مشاوره خانواده آنلاین رایگان عطاملک

نسخه‌ی کامل: طول عمر ولیعصر (عج)
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.

متین

بسمالله الرحمن الرحیم.
طولعمرولیعصر(عج).
کسانیکهدر دل مرض دارند.به هر موردی که امکان وارد کردن شبه باشدمتمسک می شوند. یکی از این موارد که در آن ایجاد تشکیک می کنند طول عمر امام عصر(عج)است.و در این خصوص بسیار هم مانور می دهند.شیخ صدوق رحمت الله علیه در کتابکمال الدین وتمام النعمه خود که به دستورامام زمان (عج) نگاشته است. از زباندشمنان روایتی را آورده . که جحت پاسخگوئی به معاندین ودشمنان معاصرعین آنرا درایننوشتار می آوریم.باشد که انشاالله تاثیرگذار گردد.
حدیث معمر مغربی :
مخالفین روایت کرده اند.که ابوالدنیا معرف بهمعمر مغربی.که نامش علی بن عثمان بن خطاب بن مره بن مزید است .وقتی که پیامبر اکرمصل الله علیه واله وسلم در گذشت نزدیک به سیصد سال عمر داشته است.وبعد ازپیامبر(ص) خدمت امیرالمومنین (ع) در آمده است و پادشاهان او را به نزد خود فراخوانده اند واز علت طول عمر وی پرسش کرده اند ومشهودات وی کسب خبر کرده اند.و اوبه آنها گفته است. مه از آب حیات نوشیده است از این رو عمری طولانی یافته است واوتا روزگار مقتدرعباسی باقی بوده وآنها می گویند مرگ وی تا به امروز برای ما بهاثبات نرسیده است.ومنکر طول عمر اونیستند.پس چگونه است که امر قائم علیه السلامرابه واسطه طول عمرش انکار می کنند. 1-محمدبن فتح رقی وعلی بن حسن اشکی گویند.در مکه مردی مغربی رادیدارکردیم وبا جمعی ازاصحاب حدیث در آن سال یعنی سال سیصدونه که در موسوم حج حاضر بودند.بر وی وارد شدیم.مردی را دیدیم که موی سر وصورتش سیاه ومانند مشکی پوسیده بود ودر اطرافش فرزندانو نوه هایش و مشایخ همشهریش گرد آمده بودند و می گفتند ما از بلاد اقصای مغربیم ودر نزدیکی شهرباهره علیا زندگی می کنیم. وآن مشایخ گواهی دادندکه از پدران خودشنیده ایم که آنها از پدران واجدادشان حکایت کرده اند که این مرد همان شیخابوالدنیا معمر معروف است.و نام او علی بن عثمان بن خطاب بن مره بن مزید است.میگفتند که او همدانی است ولی اصل او از صنعای یمن است .به اوگفتیم:آیا تو علی بنابی طالب علیه السلام را دیده ای؟ با دستش پاسخ داد.آنگاه چشمانش را در حالی کهابروانش بر روی آنها افتاده بود گشود. چشمانی که گویا دو چراغ روشن بود وگفت:او رابا همین دو چشم دیده ام ومن خدمتگذار او بودم و درجنگ صفین او را همراهی کردم واین اثر جراحت مرکب علی علیه السلام است واثر آنرا که بر ابروی راستش بود به مانشان داد وآن جماعتی که از مشایخ وذراری وی در اطرافش بودند همگی به عمر طولانی ویگواهی دادند.وگفتند:ما از وقتی که به دنیا آمده ایم او را بدین حال دیده ایموپدران واجداد ما نیز همین را می گفتند. سپسبا او آغاز سخن کردیم واز داستان وحال وسبب طول عمرش پرسش نمودیم ودیدیم که عقلشبجاست .هر چه به اومی گویند می فهمد ودر کمال خردمندی به آن پاسخ می گوید.گفت پدریداشته است که کتابهای پیشینیان مطالعه می کرده است.ودر آن ذکری رفته بوده از چشمهحیات و اینکه درشهر ظلمات جاری است وهر کس از آن بنوشد عمرش طولانی خواهد شد.و اوبر وارد شدن بر شهر ظلمات حریص گردید. بار بست وبه مقدار کفایت توشه بر داشت ومرانیز همراه کرد ودوخدمتکار چابک و تعدادی شتر بارکش داشتیم .در آن روز من سیزدهساله بودم وما را برد تا به شهر ظلمات رسیدیم و بر آن داخل شدیم.و شش شبانه روزآنجا بودیم و میان شب وروز همین اندازه فرق بود که روز کمی روشن وتاریکی آن از شبکمتر بود در میان کوهها و دره ها وتل ها فرود آمدیم و پدرم در آنجا درجستجوی آب حیات میچرخید.زیرا در کتب خوانده بود که مجرای آن نهر در اینجاست .وچند روزدر آنجاماندیم.تا آنکه آبی که همراه ما بود تمام شد واز شتران خود آب می گرفتیم واگرشتران ما لبون (شیرده)نبودند از عطش هلاک شده بودیم و پدرم در اطراف آنجا درجستجوی چشمه می چرخید وبه ما دستور داده بود آتش بیفروزیم تا هنگام باز گشت به نزدما راه را گم نکند.در مدتی که درآنجا بودیم وپدرم در جستجوی چشمه بود اما آنرانیافت و چون ناامید شدتصمیم گرفت باز گردد زیرا آب وتوشه به اتمام رسیده بود وبیمهلاکت بود وخدمتکاران ما هم دلتنگ شده بودند ومی ترسیدند که تلف شوند.و به پدرماصرار می کردند که از ظلمات بدر روند.یک روزبرای قضای حاجت از جایی که بودیم بهاندازه مسافتی که تیر از کمان بدر می رود دور شدم و به نهری سپید وشیرین ولذیذرسیدم که نه گوچک بود ونه بزرگ وبه آرامی جاری بود نزدیک شدم.و دو سه کفه از آننوشیدم ودیدم شیرین وخنک ولذیذ است.شتابان به جایی که فرود آمده بودیم باز گشتم.وبه خدمتکاران خبر دادم که آب را یافته ام مشکها وادوات را برداشتند تا آنهارا ازآب پر کنیم .و نمی دانستیم که پدرم در جستجوی همین نهر است وخوشحالی من از آن جهتبودکه آب نداشتیم و آبی که همراه ما بود به اتمام رسیده بود و در این هنگام پدرمدر آنجا نبود ومشغول جستجو خود بود .ما ساعتی کوشش کردیم و گشتیم تا آن نهر راپیدا کنیم اما به آن ره نبردیم. تا به غایتی که آن خدمتکاران مرا تکذیب کردند.وگفتند راست نمی گوئی .وچون به مقر خود باز گشتیم پدرم نیز باز گشت .داستان رابرایش گفتم گفت :ای فرزندم .من بخاطر همین نهر به اینجا آمده ام و این خطرات راتحمل کرده ام اما روزی من نشد.و روزی تو گردید و زندگانیت طولانی گردد تابه غایتیکه از زندگی معلول شوی و از آنجا کوچ کردیم وبه اوطان وشهرهای خود برگشتیم.وپدرمچند سالی بعد از آن زنده بود وسپس در گذشت. 2-محمدبن فتح رقی وعلی بن حسین اشکی گویند چون خبر حضور ابوالدنیا به سلطان مکه رسیدمتعرض او شد وگفت: بایستی تو را همراه خود به بغداد نزد امیرالمومنین مقتدرعباسیبرم که می ترسم مرا مورد عتاب قرار دهد. که چرا تو را نبرده ام حاجیان مغربی ومصروشام از وی درخواست کردند که ابوالدنیا را معاف کند و او را به این سفر گسیل نداردکه اوپیر مردی ضعیف است واز حوادث روزگار مصون نیست واو نیزوی را معاف کرد.ابوسعیدراوی این حدیث گوید:هر کس در آن سال به حج رفته بود خبر این پیر مرد را شنید و ازوی استماع حدیث نمود .3-شریفابوعبدالله محمدبن حسن بن اسحاق گوید :در سال سیصدوسیزده به سفر حج رفتم ودر آنسال نصر قشوری حاجب مقتدر عباسی به همراه ابوالهیجاء عبدالله بن حمدان نیز به حجآمده بودند در ذی قعده به مدینه وارد شدم و به کاروان مصریان که ابوبکر محمد بنعلی ماذرائی و مردی مغربی در میان آنهابود برخوردم. اوگفت که این مرد مغربی اصحاب رسول خدا صل الله واله وسلم را دیدهاست ومردم به گرد اوازدحام کرده بودند وبه سروروی او دست می کشیدند و نزدیک بود اورا خفه کنند .عمویم ابوالقاسم طاهربن یحیی به جوانان و غلامانش دستور داد وگفت:مردم را ازاطرافش دور سازند و آنانچنین کردند واو را برداشته .به سرای ابن ابیسهل که عمویم آنجا فرود آمده بود بردند.و به مروم اذن دادند که به دیدار اوبیایند.وهمراه او پنج نفربودند که می گفتند از نوه های اویند.یکی از آنها پیر مردیبود که هشتادوچند سال داشت ودر باره وی پرسش کردیم .گفت این نوه من است و دیگریهفتاد ساله بود ومی گفت او نیز نوه من است و دوتن دیگرکه حدود شصت ساله وپنجاهساله بودند و دیگری هفده ساله بود و می گفت او نیز نبیره من است و در میان آنهاکوچکتر از آن جوان نبود و اگ تو خود اورا می دیدی .می گفتی سن او بیش ازسی یا چهلسال نیست.موی سروصورتش سیاه بود.جوانی لاغر اندام وگندمگون و میانه بالا و تنک ریشونسبه کوتاه. ابومحمد علوی احادیثی که از وی نوشته بود ما از دهان خودش شنیدیم وهمچنین داستان آنچه را که از وی شنیده بودیم که موی چانه اش در هنگام گرسنگی سپیدمی شود.وبعد از سیرشدن دوباره سیاه می گردد. را برای ما باز گفت. ابومحمدعلویرضی الله عنه گوید :اگر نبود که جمعی از اشراف مدینه وحاجیان بغداد ودیگرانی ازهمه افاق از وی نقل حدیث کرده اند .از وی آنچه شنیده بودم نقل نمی کردم.و از مشایخمغرب ومصر پرسش کردیم.ما پیوسته از پدران و مشایخ خود اسم این مرد را شنیده ایمونام شهری که او در آن مقیم است (طنجه) است. ابومحمدعلوی گوید: این علی بن عثمان مغربی داستان خروج خود از شهرش حضرموت را برای ما بازگفت وتعریف کرد که پدر وعمویش او را برداشتند وبه قصد حج وزیارت پیامبر(ص) ازشهرخودشان حضرموت بیرون آمدند وچند روز که از سفرشان گذشته بود راه را گم کردندوسرگردان شدند وسه روز بی راهه رفتند و در تپه های ریگ که به آنها ریگ عالج میگویند. ومتصل به ریگ ارم ذات العماد است واقع شدند . گوید: در این بین به اثرگامهای بلندی برخوردیم و به دنبال آنحرکت کردیم. وبه دره ای رسیدیم .وبه ناگاه دو مرد را دیدیم که سر چاهی و یاچشمه اینشسته بودند .گوید:چون مارا دیدند یکی از آنها برخاست و دلوی آبی از آن چشمه یاچاه کسید وبه استقبال ما آمد وآب را به پدرم داد. پدرگفت :ما امشب بر سر این آبفرود میائیم و انشاالله افطار خواهیم کرد آنگاه به نزد عمویم رفت وگفت:از این آببنوش و اونیز همان پاسخ پدرم راداد ویعد ازآن آب را به من داد وگفت بنوش ومننوشیدم و به من گفت:هنیئالک به زودیعلی بن ابی طالب (ع) رادیدار می کنی و ای جوان به او این داستان را خبر ده وبگوخضرو الیاس به تو سلام می رسانند وتو زنده می مانی تا آنکه مهدی وعیسی بن مریم(ع)راملاقات کنی وآنگاه که آنها را دیدی سلام ما را به او برسان .سپس گفتند : این دو مرد با توچه نسبتیدارند؟ گفتم :پدر وعموی من هستند.گفتند اما عموی تو به مکه نخواهد رسید واما تووپدرت به مکه می رسید آنگاه پدرت خواهد مرد وتو زنده می مانی وشما پیامبرصل اللهعلیه واله وسلم را درک نخواهید کرد. زیرا اجل او نزدیک است. سپسرفتند و بخدا سوگند ندانستم که آیا به آسمان رفتند ویا به فعر زمین و دیدیم که نهچاهی هست ونه چشمه ای ونه آبی ! ودر کمال تعجب از آن مکان رفتیم تا آنکه به نجرانرسیدیم و عمویم بیمار شد ودرگذشت ومن وپدرم حج را به اتمام رسانیدیم وبه مدینهرفتیم. پدرم نیز در آنجا بیمارشد وبدرود حیات گفت وسفارش مرا به علی بن ابیطالب(ع) کرد ومن در دوران خلافت ابوبکر وعمر وعثمان ودر روزگار خلافت خودش همراهوی بودم تا آنکه ابن ملجم –لعنه الله-او راشهید کرد.می گوید من درجنگ جمل وصفینهمراه وی (امیرالمومنین علیه السلام)بودم ومیان دو صف سمت راست اوایستاده بودم کهتازیانه او از دستش افتاد من خم شدم که آنرا بردارم وبه دستش دهم ولگام اسب او از آهن مرقع بود .اسب سرش را بالاآورد واین جراحت را برصورتم وارد آورد .امیرالمومنین مرا فرا خواند و با آب دهانومشتی خاک بر آن مرهم نهاد وبه خدا سوگند دیگر درد والمی احساس نکردم.سپس همراه ویبودم تابه شهادت رسید.و مصاحب حسن بن علی علیهماالسلام گردیدم تاآنکه در. دالانمدئن ضربه خورد بعد ازآن نیز درمدینه او و برادرش را خدمت می کردم تا آنکه جعدهدختر اشعث بن قیس کندی-لعنهاالله- به دسیسه معاویه او را مسموم کرد وبه شهادترسید.سپس به همراه حسین بن علی علیهماالسلام درآمدم و در واقعه کربلا حضور داشتم و او به شهادت رسید ومن از چنگ بنی امیه گریختم واکنون مقیم مغربم ودرانتظار ظهور مهدی وعیسی بن مریم علیهماالسلام هستم.نمونه ها از این قبیل که مورد قبول دشمناننیزمی باشد.ازجمله عمر حضرت نوح (ع)وحضرت خضر(ع)و سلیمان بن داود که هفتصدو دوازدهسال زندگانی کرد. فراوان است . اما چرا در مورد طول عمر حضرت ولیعصربا اصرار شبهافکنی می شود.جای سوال دارد؟ زیرا بحث طول عمرامروزه تنها به داستانها وروایاتخاتمه نمی یابد تا دشمنان بتوانند شبه افکنی کنند بلکه علم نیز ثابت نموده که طولعمراین شصت .هفتاد سالی نیست که انسانها به آن دچار شده اند .و اگردر چند صدهاخیرعمرها اینقدر کوتاه شده باز هم دست دشمنان درکار است.از جمله علل کاهش طولعمرتغییر فرهنگ و اثرات هجمه های زندگی ماشینی و استرس های وارده وتغییر ذائقهمردم وعادت دادن آنان به مصرف غذاها ونوشیدنی های





شیمیائی و صنعتی که گاها بطور عمد در آنها حتیسمومی هم افزوده می شد.تاثیر بسزائی دارد.دانشمندان عوامل طول عمر را1-عاملارث2-عامل محیط3-عامل شغل ومقدار آن و4-کیفیت تغذیه دانسته اند که اگر بخواهیم دراین باب سخن بگوئیم مطلب به درازا کشیده خواهد شد.لذا فقط به چند یافته دانشمندانکه ثابت کرده اند.که طول عمرمی تواند طولانی باشد. اشاره می کنیم. از زمان ارسطوعقیده داشته اند که طول مدتعمر هر موجود زنده ضریبی از دوره رشد ونمو آن موجوداست .این ضریب را فرانسس بیگندر حیوانات هشت برابرمدتی که برای بلوغ آن حیوان لازم است محاسبه کرده است/مثلاماهی سالمون تاصدسال وماهی کراپ تا صدوپنجاه سال وماهی پیک تا دویست سال عمر میکنند.و زیست شناسان معتقدهد در انسان ایمدت هشت تا چهارده برابر است یعنی رشدانسان که 25سال است .پس میانگین سن انسان باید حدود 280سال باشد. ولی حضرت داوودپیغمبر(ع) عمر طبیعی انسان را هفتصد سال دانسته است. درمیان گیاهان درختانی با عمر طولانی وجوددارد




)seguoia(





که عمر آنان به پنج هزارسال می رسد.گفته شده این درختان در زمانفرعون بزرگ که ساختمان هرم بزرگ مصر را می ساخته درختان جوان وشادابی بودهاند.ونطفه حیاتی گندم سه تا چهار هزار سال زنده می ماند.در مکزیک درخت سروی وجوددارد که بیش از دوهزار سال از عمرش می گذرد.در بین حیوانات نهنگی دیده شده کههزاروهفتصدسال زندگی کرده اند در قرن شانزدهم عمر یکی از اهلی لندن به نامتوماسپار به دویست وهفتادسال رسیده وتا چندی پیش شخصی سدونودوپنج ساله بنامسید علی باپسر صدوبیست ساله اش در یکی از روستاهای شمال ایران زندگی کرده است.
مقاله ای در یک مجله عربی نوشته شده کهترجمه بخشی از آن در اینجا آورده می شود:دانشمندان مورد اعتماد می گویند:هر یک ازاعضای رئیسه بدن حیوانات استعداد زندگی مدت غیر محدودی دارد.در صورتی که برای ادمیحادثه ای رخ ندهد.که سبب مرگش شود میتواند هزاران سال زندگی کند.سخن این دانشمندان از روی حدس گمان نیست بلکه نتیجهازمایش های علمی گوناگون است.به نظر یک کارشناس لندنی به هم خوردن تعادل ذخیره آهنومس .منیزیوم.وپتاسم بدن وغلبه یکی بر دیگری باعث مرگ می شود. نه پیری.پس با داشتنرزیم غذائی مناسب میتوان طول عمر را بالا برد /زنبور عسل معمولا چهار تا پنج ماهزندگی میکند ولی ملکه زنبوران که از غذای شاهانه استفاده میکند تا هشت سال زنده میماند. مسعودی. عمر طولانی برخی دراز عمران را درکتاب خود(مروج الذهب )آورده است.از جمله: حضرت آدم939 سال لوط 732سال ابراهیم 195 سال شیث 912سال ادریس 300 سال کیومرث1000سال انوش 960سال متوشالح 960سال جمشید600یا900سال قینان920سال لمک790سال عمر بن عامر800سال مهلال700سال نوح950سال عاد 1200سال کتاب های تاریخ و حدیث وتورات در بارهبسیاری از این قبیل افراد مطالبی نوشته اند.که مورد قبول دشمنان می باشد. لیکن چرادر مورد طول عمر ولیعصر (عج)شبانه روز در حال شبه افکنی هستند.باشد تا خود حضرت در زمان مناسب انتقام بگیرد.انشاالله برای تعجیل در فرج مولایمان امام زمان (عج)صلوات .: اللهم صل علی محمدا وال محمد وعجل فرجهم :










(منابع کتاب کمال الدین وتمامالنعمه شیخ صدوق ره وگتاب دادگسترجهان ایت الله امینی ره)












لطفا متن را ویرایش کنید تا خوندن اون اسونتر بشه ( قبل از کپی در محیط ویرایش دکمه تغییر ادیتور را بزنید ردیف اول سمت راست کلید اول )

و همچنین منبع سایتی که مطلب رو برداشت کردین رو هم قرار بدین

متین

سلام علیکم: دوست گرامی از راهنمائی تان ممنونم. اما در رابطه اینکه فرموده اید مطلب را اگر از سایتی برداشته ام .اسم ان سایت را هم بنویسم. به اطلاع می رسانم. که اکثر مطالب ارسال شده را خودم از کتابها تهیه کرده ام و منابع آنها را هم در ذیل مطلب نوشته ام. جهت اطلاع عرض میکنم که حقیر حدود 10 سالی است که در خصوص امام زمان علیه السلام وآخرالزمان تحقیق میکنم. البته باید عرض کنم که دارم درس پس میدهم. انشاالله مورد قبول واقع گردد.
ممنون
اجرکم عندالله