۱۳۹۳-۱۰-۱۵، ۰۸:۳۸ عصر
مصاحبه گر:
ترکش خمپاره سینشو چاک داده بود روی زمین افتاده بود.
دوربین رو برداشتم و رفتم بالای سرش داش آخرین نفس هاشو میزد .
ازش پرسیدم این لحظات آخر چه حرفی برای مردم داری ؟
با لبخند گفت از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط مقدم کمپوت میفرستن عکس روی کمپوت رو نکنن.
گفتم داره ضبط میشه یه چیز بهتر بگو
با همون طنازی گفت. آخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده ...
شهید رضا قنبری معروف به شهید خندان . تهران سال ۱۳۶۴
بیاد همه ی اونایی که فارغ از هر عقیده و اندیشه و هر نژاد و مسلکی گوشت تنشونو سپر وطنشونو ناموسشون کردن تا ما یک وجب از خاکمونو به اجنبی ندیم صلوات
ترکش خمپاره سینشو چاک داده بود روی زمین افتاده بود.
دوربین رو برداشتم و رفتم بالای سرش داش آخرین نفس هاشو میزد .
ازش پرسیدم این لحظات آخر چه حرفی برای مردم داری ؟
با لبخند گفت از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط مقدم کمپوت میفرستن عکس روی کمپوت رو نکنن.
گفتم داره ضبط میشه یه چیز بهتر بگو
با همون طنازی گفت. آخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده ...
شهید رضا قنبری معروف به شهید خندان . تهران سال ۱۳۶۴
بیاد همه ی اونایی که فارغ از هر عقیده و اندیشه و هر نژاد و مسلکی گوشت تنشونو سپر وطنشونو ناموسشون کردن تا ما یک وجب از خاکمونو به اجنبی ندیم صلوات