مشاوره خانواده آنلاین رایگان عطاملک

نسخه‌ی کامل: شعرهای کوتاه عاشقانه
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
این تنهایی نیست که از آن می ترسم!


ترسم از این توهم است


که در نبودنم گاه دیوانه وار


سرت را از فرط بی قراری


و از ترس دیدن تمام نبودنم


به دیوار خواهی کوبید . . .


آیا خواهی کوبید؟؟






















...




















قول بده که خواهی آمد


اما . .


هرگز نیا !


اگر بیایی همه چیز خراب می شود .


دیگر نمی توانم اینگونه با اشتیاق


به دریا و جاده خیره شوم . .


من خو کرده ام به این انتظار . .


به این پرسه زدن ها


در ایستگاه و اسکله . .


اگر بیایی


من چشم به راه


چه کسی بمانم . . . ؟
















...


















تو بگو !


وقتی خواب بودم


چه کسی مداد رنگی اش را برداشت


و


فاصله ها را پررنگ کرد . . . ؟






















....














برنگرد!


که برنمی گردی تو هیچوقت . .


نمی خواهمم داشته باشمت،نترس . . . !


فقط بیا . .


در خزان خواسته هایم


کمی قدم بزن


تا ببینمت!


دلم برای راه رفتنت تنگ شده . . .


















....
















تمام من


از آن تو می شود


جز خودم!


که گرداگرد تنت


تاب می خورد . . .














...
















شاید


شعر همین است




که من عاشق تو باشم


و تو


با هرکه می خواهی . . . !













سال هاست که تو رفته ای از این دیار

و من مجنون وار

سر به بیابان گذاشته ام

اما پیدایت نکرده ام . . .

حالا ده سال از آن تاریخ گذشته است

برای خودم کسی شده ام!

اگر به کسی نگویی

دیری ست که رییس اداره ی مجنونانم !

و امروز دستور داده ام

چشم هایت را روی دیوار نقاشی کنند

تا دیگر به فکر فرار نیفتی . . .
تو را دوست دارم...

چه فرقی می کند که چرا!

یا از چه وقت !

یا چطور شد که ... !

چه فرق می کند؟

وقتی تو باید باور کنی

که نمی کنی . . .

و من باید فراموش کنم

که نمی کنم . . .
باور کنید

یک جایی

که هنوز نمی دانم!

در زمانی

که هنوز نمی فهمم!

کنار کسی

که هنوز نمی شناسم!

جای من خالیست. . .

باور کنید ... !
من عاشقانه نگاه می کنم

بر دو چشم تو ...

تو تازیانه می زنی

بر دو چشم و بر نگاه من ...

چو آفتاب می شوم دمی

که گرم و روشنت کنم

چو ابر تیره می شوی

که سد نهی به راه من ...

خراب تر از این کسی نمی شود

که من شدم !

تو هرچه می کنی، بکن

سزات با خدای من . . .