مشاوره خانواده آنلاین رایگان عطاملک

نسخه‌ی کامل: کلیدی که شهیدی را شناسایی کرد
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
سایت ساجد - در گوشه و کنار کشورمان هنوز هستند خانواده های که چشم انتظار خبری از فرزندشان هستند، فرزندی که شاهد بزرگ شدنش بودند و در اوج شکوفایی و سرزندگی بین مهرفرزندی و دینی که برگردنشان بود تصمیم گرفتند که فرزندانشان را تقدیم میهن عزیزشان کنند. آنچه در زیر می خوانید سرگذشت مادری است که با وجود شنیدن خبر شهادت فرزندش همچنان چشم به در دارد.
چند روزی می شد که هاشم از جبهه برگشته بود. مادر بو برده بود که قرار است صبح روز بعد با دوستانش دوباره اعزام شوند. شب منتظر شد هاشم در اتاقش به خواب رفت.ارام وارد اتاق شد, لباس های هاشم را برداشت, درب را هم از بیرون قفل کرد  کلید را هم برداشت!
صبح ساعت ۸ بود که صبحانه اماده کرد و رفت تا هاشم را صدا بزنه. در اتاق را که باز کرد, دید پنجره اتاق بازه, از هاشم هم خبری نیست!
بعد از کربلای ۴ بود. از منطقه عملیاتی بر می گشتم که چشمم افتاد به هاشم. او را در اغوش کشیدم و گفتم:داداش چه جور ا ز پنجره تنگ با اون ارتفاع رفتی بیرون, چطور بدون کفش و لباس اومدی جبهه؟
خندید و گفت از پنجره که به سختی اومدم بیرون, بازومم زخم شد. بعد پریدم روی دیوار مسجد امتیاز, از اونجا هم توی حیاط مسجد. خادم مسجد فکر کرد دزد امده, اشنای دادم شناخت.
گفتم یه جفت دمپایی با یه شلوار می خوام!
یه دمپایی مسجد بهم داد با یه شلوار از دفتر بسیج مسجد. نماز صبح رو خوندم, با دمپایی رفتم ترمینال با دوستام اومدم جبهه...
از هم خداحافظی کردیم. لحظه اخر چرخید و با خندت گفت:محسن, یادت باشه اگه شهید شدم, یه جفت دمپایی برا مسجد بخری تا مدیون نباشم!
بعد از کربلای ۵ بود, تهران بودم که خبر شهادتش رو شنیدم. می گفتن با شهید اردشیر خواست خدایی سوار قایق بودن که گلوله ارپی جی به قایق خورده!
تا مدتها مفقود بود, تا اینکه جنازه سوخته شهید خواست خدایی با یک پای قطع شده که از مفصل لگن جدا شده بود پیدا شد. یقین داشتم پای هاشم است. داخل جیب شلوار ان پا یک کلید بود. برادر دیگرم کاظم,گفت اگر این کلید به در خانه ما خورد که این پای هاشم است و هاشم شهید. اگر نخورد هنوز منتظر می مانیم!
با ترس و لرز کلید را روی در خانه انداخت, کلید چرخید و در باز شد. مادر پشت در بود, همانجا خبر شهادت هاشم را به او دادن!
مادر تا وقتی زنده بود چشم به در بود که هاشم با یک پا برگردد!
هدیه به شهید هاشم دین پژوه صلوات
 [تصویر:  img317.png]
منبع: شهدای فارس