مشاوره خانواده رایگان عطاملک

نسخه‌ی کامل: «ناصر عباسی» پس از 15 سال اعتیاد...
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
همشهری سرنخ: ناصر عباسی سال ها در تیم های متعدد توپ می زد. عاشق فوتبال بود و خیلی ها آینده روشنی را برای او پیش بینی می کردند اما یک اتفاق باعث شد زندگی اش تغییر کند و اعتیاد گریبانش را بگیرد و بازیکن جوان در اوج ناباوری روزهایی را شب کند که هیچ شباهتی با شب و روزهای یک قهرمان ورزشی نداشت.

 او در مدتی کوتاه سابقه درخشانش در فوتبال را به دست باد سپرد. اعتیاد زندگی اش را سیاه کرد، اما قهرمان بالاخره توانست روی پاهایش بایستد و کمر خم شده اش را راست کند.

سال 65 در دفتر خاطرات ناصر عباسی به عنوان بدترین و سیاه ترین سال عمرش ثبت شده است، آن روزها بازیکن جوان سرباز بود و در تیم سرباز اصفهان توپ می زد. آن سال ها آنقدر خوب بازی می کردکه خیلی زود به تیم ملی جوانان دعوت شد اما اتفاق های بد در یک چشم بر هم زدن رخ داد.

 او برای اولین بار در خانه یکی از دوستانش با مواد آشنا شد: «همه چیز در زندگی ام خوب و آرام بود. به ظاهر کم و کاستی نداشتم. همه چیز بر وفق مراد بود. آن روزها همه هوش و حواسم به فوتبال بود و فقط به زمین چمن فوتبال فکر می کردم. زمانی هم که وقت فراغت داشتم پای تلویزیون می نشستم و مسابقات فوتبال را می دیدم و یا از رادیو پیگیری می کردم تا اینکه یک روز به خانه یکی از دوستان دعوت شدم. زمانی که به آنجا رفتم دوستم به من پیشنهاد  داد که بنشینیم و با هم مواد مصرف کنیم.»

[تصویر:  155915_341.jpg]
ناصر عباسی آن زمان حس می کرد که هیچ وقت گرفتار اعتیاد نخواهد شد و نمی دانست حتی یک بار تجربه کردن مواد شاید پلی باشد به سمت ویرانی: «مغرور بودم و خودرأی، می توانستم به دوستم بگویم نمی کشم اما نتوانستم «نه» بگویم، مصرف کردم. چندی بعد به تهران آمدم و در دیگر تیم های پایتخت توپ زدم. سال 68 بود که برای انتخاب تیم منتخب سال انتخاب شدم و در پست خودم که هافبک بود بازی کردم. خیلی زود به تیم ملی امید ایران دعوت شدم و برای این تیم هم توپ زدم. بعدها هم به تیم استقلال دعوت شدم. درست در سال ورود من، در تهران قهرمان شدیم.»

تا زمانی که ناصر عباسی هنوز به تیم استقلال دعوت نشده بود هر از چندگاهی به اصفهان می رفت و با دوست قدیمی اش مواد مصرف می کرد. بازیکن اسبق تیم استقلال آلبوم خاطراتش را به روزهایی برمی گرداند که همه آرزوش ورود به تیم استقلال بود: «عاشق این بودم که وارد تیم استقلال شوم ودر این تیم توپ بزنم. سال 70 بود که به تیم استقلال رفتم. آن زمان مربی تیم آقای پورحیدری بود. درست از همان زمان بودکه به خاطر بعضی از مسائل روحی، شروع به مصرف بیشتر مواد کردم. تا پیش از آن هر وقت می خواستم مواد مصرف کنم به اصفهان می رفتم چون حس می کردم کسی در اصفهان من را نمی شناسد و من هم قرار نیست در جمع مواد بزنم. با خودم می گفتم فقط همان یک دوستم می داند که مواد مصرف می کنم اما نمی دانم چه شد که از سال 70 به بعد که وارد تیم استقلال شدم، در تهران هم شروع به مصرف مواد کردم. حتی همین امروز هم فکر می کنم غرور کاذب وجودم را گرفته بود. فکر کردم حالا که دیگر به خواسته هایم رسیده ام دیگر هیچ چیزی اهمیت ندارد، شایدهم احساس تنهایی می کردم و این باعث شد که بیشتر به سمت مواد بروم.»

این بازیکن استقلالی ادامه می دهد: «نمی دانستم معتاد شدن به چه معنی است و اصلا چطور آدم ها معتاد می شوند. مگر می شود من که سال ها ورزش کرده بودم معتاد شوم؟
«تو هیچ وقت معتاد نمی شوی. به تو قول می دهم که به خاطر ورزشکار بودنت فقط تفننی مصرف می کنی.» این جملاتی بود که هر روز برای خودم تکرار می کردم.

سال 70 بود که مصرف موادم بالاتر رفت. دیگر خودم به فروشنده مواد زنگ می زدم و مواد می خریدم و مصرف می کردم. اوایل یک بار در روز مواد می کشیدم اما به جایی رسیدم که یک بار، دیگر پاسخگو نبود. مجبور بودم بیشتر مصرف کنم اما به یاد دارم در سال 72 هر روز مصرف می کردم. اواخر سال 72 بود که از استقلال بیرون آمدم. کارم رسیده بود به دو بار مصرف در روز و گاهی هم سه بار.»

قضیه به همین جا ختم نشد و ناصر عباسی که می توانست یکی از بهترین بازیکنان تیم استقلال باشد به خاطر بی حوصلگی و خیلی از مسائل حاشیه ای دیگر، از تیم استقلال بیرون رفت.

 پس از آن دوران، ناصر عباسی برای اینکه از حاشیه ها دور باشد و به راحتی مواد مصرف کند، از ایران خارج شد: «شروع کردم به سفر کردن. می خواستم غرورم له نشود. از ایران رفتم. مدتی در کشورهای اروپایی ماندم. از اروپا هم به استرالیا رفتم اما تاب نیاوردم و به ایران برگشتم. با خودم گفتم شاید اگر تشکیل خانه و زندگی بدهم از این وضعیت دور شوم. ازدواج کردم. هنوز تریاک مصرف می کردم و کارم به تجربه مواد دیگر نرسیده بود. سعی می کردم از لحاظ ظاهری خیلی به خودم برسم. دلم نمی خواست که دیگران متوجه شوند معتاد هستم. هنوز هم باور نمی کردم که من یک معتادم و اگر هر روز مواد مصرف نکنم حالم بد می شود. همه آن فرارها به خاطر مشکلات روحی و روانی بود که هیچ وقت نمی خواستم باورشان کنم چه برسد به اینکه حلش کنم.»

فوتبالیست اسبق تیم استقلال غرور کاذبش را دلیل همه فرارهایی می داند که راه زندگی اش را به بیراهه کشاند: «مغرور بودن اولین اشتباه من بود. در این میان مهمترین اشتباهم پافشاری روی اشتباهاتم بود. من همیشه فکر می کردم کسی که ورزشکار است بدن قوی داردو می تواند هر وقت که اراده کند مواد را کنار بگذارد اما نمیدانستم منجلاب اعتیاد خانه خراب کن تر از این حرف هاست. ورزشکار و بازیگر و مهندس نمی شناسد. من در طول تمام روزهای اعتیادم خودمرا گول می زدم که اعتیاد ندارم. درونم پر از سیاهی بود. پر از کینه و بدبینی. هر کسی می خواست در این مورد با من حرفی بزندشروع می کردم به دعوا با او. من که قبلا آدمی منطقی بودم دیگر منطق سرم نمی شد. دوست داشتم همه اطرافیانم را جا بگذارم و بروم مواد بکشم. شاید باور نکنید اما گاهی دوست داشتم صمیمی ترین افراد زندگی ام کنارم نباشند تا به راحتی مواد مصرف کنم. وقتی به خودمآمدم دیدم زندگی بدون مواد برایم امکانپذیر نیست. چرت ها شروع شده بود. خنده های این و آن. ناراحتی ها و سرزنش های همسرم که زودتر اغز خانواده ام متوجه شد با یک معتاد زندگی می کند.»

عباسی از دوستانی می گوید که در آن زمان به فکرش بودند و نمی خواستند زندگی اش به تباهی وصله بخورد: «خیلی از دوستانی بودند که سعی کردند به من کمک کنند تا از اعتیاد فاصله بگیرم. یکی از این دوستان امیر قلعه نویی بود. قلعه نویی تمام سعی اش را کرد که من راه درست زندگی را انتخاب کنم. چقدر با من حرف زد اما دریغا که یک گوشم در بود و گوش دیگرم دروازه. آن زمان حرف هایی به من زد که تازه امروز معنی و مفهوم آن حرف ها را می فهمم. آن روزها درون بدن من پر بود از مرفین و به جز نشئگی و خماری چیزی نمی فهمیدم.»

اعتیاد بازیکن سرحال فوتبال ایران تابلوتر از آن بود که کسی از اطرافیانش نفهمد. خودش اعتقاد دارد چهره آن دورانش تابلویی واقعی از یک معتاد بود: «سال 80 بود که دیگر از چهره خودم هم بدم می آمد. من ناصر عباسی چند سال پیش نبودم. کسی که 90 دقیقه در زمین فوتبال می دوید و در بین دیگر بازیکنان همیشه یک فرد شاد و با اعتماد به نفس شناخته می شد، آنقدر از خودم منتفر شده بودم که تنها آرزویم این بود که ترک کنم. می خواستم بروم و بستری شوم و برای همیشه از این اعتیاد لعنتی دور شوم. مدتی بستری شدم. ترک کردم اما درونم پر از مشکلات و اختلالات روانی بود. هر شب کابوس می دیدم و از خواب می پریدم. در دلم آشوب بود. از همه چیز هراس داشتم. می ترسیدم. خنده هایم از درون نبود. ظاهری می خندیدم. تا اینکه سرپرست تیم پایه استقلال شدم. به خودم امید دادم که ناصر تو دیگر به زندگی برگشته ای و می توانی بهترین باشی اما نمی دانستم اعتیاد و سم در طی چند روز از بدن بیرون می رود ولی اختلال های روانی خیلی طول می کشد تا درمان شود.»

مدتی از زمان بستری شدن و ترک اعتیاد او گذشته بود و این بازیکن که دیگر ماه ها بود از اعتیاد دور بود با تبحری که از خود نشان داد توانست در مدتی کوتاه سرپرست تیم امید استقلال شود: «قلعه نویی بارها جویای احوالم شد، می دانستم به خاطر مشکلات روحی ام کنار من است. با امیرخان به مسجد می رفتیم و دعا می کردیم.

تمام سعی اش را کرد تا آرامش را به زندگی ام برگرداند اما من اختلاف ها و عدم تفاهم شدیدی با همسرم پیدا کرده بودم و به خاطر همین مشکلات و بی اعتمادی که خودم به وجود آورده بودم دیگر نمی توانستم با او زیر یک سقف زندگی کنم. پیشنهاد طلاق دادم.

 امیرخان گفت اگر بخواهی همسرت را طلاق بدهی دیگر روی دوستی من حساب نکن. آن روزها بارها افراد مختلف به من می گفتندکه چون قلعه نویی پشت تو است به تو اعتماد می کنند و هنور در ورزش جایگاهی داری. این موضوع آزارم می داد. نمی دانستم با حرف و حدیث ها چه کنم. من به امیرخان علاقه زیادی داشتم و روی دوستی او حساب می کردم اما دلم نمی خواست که طعنه های دیگران را بشنوم. خیلی سعی کردم تا از همسرم جدا نشوم اما نشد. همسرم را طلاق دادم و دوباره تنها شدم.»
ناصر عباسی ادامه می دهد: «تنهایی بیشتر از همیشه به من فشار آورد و این بار شیشه را جایگزین تریاک کردم.»

او برای بار دیگر اعتیادش را شروع کرد و این بار با مواد جدید: «این مواد برایم ناشناخته بود. فکر می کردم حس بهتری از تریاک به من می دهد. با مصرف این مواد دیگر ناصر عباسی را نمی شناختم. فکر می کردم این مواد برای آدم های خاص است و من هم فوتبالیست این جامعه بودم و بهتر است مصرف همین مواد را ادامه دهم.»

او سال ها هزینه اعتیادش را از درآمدی پرداخت می کرد که هیچ ربطی به فوتبال نداشت: «در چند جا سرمایه گذاری کرده بودم و به راحتی هزینه موادم را درمی آوردم. هر روز بدتر از روز قبل تات اینکه یک روز به بن بست رسیدم. دیگر نمی خواستم زنده بمانم. دلم نمی خواست لحظه هایم در خماری و نشئگی بگذرد. آن روزها میرشاد ماجدی و ایمان عالمی خیلی سعی کردند من را از دام اعتیاد بیرون بکشند اما من هیچ وقت به حرف هایشان گوش ندادم.»

دوستانی که از وضعیت عباس خبردار می شدند به سرعت سعی می کردند او را ببینند و متقاعدش کنند که اعتیادش را ترک کند: «آنها نصیحتم می کردند ولی من گوش نصیحت شنیدن نداشتم چون روحم بسیار شکسته بود. تا اینکه با فردی به نام بهشتی آشنا شدم و از طریق او با انجمن ان ای – معتادان گمنام – آشنا شدم. آنها اول روی روانم کار کردند. روحیه ام را از نو ساختند. به من حس اعتماد به نفس دادند و من توانستم این بار اعتیادم را بهتر از دفعه پیش ترک کنم. جالب است بگویم من فوتبالیست را از افرادی که حتی دو دقیقه هم در طول عمرشان ندیده بودند جدا کردند.»

او پس از ترک اعتیاد دوباره همه چیز را از صفر شروع کرد. در یک شرکت فرم استخدام پر کرد و شروع به کار کرد: «پس از 15 سال اعتیاد با قابلیتی که از خودم نشان دادم توانستم در عرض چند ماه مدیر آن شرکت شوم. حالا دیگر دوستان خوبم را برای همیشه در کنارم دارم. امیر قلعه نویی، ستار همدانی و علی نظری جویباری و همچنین دیگر دوستانم با شنیدن خبر سلامتی من از جان و دل خوشحال شدنداما در این میان اتفاق مهمی برای من رخ داد. دخترم که سال ها بود با من زندگی نمی کرد به سراغم آمد و زندگی اش را در کنار پدرش ادامه داد. دخترم و همسر سابقم هر دو به من اعتماد کردند و این اعتماد بهترین هدیه برای تولد دوباره من بود. من برای اینکه طعم شیرینی پاک بودن و پاک ماندن را با دیگران سهیم شوم سعی کردم به تمام معتادانی که می بینم کمک کنم. من همیشه دوست خوبی برای معتادانی که می خواهند ترک کنند خواهم بود. حالا هر کسی خواست از دام اعتیاد خودش را نجات دهد می تواند روی دوستی من حساب کند.»