نکند بارگاه کسری را
خاقانی شیروانی گوید:
هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
ایوان مدائن را آئینه عبرت دان
یکره ز ره دجله منزل بمدائن کن
وز دیده دوم دجله بر خاک مداین ران
گه گه بزبان اشک آواز ده ایوان را
تا بو که بگوش دل پاسخ شنوی ز ایوان
دندانه ٔ هر قصری پندی دهدت نونو
پند سر دندانه بشنو ز بُن دندان
گوید که تو از خاکی ما خاک توایم اینک
گامی دو سه بر ما نه اشکی دو سه هم بفشان
ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما
برقصر ستمکاران گوئی چه رود خذلان
دیگری گوید:
چه عجب گر بقرنها پاید
هر بنا را که عدل بُنیاد است
گشت ویران مداین سبعه
طاق کسری هنوزآباد است
نوّاب والا معتمدالدوله در جام جم نوشته اند: ایوان کسری در شهر طیسفون که یکی از مداین سبعه است درمقابل سلوشیه (سلوسی ) که آن نیز از مداین سبعه میباشد واقع و بعض دیگر گویند: ایوان در اسبانبر که اعراب آن را اسفانبر گویند و در حرف الف و سین ذکر شده بود واقع است . به هر حال بنای آن از خشت پخته و در سمت شمال دجله و ربع فرسخ دور از آن میباشد این
قصر
۱۸۰ قدم طول و ۸۰ قدم ارتفاع دارد و در وسط طاق معروف بنا شده ، و ۷۶ قدم دهنه ٔ آن و ۱۴۸ قدم طول و ۸۵ پنج قدم ارتفاع طاق بوده ، قُطر دیوارها که طاق روی آنها زده اند ۲۳ قدم است هشت طاقنما مانند که در هر طرفی چهارتای از آن واقع شده ، در اطراف ایوان ساخته اند بالای این درگاهها چهار طبقه پنجره است که محض از برای زینت جلو عمارت بنا شده و به اصطلاح بناهای این عصر آنها را سواد مینامند، شاید که در این طاقچه ها در آن وقت مجسمه های مرمر یا فلز میگذارده اند، سقف ایوان شکافی برداشته ، جزئی خرابی هم در جلو ایوان روی داده است و این شکاف ایوان بنابر احادیث شریفه و عقیده ٔ بزرگان دین مبین از آثاری است که در ولادت با سعادت حضرت سیدالمرسلین صلی اﷲ علیه و آله الطاهرین ظاهر شد. شریف الدین ابوعبداﷲ محمدبن سعید المصری البوصیری در قصیده ٔ بُرده در ولادت آن بزرگوار گوید:
و بات ایوان کسری و هو منصدع
کشمل اصحاب کسری غیر ملتئم .
شیخ سعدی گوید:
چو صیتش در افواه دنیا فتاد
تزلزل در ایوان کسری فتاد.
دو طرف شمال و جنوب ایوان مسلماً محل قصور و ابنیه ٔ عالیه است که بکلی منهدم شده ، در جانب غربی آثار و علامت دیواری است و محتمل است که این عمارت منتهی به این دیوار میشده و اینکه در ضمن بعضی اقوال ضعیفه دیده شده که این عمارت از معابد عجم بوده ، اصلاً محل اعتنا نیست ، و معیناً از قصور سلطنتی است ، چیزی که هست این است که چنانکه در اصطخر ذکر کردیم ، میتوان گفت معبد و آتشکده هم جزو این عمارات عالیه بوده ، و چون سایر ابنیه محو و منطمس شده است . باری اگر چه در بنای ایوان کسری روایات مختلف است ، ولی آنچه بنظر صحیح می آید این است که ایوان را انوشیروان بنا کرد، و خسرو پرویز تمام نمود. تفصیل اینکه انوشیروان ، بعد از غلبه به رومیها و تصرف شهر سلوسی ، که از بناهای سلوکوس نیکاتور سردار اسکندر بود، خواست از خود بنائی در مقابل این شهر در سمت راست دجله نماید، بنابراین عزیمت شهر طیسفون را که اعراب مداین و فرنگیها اکتزیفون مینامیدند بنا کرد. اگر چه مداین جمع مدینه است و سلاطین ساسانی در دو سمت دجله بنا کرده بودند و قسمت عمده ٔ شهر در سمت شمال بوده و قسمت دیگر در جانب جنوب و الحال در آن محلی که خرابه ٔ شهر طیسفون است آثار قدیم شهر سلوسی نیز برپاست . یا شایداین دو شهر توأم بوده اند، اگر چه نزدیکی شهر طیسفون خرابه ٔ شهر کش هم دیده میشود ولی محتمل است که شهرکش شهر علیحده نبوده و از محلات خارج شهر طیسفون بوده است ، اعراب در زمان خلفاء شهر سلوسی را مزیران میگفته اند. بنای شهر طیسفون را بهرام اشکانی کرده ، خسروپرویز عمارات عالیه که از جمله همین طاق کسری است در آنجا ساخته است ، سلاطین اشکانی در عرض سال اگر چند ماهی در طیسفون توقف کرده اند، عظمت شهر طیسفون بدرجه ای بوده که امپراطور سور قیصر روم بعد از فتح این شهر صد هزار نفر اسیر طیسفونی به روم برد. در عهد خسروپرویز بر دیوارهای ایوان پرده های مرصع و زری آویخته بودند و در زیر ایوان سردابها بود که مملو از طلا و نقره ٔ مسکوک و جواهر آلات و ادویه ٔ گرانبها بود. مؤلف گوید: مورخ در زینت طاق کسری نباید چندان اغراق کرده باشد زیرا بعد از آنکه سعد وقاص مداین را فتح کردو شهر طیسفون و ایوان کسری را متصرف شد از غنائمی که بچنگ لشکر
اسلام
آمد موافق مسطور است و عقیده ٔ جمیعمورخین یکی بساطی بود ابریشمین که شصت گز در شصت گزو اطراف آن بزمرد ترصیع یافته بود و هیجده ارش از آن بساط بجواهر غیر مکرر مزین بود و چون حواشی و جوانب این بساط را به اصناف ریاحین و ازهار و انواع اشجار و اثمار از جواهر نفیسه مرصع کرده بودند آن را بهارستان مینامیدند. این بساط را بمدینه بردند و قطعه قطعه کرده تقسیم کردند، آن قطعه ای را که بخدمت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام فرستادند حضرت آن را به بیست هزار درم و به قولی بیست هزار دیناربفروختند. بالجمله سه هزار زن و دوازده هزار خادمه در این عمارت سکنا داشتند ولی خسرو پرویز بهیچیک از این پانزده هزار زن که بهترین و صاحب حسن ترین نسوان و جواری
ایران
و عربستان و ترکستان و هندوستان بودندتعشق و میلی نداشت و عاشق به ایرن دختر امپراطور مرلس قیصر روم که عجم ، آن را شیرین مینامند بود، ولی ایرن یا شیرین میلی بخسرو نداشت ، و به فرهاد مایل بود. در تواریخ یونان در بنای ایوان روایت دیگر نیز هست و آن این است که بنای طاق را انوشیروان عادل نمود، و در سقف ناقوسی آویخته بود و رشته ای متصل به آن ناقوس بوده که سر رشته خارج از عمارت و در جلو خان بوده ، عارضی که بدربار پادشاه می آمده ، سر رشته را حرکت میداد، ناقوس صدا میکرد، انوشیروان مطلع میشد که مظلومی است ، او را احضار میکرد و بعرض او میرسید. گویند روزی حماری از آنجا میگذشت ، دستش برشته خورده ، ناقوس صدا کرده است ، انوشیروان گفت : نه اگر خر هم باشد عارض است ؟ خود از عمارت بیرون آمده دید حمار مفلوک لاغری است صاحب او را احضار کرده بعد از تنبیه و تأدیب که چرا این حیوان را لاغر و مفلوک کرده است خر را از او خریده به اصطبل خاصه سپرد و فرمانی بجمیع ولایات واهالی مملکت صادر کرد و مخصوص بحکام سپرد که اعلان دولتی نمایند که هر کس چهارپائی داشته باشد و از او درست توجه نکند و علوفه بقدری که باید به او ندهد مقصر دیوان خواهد بود – انتهی .
مؤلف گوید: مداین که جمع مدینه است شاید اسمی باشد که اعراب بجمیع شهرهائی که سلاطین اشکانی و ساسانی در عراق عرب ساختند داده باشند و بعضی گفته اند که مداین اسم شهر طیسفون و سلوسی است . اماوجهی غیر موجه است ، اگر مدینتین میگفتند حق با قائل بود، و نیز چون سلاطین مدی که شعبه ای از سلاطین ایران میباشند اغلب آنجا را فتح میکرده اند منسوب به آنها گردیده و مدیانی بوده از فرط استعمال مدائن شده باشد. واﷲ اعلم . طوایف عربی که در حوالی سلوسی و طاق کسری منزل دارند طایفه ٔ «شمر« »منتفج « »بنی لام » میباشند. در تواریخ مسطور است که وقتی هارون الرشید بتماشای ایوان رفته بود. بکنار دجله اردو داشت روزی در چادر نشسته شنید که دو نفر از عمله ٔ خلوت او با هم صحبت میکردند و یکی از آنها با دیگری میگفت هیچ میدانی که این ایوان را چرا اینطور بنا نموده اند؟ شخصی که این عمارت را ساخته خیال داشت از فرط غرور و خیلاء به آسمان صعود نماید. هارون از استماع این حدیث بسیار متغیر شده حکم نمود بگوینده ٔ این کلام صد تازیانه زدند و گفت : میان جمیع طبقات سلاطین ماضی و حال نسبت و رابطه ای هست که تعصب یکدیگر را دارند بلکه از یک سلسله محسوب میشوند، چون این شخص نسبت بپادشاه بزرگی بی احترامی کرد تنبیه او لازم بود، و من راضی نیستم که احدی اسم یکنفر از سلاطین را بی تقدیم شرایط حرمت به زبان آرد – انتهی . قبر سلمان فارسی رضی اﷲ عنه در مدائن است و مسافت کمی به ایوان دارد در زمانی که سلمان از جانب خلیفه ٔ ثانی در مدائن حکومت داشت وفات نموده در این محل مدفون شد. و چون در سفری که موکب مسعود خسروانه به عراق عرب تشریف فرما، و بزیارت سلمان ، و سیاحت ایران ، نهضت فرمودند و تفصیل ایوان را مفصل از روی تحقیق و دقت ، در سفرنامه ٔ همایونی مرقوم فرموده اند، شرح ایوان را اقتصار بمرقومات شاهنامه ، و نقل از آن کتاب مستطاب میشود. تفصیل ایوان کسری ، نقل از کتاب سفرنامه ٔ همایونی :
روز جمعه بیست و نهم رمضان ، صبح بعد از حمام رفتن ، سوار شدم ، امین خلوت دیروز در کشتی با ما نبود، از راه بیابان و صحرا آمده است . قوش هم برای شکار دُراج ، آورده است ، سوار شده با ما آمد، ابتدا بزیارت قبر سلمان رفته ، فاتحه ای خواندم ، آداب زیارت تقدیم شد، از آنجا به ملاحظه ٔ طاق کسری رفتم ، صبح امین السلطان را فرستاده بودم که آدمی بالای طاق بفرستد با طناب ارتفاع و عرض و طول و دهنه ٔ طاق را معین کند، سابقاً بطور تخمین نوشته شده بود، آنچه بدقت ذرع و معین کرده بودند، از این قرار است :
طول فرش انداز ایوان : ۴۸ ذرع . قطر پایه ٔ دیوار طاق دست راست : ۷ ذرع و چارک . قطر پایه ٔ درگاه سمت وسط: ۴ ذرع و نیم . قطر پایه ٔ درگاه دست چپ : ۷ ذرع و چارک . عرض دهنه ٔ طاق : ۳۴ ذرع و نیم . ارتفاع طاق : ۳۲ ذرع . دهنه ٔ پایه ٔ طاق از ابتدا تا انتها سمت شمال : ۹ ذرع . طول درگاه سمت شمال : ۶ ذرع . عرض هر درگاهی سمت شمال : ۴ ذرع . عکاسباشی هم ، فتوگرافی بناها و اماکن را برداشته بود. بعد از ملاحظه ٔ طاق ، به مقبره ٔ حذیفه ٔ یمانی و عبداﷲ انصاری رفتم ، در یک محوطه است که چند نخل دارد، و یکی از نخیلات را تازه باد شکسته بود، چند نفر خدام از عرب بودند، فاتحه خوانده بیرون آمدم ، بکشتی بازگشت شد، ناهار را در کشتی خوردم – انتهی . و استحسن (انوشروان ) انطاکیة و ابنیتها فامر بالتأنق فی نقش صورتها. و نفذ الصورة الی خلیفةبالمدائن . و امران یبنی بجنبها مدینة علی هیئة انطاکیة و صورتها… فسماها انوشروان الرومیة… و فی هذه المدینة یقول البحتری عند وصفه ایوان کسری :
و کان الایوان من عجب الصنعة
جوب فی جنب ارعن جلس .
و اذا ما رایت صورة انطاکیة
ارتعت بین روم و فرس .
و علی ذکر هذا الایوان . فان انوشروان بناه بالمدائن و یقال بل ابرویز. و هو من عجائب الابنیة. و من احسن آثار الاکاسرة. و به یضرب المثل فی الحسن و الوثاقة. و طوله مائة ذراع فی عرض خمسین ذراعاً. فی ارتفاع مائة ذراع . و هو مبنی ٌ بالاَّجر. والجص ّ. و ثخن الازج ، خمس آجرات و طول الشرف خمس عشرة ذراعاً. (غرر اخبار ملوک الفرس ).
و من الخصائص و النفائس التی اجتمعت لابرویز ایوان المدائن المعروف بایوان کسری الذی ماله نظیر فی الدنیا. و هو باق الی الیوم و به یتمثل فی الابنیة العجیبة. (غرر اخبار ملوک الفرس ).
قعقاع از مدائن بگذشت ، و از پس یزدگرد بشد، نیافتش ، لختی ضعیفان را بیافت و بکشت ، و هر چه خواسته یافت برگرفت ، و سعد چون قعقاع را بفرستاد، خود با همه ٔ سپاه برنشست ، و روی بمدائن نهاد، و چون بمدائن آمد کس را نیافت ، و نگاه کرد کوشکها و باغها دید… و سعد اندر شهر فرونیامد، و این ایوان هنوز بمداین بجای است ، صد و بیست رسن درازنای ، و صد رسن بالا. و بجای خشتهای پخته خشتهای سنگین است تراشیده و بدان بنا کرده ، و دوازده ستون بر رواق زده ، هر ستونی صد رش از سنگ تراشیده و آن ایوان را کسری بن قباد بنا کرده ، تا روز مظالم ، تخت زرین آنجا بنهادی ،سعد سپاه را گرد کرد، و بدان ایوان فرود آمد، و خودبه ایوان اندر شد،… و عمروبن مقرن را بر غنایم کرد، و منادی بانگ کرد که همه چیزی باید که نزدیک وی آوردند تا گرد کند، آنگاه میان شما قسمت کند. و خود برنشست ، و بمدائن اندرآمد، و بکوشک کسری فرود آمد، و آن خوانها [ کذا ] آکنده دید از خواسته که عدد آن کس ندانست ، الا خدای عز و جل . از زر و سیم و جامه ها و سلاح و فرش ، و لشکر پراکندند و خواسته را گرد میکردند.و نزدیک عمروبن مقرن بردند، و قعقاع قابل نهروان برفت ، و هر خواسته که خواست برگرفت ، تا چندان خواسته گرد آمد تا خمس بیرون کردند. و دیگر بر بخشیدند بر شصت هزار مرد. هر مردی را دوازده هزار درم آمد – انتهی . (ترجمه ٔ
تاریخ
بلعمی ) و آن استاد که این عمارت همی کرد چون دیوارها تمام برآورد، و بجای خم رسانید، اندازه ٔ ارتفاع آن با ابریشمی بگرفت ، و در حقه ای نهاد،و بمهر کرد، و بخزانه دار شاه سپرده و روی درکشید و پنهان شد و چندانکه او را طلبیدند باز نیافتند، تا بعد از دو سه سال بازآمد، و پیش شاه رفت و گفت : بفرمای تا حقه ای که بمهر من خزینه دار را سپردم بیارد، که آن اندازه و قامت دیوارهاست ، چون بیاوردند پیمودند، چند ارش از اندازه کمتر بود دیوارها، از آنچه دیوارها در این مدت فرونشسته بود، گفت اکنون از این عیب ایمن شدم و پایه ها قرار گرفت باکی نیست ، و او را بدان پسندیده داشتند، و تمام کرد و از جمله ٔ عجائب آن است که گویند بوقت ولادت پیغمبر ما صلی اﷲ علیه و آله و سلم لختی از شرف آن ایوان بیموجبی و سببی ظاهر که دانستند بیفتاد. (نزهتنامه ٔ علائی تألیف حکیم رفهمردان بن ابوالخیر رازی ، ۴۶۶ هَ . ق . گاهنامه ٔ سید جلال الدین طهرانی سال ۱۳۱۱ هَ . ش .). مستر کوپر، در ۱۸۹۴ م . نوشته است که طاق کسری ، در همین وضع اندراس و ویرانی هم محیرالعقول است : «نخستین بار که از سمت مغرب ایوان کسری در نظر ما ظاهر شد شبیه ببرجی عظیم از کارهای نورمان بود، که بر طاقی بسیار بزرگ استوار باشد، دراطراف این قصر باشکوه ، کلبه های حقیر و خیمه های ناچیز عرب دیده میشد». بحتری خود ادعا کرده است که از قبیله ٔ طی است ، و این طایفه یکی از مهمترین قبایل عرب بشمار آمده ، و صیت عظمت آن در اخبار چندین عشیره ٔ عرب مذکور است ، بحتری در اکثر قصائد خود بسبکی سخن رانده است که بگمانش شعراء قدیم عرب آنطور سخن میگفته اند، یعنی بمدح و وصف قبایل خاص پرداخته ، و وطنخواهی را بتفضیل طایفه ای بر طایفه دیگر مقصور و محدود دانسته است ، اما در این قصیده عواطف او از تنگنای حدود مذکور خارج شده و شامل شهریاران ایران گردیده است که این قصر نامدار، از آثار قدرت آنان بر جای است . این قصیده که واسطةالعقد دیوان بحتری است حق آن بود که دراینجا بشعر انگلیسی ترجمه میشد. ولی علی العجاله بدرج ترجمه ٔ منثور چند بیتی از آن اکتفا میکنیم : هنوز پایداری بخرج میدهد، اگرچه سنگینی مصائب او را میفشارد، باک ندارد که از مفرش دیبا و پوشش دمشقی برهنه شده است . کوهی بلند است که کنگره های آن بر قلل رضوی و قدس مشرف است . کس نداند که آن را برای آرامگاه جنیان ساخته است یا جن برای آدمی کرده است . لکن می بینم گواهی میدهد که سازندگانش از پادشاهان ضعیف و ناتوان نبوده اند. چون دیدگان خویش را به کار میبرم گوئی مراتب درگاه نشینان را می بینم و رسولان و فرستادگان را مینگرم که ایستاده و از ازدحام روندگان و بازآیندگان در کمال حسرتند و شامگاهان دختران خوش آواز در میان کنیزکان مشکین موی در اهتزازند. این قصر برای شادی و رامش بنا شد و اینک ویرانه ٔ آن جای حزن و اندوه گردیده است و اینک بر من است که این ویرانه را یاری دهم بسرشکی که سزاوار مرگ نوجوانان است . این است تکلیف ، هر چند خانه ، خانه ٔ من است ، و به جنس جنس من جز اینکه انعام ساکنان این قصور بر همجنسان من ثابت است و بفرهنگ خویش بهترین نهالی در سرزمین ما نشاندند. کشور ما را یاری دادند و نیروی آن را تقویت کردند، با پهلوانانی نیزه گذار و شجعانی زره پوش . (مقام ایران در
تاریخ

اسلام
تألیف پروفسور د.س . مارگولیوث ترجمه ٔ رشید یاسمی ). اینک برای آنکه در هیچیک از مجامیع قصیده بحتری بتمامها درج نگردیده افزونی سود ادبی را قصیده بطرازی که در دیوان وی ثبت است بتمامی در اینجا ثبت افتاد:
قال ابوعبیدة الولیدبن عبیدبن یحیی البحتری یصف ایوان کسری :
صنت نفسی عما یدنس نفسی
و ترفعت عن جدا کل جبس
و تماسکت حیث زعزعنی
الدهر التماسا منه لتعسی و نکسی
بلغ من صبابة العیش عندی
طففتها الایام تطفیف بخس
و بعید ما بین وارد رفه
علل شربه و وارد خمس
و کان الزمان اصبح محمو
لا هواه مع الاخس الاخس
واشترائی العراق خطه غبن
بعد بیعی الشآم بیعة و کس
لاتزرنی مزاولا لاختباری
عند هذی البلوی فتنکر مسی
و قدیماً عهدتنی ذاهنات
آبیات علی الدنیئات شمس
و لقد را بنی نبوابن عمی
بعد لین من جانبیه و انس
و اذا ما جفیت کنت حریاً
ان اری غیر مصبح حیث امسی
حصرت رحلی الهموم فوجهَ
َت الی ابیض المدائن عنسی
اتسلی عن الحظوظ و آسی
لمحل من آل
ساسان
درسی
ذکرتینهم الخطوب و التوالی
و لقد تذکر الخطوب و تنسی
و هم خافضون فی ظل عال
مشرق یخسر العیون و یخسی
مغلق بابه علی جبل القبق
الی دارتی خلاط ومکس
حلل لم تکن کاطلال سعدی
فی قفار من البسابس ملس
و مساع لولاالمحاباة منی
لم تطقها مسعاة عنس و عبس
نقل الدهر عهدهن عن الجدة
حتی غدون انضاء لبس
فکان الجرما زمن عدم الانس
و احلامه بنیة رمس
لوتراه علمت ان اللیالی
جعلت فیه مأتماً بعد عرس
و هو ینبیک عن عجائب قوم
لایشاب البیان فیهم بلبس
فاذا مارایت صورة انطاکیة
ارتعت بین روم و فرس
والمنایا مواثل و انوشر
وان یزجی الصفوف تحت الدرفس
فی اخضرار من اللباس علی اصفر
یختال فی صبیغة ورس
و عراک الرجال بین یدیه
فی خفوت منهم و اغماض جرس
من مشیح یهوی بعامل رمح
و ملیح من السنان بترس
تصف العین انهم جداحیاء
لهم بینهم اشارة خرس
یغتلی فیهم ارتیابی حتّی
تتقراهم یدای بلمس
قدسقانی و لم یصرد ابوالغو
ث علی العسکرین شربة خلس
من مدام تقولها هی نجم
أضواللیل او مجاجة شمس
و تراها اذا اجدت سروراً
و ارتیاحاً للشارب المتحسی
افرغت فی الزحاج من کل قلب
فهی محبوبة الی کل نفس
و توهمت ان کسری ابرویز
معاطی و البلهبند اسی
حلم مطبق علی الشک عنی
ام امان غیرن ظنی و حدسی
و کان الایوان من عجب الصنعة
جوب فی جنب ارعن جلس
یتظنی من الکآبة ان یبدو
لعینی مصبح او ممسی
مزعجاً بالفراق عن ُانس اِلف
عزا و مرهفاً بتطلیق عرس
عکست حظّه اللیالی وبات
المشتری فیه و هو کوکب نحس
فهویبدی تجلداً و علیه
کلکل من کلا کل الدهر مرسی
لم یعبه ان بزمن بسط الد
یباج و استل من ستورالدمقس
مشمخر تعلوله شرفات
رفعت فی رؤوس رضوی و قدس
لا بسات من البیاض فما تبصر
منها الافلائل برس
لیس یدری اصنع انس لجن
سکنوه ام صنع جن لانس
غیر انّی اراه یشهد ان لم
یک بانیه فی الملوک بنکس
فکانی اری المراتب والقو
م اذا ما بلغت آخر حسی
و کان الوفود ضاحین حسری
من وقوف خلف الزحام و خنس
و کان ّ القیان وسط المقاصیر
یرجحن بین حو وُ لعس
و کان ّ اللقاء اول من امس
و وشک الفراق اول امس
و کان ّ الذی یرید اتباعاً
طامع فی لحوقهم صبح خمس
عمرت للسرور دهراً فصارت
للتعزّی رباعهم والتاسی
فلها ان اعینها بدموع
موقفات علی الصبابة حبس
ذاک عندی و لیست الدار داری
باقتراب منها ولاالجنس جنسی
غیر نعمی لاهلها عند اهلی
غرسوا من ذکائها خیر غرسی
ایدوا ملکنا و شدوا قواه
بکماة تحت السنور حمس
و اعانوا علی کتائب اریا
طِ بطعن علی النحور و دعس
و ارانی من بعدا کلف بالاشراف
طُراً من ُ کل سنخ ُ واس -انتهی .

ادامه دارد...