مشاوره خانواده رایگان عطاملک

نسخه‌ی کامل: شعر زيبا از فريدون مشيري
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
باز کن پنجره ها را، که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد،
[تصویر:  1.jpg]
 
و بهار،
روی هر شاخه، کنار هر برگ،
شمع روشن کرده است.
[تصویر:  2.jpg]

همه ی چلچله ها برگشتند،
و طراوت را فریاد زدند.
کوچه یکپارچه آواز شده است،
[تصویر:  3.jpg]
 
و درخت گیلاس،
هدیه ی جشن اقاقی ها را،
گل به دامن کرده است
[تصویر:  4.jpg]
 
باز کن پنجره ها را ای دوست!
هیچ یادت هست،
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

[تصویر:  5.jpg]

هیچ یادت هست،
توی تاریکی شب های بلند،
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
[تصویر:  6.jpg]
 
با سر و سینه ی گل های سپید،
نیمه شب، باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
[تصویر:  7.jpg]

حالیا معجزه ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن زار ببین!
و محبت را در روح نسیم،

[تصویر:  8.jpg]
 
که در این کوچه ی تنگ،
با همین دست تهی،
روز میلاد اقاقی ها
جشن می گیرد.

[تصویر:  9.jpg]

خاک، جان یافته است.

[تصویر:  10.jpg]
 
تو چرا سنگ شدی؟

[تصویر:  11.jpg]
 
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟

[تصویر:  12.jpg]
باز کن پنجره ها را...
و بهاران را باور کن!
[تصویر:  13.jpg]
باز کن پنجره را...
و بهاران را باور کن!

شعر از فریدون مشیری

 
دستت درد نكنه واقعا ديدن اين تصاوير ادم رو سرحال ميكنه
مرسي مرسي بازم مرسي:atamalek (17):
مرسي سارا جون ولي من بيشتر شعرش مد نظرم بود!!
:atamalek (17):
خب الان يه بار ديگه بخاطر روي گل شما شعر رو با دقت ميخونم
ولي قول نميدم كه حواسم پرت نشه سمت اون تصاويرAtamalek (2)
مرسي عزيزم..........