مشاوره خانواده آنلاین رایگان عطاملک
پارچه سبز امام رضا (ع) نشانه جواز زیارت امام حسین(ع) - نسخه‌ی قابل چاپ

+- مشاوره خانواده آنلاین رایگان عطاملک (https://atamalek.ir)
+-- انجمن: حیات طیبه (https://atamalek.ir/forum-15.html)
+--- انجمن: سمت خدا (https://atamalek.ir/forum-17.html)
+--- موضوع: پارچه سبز امام رضا (ع) نشانه جواز زیارت امام حسین(ع) (/thread-3369.html)



پارچه سبز امام رضا (ع) نشانه جواز زیارت امام حسین(ع) - متین - ۱۳۹۱-۱۲-۱۴

بسم الله الرحمن الرحیم 
 پارچه سبز امام رضا (ع) نشانه جواز زیارت امام حسین(ع)  :                                                                                         یکی را می شناسم که می گفت :دراسفند ماه سال 1380 برای اولین باربعد از حدود چهل سال که سفر به کربلای معلی ممنوع بود. یک سهمیه(دونفره) زیارت اباعبدالله الحسین (ع) را به اداره ما دادند. 31تفر ثبت نام کردند و متقاضی تشرف به کربلای معلی شدند.من هم ثبت نام کردم. باتوجه به تعداد متقاضی قرارشد دربین 31نفر قرعه کشی شود .روزی به قسمت ها اطلاع دادند .راس ساعت ...در دفتر معاونت هماهنگ کننده قرعه کشی انجام خواهد شد. لذا هر قسمت یک نفر نماینده برای نظارت اعزام کند .از قسمت ما این ماموریت به بنده محول  شد. در وقت مقرر در محل قرعه کشی حاضر شدم. بجز بنده 11نفر دیگربه عنوان نماینده در جلسه قرعه کشی حضور یافته بودند. 31 اسم نوشته شد ودر ظرفی ریخته شد. قرعه را برداشتند. در آن اسم کسی نبود جز اسم بنده !  درست بود که من هم متقاضی شده بودم .اما پولی برای رفتن نداشتم. درنتیجه خطاب به حاضرین گفتم من نمی خواهم بروم .پس دوباره قرعه کشی کنید.همه شروع به پچ پچ کردن نمودند .چون تا آن زمان(بنا بر موقعیت شغلی) هیچ کس اجازه خروج از کشور را نداشت و اولین بار بود که چنین توفیقی حاصل شده بود. آنهم زیارت کربلای معلی ! بلاخره با زیر بار نرفتن حقیر دوباره قرعه کشی شد. اما با تعجب کامل از بین 31 نفر دوباره اسم من حقیر در آمد.! همه صلوات بلندی فرستادند .اما من که پول سفر رانداشتم . گفتم بنده نمی خواهم بروم. و اشتباه کردیم باید اسم مرا از بین 31 نفر کم می کردیم وقرعه کشی می شد .حالا هم اسم بنده را بردارید و دوباره قرعه کشی کنید .اما رئیس جلسه که سید هم بود گفت دیگر نمی شود دومرتبه قرعه به نام شما در آمده بنده اصرار کردم که نمی توانم بروم .نهایتا رئیس جلسه گفت با توجه به اینکه دو باراسم شما درآمده  من که جرات نمی کنم اسم شما را خارج کنم .لذا حقیر را قانع کردند.بشرطی برای بار سوم قرعه کشی می کنند که اسم من هم باشد.هرکس هم بجای بنده بود شاید  قبول می کرد چون اصلا قابل تصور نبود که باز هم اسم من درآید.در نتیجه موافقت کردم و  اسامی را خوب بهم زدند و سومین بار قرعه کشی شد.اینبار دیگر نباید اسم من در میآمد .امام وقتی کسی دعوت شده باشد و وقتی خداوند متعال بخواهد مگر از دست کسی کاری  بر می آید .خلاصه اینکه در قرعه کشی سوم هم از بین 31 نفر اسم من حقیر درآمد. اینبار حاضرین چنان صلواتی فرستادند که صدایشان در کل ساختمان پیچید. به محل کارم برگشتم وبه رئیس قسمت ام توضیح دادم که جریان از چه قرار بوده  . وچگونه اسم من در آمده و اظهار کردم ولی نمی خواهم بروم .او تعجب کرد وگفت از این توفیق بالا ترچه است . شما دعوت شده ای ولی من گفتم نمی توانم بروم .چون در آن زمان برای هرنفر می بایست مبلغ 416000 تومان یعنی برای خودم وهمسرم 832000تومان به حساب حج وزیارت واریز می کردم ومبلغی هم هزینه های جانبی داشت . که اصلا چنین پولی را نداشتم. برای اعزام و واریز پول  مدتی فرصت بود. هر چه تلاش کردم نتوانستم هزینه سفر را تهیه کنم . وبه کسی هم رویم نمی شد که بگویم پول قرضی بده تا به کربلا بروم.چند روزی برای اعزام باقی نمانده بود .نزد رئیس قسمت رفته و گفتم من نمی توانم بروم و سهمیه را به کس دیگری واگذار کنید.ولی او هم سر سختانه مقاومت می کرد و اصرارداشت که باید خودم بروم . اما پولی نداشتم .همه تعجب کرده بودند چرا نمی خواهم بروم. چون بعد از حدود چهل سال که راه کربلا بسته بود این اولین سهمیه ای بود که واگذار شده بود مخصوصا که سه بار قرعه به اسم حقیر در آمده بود.27 اسفند شد. پنجم فروردین سال 1381هم باید حرکت می کردیم. خلاصه انصراف دادم.                                                                              رئیس قسمت که روحانی بود ایشان رفت. وقتی برگشت. به حقیر گفت اشتباه کردی و نرفتی . حالا هم عیبی ندارد.سنگ مفت گنجیشگ هم مفت یک نامه به ریاست حج و زیارت بنوس و درخواست سهمیه کن . من هم همین کار را کردم وتوضیحاتی از شرح حال همکارانم را نوشتم .ونامه را خودم بردم پیش رئیس حج وزیارت وقتی مضمون نامه را خواند .اظهار داشت این قشر به گردن جامعه حق دارند لذا با یک سهمیه 37 نفره که یک اتوبوس می شدموافقت کرد.خوشحال به اداره برگشتم و خبر خوش را دادم .رئیس قسمتم گفت حالا که این سهمیه را گرفته ای همه کارهایش را خود انجام بده خلاصه دست بکار شدم ولیستی از متقاضیان راتهیه کردم.رئیس با 35 نفر از همکاران موافقت کرد ودو نفر هم برای خودم جاگذاشت اما من که باز هم پولی نداشتم.لذا هرچه اصرار می کردم که من نمی خواهم بروم اما رئیس اصرار می کردکه باید بروی.  تا اینکه از حج وزیارت نامه ای آمد که در آن نوشته شده بود اگر تا 48 ساعت آینده لیست را تحویل ندهیم و پول واریزنکنم سهمیه را لغو می کنند.بعد از وقت اداری با کوله باری از غم وقصه به منزل برگشتم.از اینکه داشت توفیق زیارت دوباره صلب می شد برایم  بسیار  گرانی بود. در همین حال و هوا بودم که یکباره جرقه ای در ذهنم زدهشد.و به خود گفتم چرا در این مدت همه اش فکر می کنم که در خانه چه کسی بروم وپول قرض کنم ؟ چرا نمی روم به بارگاه ثامن الحجج امام رضا (ع)و از حضرت تمنای گشایش کار نمی کنم ؟بلند شدم وغسل زیارت کردم و اداب سفر زیارت که از خانه شروع می شود را بجا آوردم .وبه همسر وفرزندانم گفتم بروم حرم .حاضرشدیم وبه طرف حرم حرکت کردیم . در بین راه درچند جا وسائلی برای منزل خرید کردیم. چون هوا مناسب بود من  پیراهنی پوشیده بودم و مبلغی پول در جیب پیراهنم بود وهر جا خرید می کردیم. از جیب پیراهنم پول در می آوردم.وبه فروشنده می پرداختم. تا اینکه به حرم مطهر رسیدیم. من حال عجیبی داشتم .از لحظه ورود تمام اداب زیارت را بجا آوردم.وقتی به دور ضریح مطهر رسیدم با زبان ساده اما از صدق دل به امام رضا(ع) عرضه داشتم. اگرمن حقیرلیا قت زیارت اجداد بزرگوارت و فرزندانت در کربلای معلی را دارم ؟ خودت جواززیارت را امضاء فرما. اما برای اینکه من متوجه شوم که لیاقت زیارت را دارم باید یک نشانه بدهی .بعد از زیارت رفتم بالا سر حضرت  تا نماز زیارت را بجا آورم . مشغول نماز شدم. و دو رکعت را خواندم در حال سلام دادن نماز بودم که فرزند کوچکم که در آن زمان 4یا5 ساله بود واز قبل عادت داشت هر زمان که وارد حرم می شدیم پول می گرفت وبه دفاتر نذورات می داد .اما  آن دفعه فراموش کرده بود وپول نخواسته بود. یکباره یادش آمد ومن که درحال سلام  نماز بودم .لذا دستش را برد به جیبم تا پول بردارد. من مانع شدم. وقتی سلام نماز را دادم گفت بابا پول میخوام بدم به حاج آقا(دفتر نذورات) بنده پولهایی که در جیب پیراهنم بود درآوردم تا به پسرم بدهم .

 اما چیز عجیبی دیدم و آن اینکه  لای پولها یک تکه (به اندازه کف دست )پارچه سبز رنگ بسیارقشنگی بدون اینکه تاخوردگی یا لاخوردگی داشته باشد .بلکه صورت صاف در بین پول ها وجود داشت! این پارچه هم از نظر رنگ وهم از نظر بافت با دیگر پارچه های موجود در بازار فرق داشت رنگ اش سبز خوش رنگی است که تا آن زمان چنان سبز خوش رنگ ندیده بودم. واز لحاظ بافت هم بافتی ریزدارد . اما فاصله بین تار وپودهای آن به خوبی نمایان است.

ابتدا فکر کردم .شاید پسرم در جیبم گذاشته است. از او پرسیدم .گفت خیر من که پارچه نداشتم. فکر کردم شاید در دور ضریح که زیارت می کردم.  کسی در داخل جیبم گذاشته است. اما آن هم نمی توانست درست باشد! زیرا اگر چنین بود! میبایست پارچه تا می خورد .نه اینکه به صورت کاملا صاف آنهم لا بلای پولها باشد.(لازم به یاد آوری است که .در بازار قبل از ورود به حرم مطهرچند جا خرید داشتم و ازهمان پولها پرداخت کرده بودم.لذا از اینکه در داخل پولها از قبل پارچه ای نبود کاملا مطمئن بودم.)

برای اطمینان بیشتر به تمام دفترهای نذورات در داخل حرم  مطهرمراجعه کردم و پارچه را به آنان نشان دادم .وسوال کردم آیا از آن نوع پارچه سبزی (که عرض کردم زنگ اش با دیگر سبزها متفاوت است) دارند یا خیر! همگی گفتند نه از این پارچه داریم و نه تا حالا از این نوع دیده ایم!. یکی از مسئولین دفترنذورات که آدم جا افتاده ای بود شک کرد. وسئوال کرد این پارچه را از کجا آوردهای چون تا حالا من چنین پارچه ای ندیده ام. بغض گلویم را گرفت و نتوانستم جواب دهم. چون دیگر مطمئن شدم که این همان نشانه ای است که با دل شکسته و باصداقت از مولایم علی بن موسی الرضا (ع) خواسته بودم می باشد زیرا وقتی با حضرت صحبت میکردم . به ایشان عرض کردم آقا من. ایما واشاره یا اینکه در خواب چیزی ببینم .متوجه نظر مبارک شما نمی شوم . اگر لیاقت زیارت اجداد مطهر وبزرگوارتان را دارم. یک نشانه به من عنایت بفرمائید. در نتیجه امام روف هم رافت غیرقابل وصفی را در حق حقیرانجام داده ونشانه ای(پارچه سبز) را عنایت فرمود که تفاوت اساسی با دیگرپارچه ها دارد. با دلی آرام ومطمئن از حرم مطهر خارج شدیم .دیگر دغدغه نداشتم. .وقتی از حرم بیرون آمدم برای اطمینان بیشتر به چند تا مغازه  که پارچه سبز می فروشند رفتم اما هیچ کدام عین آن پارچه را نداشتند.

به منزل برگشتم. حال بسیارخوبی داشتم وخودم را زائر اباعبدالله الحسین علیه السلام  ودیگر ائمه عتبات می دانستم. وعزم جزم کردم که فردا مدارک را به حج وزیارت تحویل دهم.و منتظرنتیجه نشانه امام رضا(ع) بمانم.

[rtl]صبح فراد سرکارم رفتم. وقتی وارد دفتر کارم شدم .رئیس به اتاق من آمد. وپس از احوالپرسی گفت فلانی من با مسئول فلان صندوق انصار صحبت کرده ام. تا به بچه ها به هر کدام 400هزارتومان وام بدهد.( چون بنده معاون اداری وپرسنلی بودم)دستور داد تا اسامی را طی نامه به صندوق معرفی کنم.و اضافه کرد. اسم خودت را هم بنویس ولی برای خودت گفته ام 800هزارتومان وام بدهد. همین امروز هم مراجعه کن ودو نفر ضامن هم باخودت ببر چون قراراست وام تو  را همین امروز پرداخت کند.(این در حالی بود که  قبلا به ایشان نگفته بودم چون پول ندارم  نمی خواهم بروم فقط گفته بودم نمی روم ولی او اصرار داشت که باید بروی). ایشان می گفت اگر برای همین نکات شیرین وپند آموز قضیه نبو د موضوع را تعریف نمی کردم.!خلاصه میگفت خودتان فکر کنید که در آن لحظه چه حالی بمن دست داد.چون اولین نشانه هدیه امام رضا (ع)داشت آشکارو محقق می شد.واظهار داشت لیست را آماده کردم ودو نفر از همکاران را صدا زدم و به محل صندوق مربوطه رفتیم. وقتی خودم را به رئیس شعبه معرفی کردم .خیلی احترام کرد. و بلافاصله فرمهای مربوطه راداد وگفت چون زائرامام حسین (ع) هستی وام تو را همین الآن پرداخت می کنم .در کمتر از نیم ساعت وام را دریافت کردم.آنهم 800هزارتومان در حالی که بیش از یک ماه طول کشید تا بقیه همکاران 400هزار تومان وام را گرفتند.
[/rtl]
مدارک را به حج وزیارت تحویل دادم تاریخ اعزام را 20 خرداد مشخص کردند.جای تان خالی در تاریخ مقرر حرکت کردیم.واقعا دعوت شده بودیم وقتی وارد بغداد شدیم .سه تا کاروان با هم بودیم اما کاروان ما را در هتلی که صدام مهمانان خارجی خود را در آن اسکان می داد. ما را درآن اسکان دادند.این هتل همان هتلی بود که صدام .برای اکرام دیگر زائرین را  فقط یک وعده شام یا ناهار دعوت می کرد اما ما سه روزی که قرار بود در بغدادباشیم .در آن هتل پذیرائی شدیم .بعد به نجف اشرف رفتیم در نجف هم بهترین هتل را به ما دادن یعنی اولین مهمانان هتل ما بودیم چون تازه تاسیس بود و قبلا مسافری نداشت.سه روز هم در نجف اشرف بودیم.بعد به کربلا رفتیم. با اینکه هتل های کربلا خیلی تعریفی ندارند اما کاروان مارا درهتل بسیار قشنگی که مربوط به ارتش عراق بود جا دادند.تمام دو کاروان دیگر می گفتند پارتی شما کیست که در هر سه شهر بهترین هتل ها را به شما دادند. بیچاره ها نمی دانستند که پارتی ما امام رضا (ع) بود. او می گفت باز هم می گویم جای تان خالی من پنج بار دیگر بعد از آن سفر توفیق حاصل شده و به کربلا رفته ام .حتی بار دوم هم در زمان صدام بود. اما سفر اول چیز دیگری بود !خلاصه می گفت وقتی از سفر برگشتیم اول برج بود و به اداره که رفتم فیش حقوق ها آمده بود .حقوق من در آنزمان یکصدو خورده ای بود اما فیش را که گرفتم در کمال تعجب دیدم دقیقا مبلغی که به حساب حج وزیارت واریز کرده بودم .برایم حقوق واریزشده است (یعنی 832000تومان)فکر کردم اشتباه شده است.(توضیح اینکه از حدود 10 سال قبل مبلغی از اداره طلب داشتم وبارها نامه نگاری کرده بودم اما بی نتیجه مانده بود و دیگر فراموش کرده بودم) گاهی شیطان وسوسه می کرد حالا که این مبلغ را بحسابم ریخته اند من هم که فعلابشدت نیاز دارم پس آنرا دریافت کنم اگر اشتباه کرده بودند مسئول خودشان هستند فوق اش در ماه های آینده کسر می کنند. اما نتوانستم چیزی نگویم و پول را بگیرم .به حساب داری رفتم وگفتم مثل اینکه اشتباهی شده وپول اضافی به حساب من ریخته شده . رئیس حساب داری خنده ای کرد وگفت اداره اشتباه نمی کند واین پول همان مبلغی است که بارها نامه نگاری کرده بودی. یکبار دیگر اشک چشمانم را نوازش داد. وثابت شد که وقتی آدم با اخلاص وبدون غل وغش به درخانه ائمه(ع) برود .آنها هم سنگ تمام می گذارند.به آدم پارچه سبزی که با دیگرپارچه ها فرق دارد.می دهند.وام در عرض نیم ساعت می دهند .در بهترین هتلها اسکان می دهند. طلبی که 10 سال گذشته وفراموش شده برمی گرداند.و...اما همه اینها برمی گردد به اخلاص آدم ها. دوستان حالا من از این واقعه استفاده کرده و عرض می کنم وقتی ما ائمه ای این چنین مهربان و بزرگوار داریم. چرا به یکدیگر ظلم می کنیم وچرا حق دیگران را به ناحق غصب میکنیم .چرا حرام وحلال را با هم مخلوط می کنیم چرا احتکار و گرانفروشی می کنیم چرا با اخلاص به در خانه ائمه (ع)  نمی رویم وبا خلافکاریها آتش جهنم را برای خودمان می خریم !!!وای برما!!!وای برما!!!

از اینکه بحث طولانی شد. پوزش می طلبم .اگر هر بخش را کم می کردم موضوع ناقص می شد.

تهیه کننده= متین 14/12/1391