مشاوره خانواده رایگان عطاملک
روضه و سخنرانی های حضرت زهرا - نسخه‌ی قابل چاپ

+- مشاوره خانواده رایگان عطاملک (https://atamalek.ir)
+-- انجمن: حیات طیبه (https://atamalek.ir/forum-15.html)
+--- انجمن: سمت خدا (https://atamalek.ir/forum-17.html)
+--- موضوع: روضه و سخنرانی های حضرت زهرا (/thread-3740.html)



روضه و سخنرانی های حضرت زهرا - ADMIN - ۱۳۹۲-۱-۲۵

فيلم؛ ذكر مصيبت ام ابيها در محضر امام/ روضه شهيد مطهري/ صوت؛ وقتي آقامجتبي براي مادر سادات همه‌ كمالات را كنار مي‌گذارد!/ فيلم روضه‌خواني در كنار حرم اميرالمومنين(ع)


[تصویر:  89482.jpg]

[rtl]گروه معارف: نخستین ستاره‌ای بودی که در عرش به خورشید نبوت رسیدی؛ ستاره‌ای نیلی به رنگ جراحت آسمان و زخم زمان. ای ام ابیها! ای مهربان‌ترین مادر، حبیبه حق و شفیعه حشر! پدر و مادرم فدای پینه دست‌هایت باد. تو محور آسیای ایثاری و اولین علت خلقت. ای مادر رسالت و همتای ولایت! به روزهایی می اندیشیم که پس از واقعه ی عظیم غدیر، همراه با حسنین به خانه های اهل مدینه می رفتی و با بیان وحیانی خویش حجت الهی را بر غافلان، تمام می کردی و بدین سان از آغاز، حمایت از ولایت، سرلوحه خصایل آسمانی‌ات بود. غبار‌غم از سیمای زیبای علی می‌زدودی و بر زخم‌های فزون از ستاره پیکرش که نشان از رزم با باطل داشت، مرهم می‌نهادی. فتوحات مولا، رهین مهربانی توست. هنوز خطابه‌های رسایت سراج راه مجاهدان است و بر آفاق تاریخ می تابد. پاره ی تن رسول یار بودی و یگانه یاور یکتا امیر عاشقان. تلألؤ ذوالفقارعلی، وامدار عزم و عزت تو بود. آنگاه که بر بی بصیرتان و دنیا پرستان غضب می کردی، غضبناکی آفریدگار قادر، آشکار می شد. رضای تو رضای حق بود و با خرسندی ات، تمامت اهل عرش و ساکنان قدس، قرین شعف می شدند.[/rtl]

[rtl] [/rtl]
[rtl]دانلود[/rtl]
[rtl]وصله‌های چادر و بوریای خانه‌ات، تمنیات و تمایلات خاکیان را به هیچ می‌انگاشت. صالحان و صدیقین و مقربان ملکوت، آرزومند خدمتگزاری خاندان خدایی‌ات بودند و بانوان برگزیده ی حق، رفت و روب آستانه‌ی خانه اهل‌بیت(ع) را تمنا می‌کردند و با این وصف، دستان مبارکت که بوسه گاه اشرف رسولان بود، از فزونی تلاش مهرآگینت پینه بسته بود.[/rtl]
[rtl]ما «اسیر» عنایت تو هستیم و «مسکین» و محتاج شفاعتت. اینک «یتیم» هجران توییم و سیه پوش نیلوفر ساقه شکسته ی شهود؛ « و یطعمون الطعام علی حبّه مسکینا ً و یتیما ً و اسیرا». ما را نیز به طعام معرفت و محبت، میهمان کن و از زلال زمزم خیر کثیر، بنوشان ای عطیه ی عرش![/rtl]
[rtl]یا فاطمه، یا سیدتنا و مولاتنا! ادرکنا![/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]صوت//[/rtl]

[rtl] [/rtl]

[rtl] [/rtl]
[rtl]فيلم//[/rtl]

[rtl] [/rtl]
[rtl] [/rtl]

[rtl]سخنراني مكتوب//[/rtl]
[rtl]كلام رهبر انقلاب در مقام زهراي مرضيه سلام الله عليها[/rtl]
[rtl]درباره فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها، هرچه بگوييم، كم گفته‌ايم و حقيقتاً نمى‌دانيم كه چه بايد بگوييم و چه بايد بينديشيم. به قدرى ابعاد وجود اين انسيّه حوراء، اين روح مجرّد و اين خلاصه نبوّت و ولايت براى ما پهناور و بى‌پايان و درك ناشدنى است كه حقيقتاً متحيّر مى‌مانيم. مى‌دانيد كه همزمانى و هم‌عصرى از عواملى است كه مانع از شناختِ درستِ شخصيتها مى‌شود. ستارگان درخشان عالم بشريّت غالباً در زمان حياتشان به‌وسيله هم‌عصرانشان شناخته نشده‌اند؛ مگر عدّه كمى از برجستگان كه انبياء و اولياء باشند؛ آن هم به‌وسيله عدّه معدودى. امّا فاطمه زهرا سلام‌اللَّه‌عليها چنانند كه در زمان خودشان، نه فقط پدر و همسر و فرزندان و شيعيان خاصّشان، بلكه حتّى كسانى كه شايد رابطه صميمانه و گرمى هم با ايشان نداشتند، زبان به مدح آن بزرگوار گشودند. اگر به كتابهايى كه درباره فاطمه زهرا سلام‌اللَّه‌عليها به‌وسيله محدّثين اهل سنّت نوشته شده است، نگاه كنيد، روايات بسيارى را مى‌بينيد كه از زبان پيغمبر صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله‌وسلّم در ستايش صدّيقه طاهره عليهاسلام صادر شده است و يا رفتار پيغمبر با آن بزرگوار را نقل مى‌كنند. بسيارى از اين روايات، از زبان كسانى است كه از آن قبيل بوده‌اند؛ مثل بعضى از زوجات پيغمبر و ديگران. اين حديث معروف از عايشه است كه گفت: «واللَّه مارأيت فى سمته و هديه اشبه برسول‌اللَّه صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله‌وسلّم من فاطمة(1)»؛ هيچ كس را از لحاظ هيأت، چهره، سيما، درخشندگى و حركات و رفتار، شبيه‌تر از فاطمه به پيغمبر اكرم نديدم. «وكان اذا دخلت اليه، اذا دخلت على رسول‌اللَّه قامت قام اليها(2)»؛ وقتى كه فاطمه زهرا بر پيغمبر وارد مى‌شد، آن حضرت برمى‌خاست و مشتاقانه به سمت او مى‌رفت. اين معناى تعبيرِ «قام اليها» است. اين‌طور نبود كه وقتى فاطمه زهرا سلام‌اللَّه‌عليها وارد اتاق مى‌شود، پيغمبر جلو پاى او فقط بلند شود. قام‌اليها؛ برمى‌خاست و به سمت او مى‌رفت. در بعضى از اين نقلها، باز از همين راوى اين‌گونه آمده است: «وكان يقبلها و يجلسها مجلسة(3)»؛ فاطمه زهرا سلام‌اللَّه‌عليها را مى‌بوسيد، دست او را مى‌گرفت و مى‌آورد در جاى خودش مى‌نشاند. اين مقام فاطمه زهراست. انسان درباره اين دختر چه بگويد؟ درباره اين موجود باعظمت چه بگويد؟[/rtl]
[rtl]عزيزان من! عظمت فاطمه زهرا سلام‌اللَّه‌عليها، در سيره آن بزرگوار آشكار است. يك مسأله اين است كه ما چه شناختى از فاطمه زهرا سلام‌اللَّه‌عليها داريم؟ اين يك حرف است. بالأخره دوستان اهل بيت عليهمّ‌السلام، در طول زمان، تا آن‌جا كه توانستند سعى كردند به حقِ‌ّ دختر پيغمبر، فاطمه زهرا سلام‌اللَّه عليها معرفت پيدا كنند. چنين هم نيست كه كسى خيال كند همان‌طور كه در زمان ما، اين بزرگوار اين‌قدر در دلها عزيز و در چشمها شيرين است، هميشه همين‌طور بوده است. امروز بحمداللَّه دورانِ اسلامى است، دورانِ حكومت قرآن است، دورانِ حكومت علوى و حكومت اهل بيت عليهم‌السّلام است و آنچه در دلهاست، بر زبانها جارى مى‌شود. قديمى‌ترين دانشگاه اسلامى در دنياى اسلام - مربوط به قرن سوم و چهارم - به نام فاطمه زهرا سلام‌اللَّه‌عليهاست. نام دانشگاه معروف «الازهر» در مصر از نام فاطمه زهرا سلام‌اللَّه‌عليها گرفته شده است. در گذشته به‌نام فاطمه زهرا سلام‌اللَّه‌عليها دانشگاه تأسيس مى‌كردند. حتّى خلفاى فاطمى كه بر مصر حكومت مى‌كردند، شيعه بودند. قرنهاست كه شيعه سعى كرده به حقِ‌ّ اين بزرگوار معرفت پيدا كند. اين، يك مسأله است. مسأله ديگر اين است كه ما بايد راه را از همه ستارگان بياموزيم؛ «و بالنّجم هم يهتدون(4)». انسان عاقل اين‌گونه است. از ستاره بايد استفاده كرد. ستاره در آسمان است و مى‌درخشد. آن‌جا عالمِ عظيمى است. مگر اين ستاره همينى است كه من و شما مى‌بينيم؟ بعضى از ستارگان كه در آسمانند و مثل يك نقطه سوسو مى‌زنند، كهكشانى هستند. گاهى يك ستاره بزرگتر است از كهكشان راه شيرى كه ميلياردها ستاره داخل آن است! - قدرت الهى كه حدّ و اندازه‌اى ندارد - ولى من و شما آن را يك ستاره كوچكِ درخشان مى‌بينيم. خوب؛ مقصود از اين مطالب چيست؟ مقصود اين است انسان عاقلى كه خدا به او چشم داده است، بايد از اين ستاره براى امرى در زندگى استفاده كند. قرآن مى‌گويد: «و بالنّجم هم يهتدون»؛ به وسيله آن راه را پيدا مى‌كنند.[/rtl]
[rtl]عزيزان من! اين ستاره درخشان عالم خلقت، فقط همان نيست كه به چشم ما مى‌آيد. فاطمه زهرا سلام‌اللَّه‌عليها بسيار بالاتر از اين حرفهاست. ما فقط درخشندگى‌اى مى‌بينيم؛ ولى بسيار بزرگتر از اين حرفهاست. امّا من و شما چه استفاده‌اى مى‌كنيم؟ همين قدر كه بدانيم او زهراست، كافى است؟ در روايتى خواندم كه درخشندگى فاطمه زهرا سلام‌اللَّه‌عليها باعث مى‌شود تا چشمان كرّوبيان ملأاعلى‌ خيره شود: «زَهَر نورها للملائكة السّماء(5)». براى آنها مى‌درخشد. ما از اين درخشندگى چه استفاده‌اى بكنيم؟ ما بايد از اين ستاره درخشان، راه به‌سوى خدا و راهِ بندگى را كه راه راست است و فاطمه زهرا سلام‌اللَّه‌عليها پيمود و به آن مدارج عالى رسيد، پيدا كنيم. اگر مى‌بينيد خدا خميره او را هم خميره متعالى قرار داده است، به اين دليل است كه مى‌دانست اين موجود در عالم مادّه و عالم ناسوت، خوب از امتحان بيرون خواهد آمد؛ «امتحنك اللَّه الذى خلقك قبل ان يخلقك فوجدك لمااْمتحنك صابره(6)»؛ قضيه اين است. خداى متعال حتّى اگر لطف ويژه‌اى درباره آن خميره مى‌كند، بخشى مربوط به اين است كه مى‌داند او از عهده امتحان چگونه برخواهد آمد؛ والّا بسيار كسان خميره خوب داشتند. مگر همه توانستند از عهده برآيند؟ اين بخش از زندگى فاطمه زهرا سلام‌اللَّه عليها، آنى است كه ما براى نجات خودمان به آن احتياج داريم. حديث از طرق شيعه است كه پيغمبر به فاطمه سلام‌اللَّه عليها فرمود: «يا فاطمه اننّى لم اغنى عنك من‌اللَّه شيئا(7)»؛ يعنى اى عزيز من! اى فاطمه من! نمى‌توانم پيش خدا تو را از چيزى بى‌نياز كنم. يعنى خودت بايد به فكر خودت باشى، و او از دوران كودكى تا پايان عمر كوتاهش به فكر خود بود. شما ببينيد آن حضرت چگونه زندگى كرده است! تا قبل از ازدواج كه دختركى بود، با آن پدرِ به اين عظمت كارى كرد كه كنيه‌اش را امّ‌ابيها - مادرِ پدر - گذاشتند. در آن زمان، پيامبر رحمت و نور، پديدآورنده دنياى نو و رهبر و فرمانده عظيم آن انقلاب جهانى - انقلابى كه بايد تا ابد بماند - در حال برافراشتن پرچم اسلام بود. بى‌خود كه نمى‌گويند امّ‌ابيها! ناميدن آن حضرت به اين كنيه، به دليل خدمت و كار و مجاهدت و تلاش اوست. آن حضرت چه در دوران مكّه، چه در دوران شعب‌ابيطالب - با آن‌همه سختيهاكه داشت - و چه آن هنگام كه مادرش خديجه از دنيا رفت و پيغمبر را تنها گذاشت، در كنار و غمخوارِ پدر بود. دلِ پيغمبر در مدّت كوتاهى با دو حادثه وفات خديجه و وفات ابيطالب شكست. به فاصله كمى اين دو شخصيّت از دست پيغمبر رفتند و پيغمبر احساس تنهايى كرد. فاطمه زهرا سلام‌اللَّه‌عليها در آن روزها قدبرافراشت و با دستهاى كوچك خود غبار محنت را از چهره پيغمبر زدود. امّ‌ابيها؛ تسلّى بخش پيغمبر. اين كُنيت از آن ايام نشأت گرفت. (بيانات در دیدار جمعی از مداحان ۱۳۷۳/۰۹/۰۳)[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]صوت//[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]"ما زالت بعد ابيها مُعصبة الرأس، ناحِلة الجسم، منهدّة الركن، باكية العين" (بحار الانوار جلد 43)[/rtl]
[rtl]شهید مطهری در توصیف این عبارت می‏گوید: "زهرا را بعد از پدر ندیدند که هیچ وقت عصابه‏ای ( پارچه‏ای که از به خاطر سر درد به سر می‏بندند) را که به سر بسته بود از سر باز کند، روز به روز زهرا لاغرتر و ناتوان‌تر می‏شد. بعد از پدر همیشه زهرا را با چشمی گریان دیدند. «منهدة الرکن» این جمله معنی عجیبی دارد. «رکن» یعنی پایه، مثل یک ساختمان که پایه هایی دارد و روی آن پایه ها ایستاده است. از نظر جسمانی، پا و ستون فقرات رکن انسان است، یعنی انسان که می ایستد روی این بنای استخوانی می ایستد. گاهی از نظر جسمی، این رکن خراب می شود، مثل کسی که فرض کنید پاهایش را بریده باشند یا ستون فقراتش درهم شکسته باشد. ولی گاهی انسان از نظر روحی آن‌چنان درهم کوبیده می شود که گویی آن پایه های روحی که روی آن ایستاده است خراب شده است. زهرا را بعد از پدر این‌چنین توصیف کرده‏اند" (مجموعه آثار جلد 16)[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]فيلم//[/rtl]
[rtl] [/rtl]

[rtl] [/rtl]
[rtl]شعر//[/rtl]

[rtl] [/rtl]
[rtl]خدا رحم كند[/rtl]
[rtl]شهر آبستن غم هاست خدا رحم كند[/rtl]
[rtl]شهر اين بار چه غوغاست؟! خدارحم كند[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]بوي دود است كه پيچيده، كجا ميسوزد؟[/rtl]
[rtl]نكند خانه ي مولاست؟! خدا رحم كند[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]هيزم آورده كه اتش بزنند اين در را[/rtl]
[rtl]پشت در حضرت زهراست، خدا رحم كند[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]همه جمعند و موافق كه علي را ببرند[/rtl]
[rtl]و علي يكه و تنهاست خدا رحم كند[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]بين اين قوم كه از بغض لبالب هستند[/rtl]
[rtl]قنفذ و مغيره پيداست خدا رحم كند[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]مادر افتاد و پسر رفت زدست، درد اين است[/rtl]
[rtl]چشم زينب به تماشاست، خدا رحم كند[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]مو پريشان كند و دست به نفرين ببرد[/rtl]
[rtl]در زمين زلزله برپاست خدا رحم كند[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]ماجرا كاش همان روز به آخر مي شد[/rtl]
[rtl]تازه آغاز بلاهاست خدا رحم كند[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]غزلم سوخت دلم سوخت دل آقا سوخت[/rtl]
[rtl]روضه ي ام ابيهاست خدا رحم كند ....[/rtl]
[rtl] ياسر مسافر[/rtl]
[rtl] [/rtl]

[rtl]صوت//[/rtl]


[rtl] [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]شرح حديثي توسط حجت الاسلام و المسلمين مرتضي آقاتهراني[/rtl]
[rtl]عهد الهی امیرالمؤمنین بر شکیبایی بر مصیبت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیهما...[/rtl]
[rtl]در اصول کافی است که موسی‌بن‌جعفر علیهماالسّلام فرموده­اند که خداوند متعال جبرئیل، میکائیل و ملائکه مقرّبش را به حضور پیامبر صلوات‌الله‌علیه‌وآله و امیرمؤمنان علیه‌السّلام فرستاد تا در حضور ایشان عهد و پیمان الهی بر شکیبائی بر مصائب به امیرمؤمنان علیه‌السّلام عرضه شود و صبر و تحمّل بر این مصائب را قبول کرده و اعلان رضایت کرده­اند.( ۱)[/rtl]
[rtl]از خود جناب مولی علی علیه السّلام است که فرمودند:[/rtl]
[rtl]«وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ، لقد سَمِعتُ جَبرئيل يقُول للنّبيّ: يَا مُحَمّد! عرِّفهُ أنّه ينتهك الحرمة، و هِي حرمة اللّه و حرمة رسول اللّه (صلّى اللّه عليه وآله) و على أن تُخضَب لحيته من رأسه بدم عبيط.
قال أمير المؤمنين (عليه السلام): فَصَعِقتُ حِينَ فهمتُ الكلمة من الأمين جبرئيل، حتّى سقطت على وجهي، و قلت: نعم، قبلتُ و رضيتُ...»( ۲)
[/rtl]
[rtl]به آن خدائی که دانه را شکافت و نفس انسان را آفرید، همانا شنیدم که جبرئیل علیه‌السّلام به پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله می­گفتای محمد! برای او بیان کن که حرمتت شکسته خواهد شد، که آن همان حرمت خدا و حرمت رسول خدا (اشاره به توهین به فاطمه سلام‌الله‌علیها) است. و هم­چنین محاسنش به خون تازه سرش خضاب خواهد گشت. امیرالمؤمنین فرمود: چون این کلمه را از جیرئیل دریافت کردم، بیهوش شده به گونه­ای که به صورت به زمین خوردم، و (در پاسخ به خداوند متعال) گفتم: بله قبول کردم و راضی شدم... .[/rtl]
[rtl]پی‌نوشت:
۱. کافی، ج۱، ص۲۸۱ و ۲۸۲.
[/rtl]
[rtl]۲كافى، ج۱، ص۲۸۱ـ۲۸۳، حديث ۴؛ و نیز بحارالأنوار، ج۲۲، ص۴۷۹، حديث ۲۸.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]صوت//[/rtl]

[rtl] [/rtl]

[rtl] [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]فيلم//[/rtl]

[rtl] [/rtl]

[rtl] [/rtl]

[rtl] [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]آیاتی از قرآن درباره فاطمه (س)[/rtl]
[rtl]
آیاتی در شأن فاطمه و دیگر افراد اهل بیت رسول خدا نازل شده است که مصداق اتمّ و اکمل آن آیات می باشند و آنان نمونه کامل موضوع آیه می باشند. برخی از آیات که در شأن آنان نازل شده اند:
[/rtl]
[rtl]آیه تطهیر:[/rtl]
[rtl]إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا(سوره احزاب/33)[/rtl]
[rtl]مصداق اهل بیت که مطهر و پاک می باشند فاطمه، علی و حسنین است.[/rtl]
[rtl]آیه مباهله:[/rtl]
[rtl]فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ (آل عمران/61)[/rtl]
[rtl]فاطمه تنها نساء نامی باشد.[/rtl]
[rtl]این آیه نیز همانند آیه تطهیر بزرگ ترین و مهم ترین سند افتخار و فضیلت خاندان رسول خدا است که پروردگار آنان را برگزید و به عنوان شایستگان اسوه های بشریت معرفی نمود.[/rtl]
[rtl]آیات سوره دهر: وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا[/rtl]
[rtl]این آیات بخشی از سوره دهر است که در شأن علی و خانواده آن حضرت نازل شده است. سیاق آیات، سیاق سرودن یک داستان است. داستان اقعی مردمی از مؤمنین که قرآن نامشان را ابرار خواند. و از پاره ای کارهایشان یعنی وفای به نذر و اطعام مسکین و یتیم و اسیرشان خبر داده، ایشان را می ستاید و وعده جمیلشان می دهد.[/rtl]
[rtl]آیه مودت:[/rtl]
[rtl]قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى(سوره شوری، آیه 23)[/rtl]
[rtl]اهل بیت رسول الله کسانی هستند که خداوند مودت آنان را بر هر مسلمانی واجب کرده است و منظور از واجب کردن مودت اهل بیت تنها این است که محبت را وسیله ای قرار دهد برای این که مردم را به اهل بیت ارجاع دهد و اهل بیت مرجع علمی مردم قرار گیرند.[/rtl]
[rtl]آیه ذوی القربی:[/rtl]
[rtl]وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ (اسراء/26)[/rtl]
[rtl]طبرسی با سلسله اسنادش از ابوسعید خدری صحابی رسول الله نقل می کند که وقتی این آیه نازل شد پیامبر فدک را به فاطمه بخشید. (تفسیر الدرالمنثور، ج4، ص177)[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]فيلم//[/rtl]


[rtl] [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]صوت//[/rtl]

[rtl] [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]گذري بر زندگي حضرت زهرا سلام الله عليها[/rtl]
[rtl]
سخت مشغول عبادت و بندگی بود. روزها روزه می گرفت و شب ها را به مناجات می گذراند. از عبادت و خلوت سیر نمی شد. چهل روزی می شد که به خانه خدیجه نرفته بود و در خانه فاطمه بنت اسد مادر علی اعتکاف کرده بود. به خدیجه گفته بود به فرمان خداوند از او کناره گیری کرده. این چهل روز بر خدیجه و محمد چهل سال می نمود تا این که پیک خداوندگار از عرش اعلی پا به عالم خاک نهاد و نزد محمد آمد. محمد دگر جبرئیل را به خوبی می شناخت. جبرئیل گفت: حضرت حق سلام می رسانند و می فرمایند: «ای محمد خود را برای تحفه ما آماده کن.» وقتی رسول خدا پرسید: «چه تحفه ای؟» جبرئیل هم نمی دانست.
[/rtl]
[rtl]
افطار بهشتی
[/rtl]
[rtl]میکائیل هم به نزد پیامبر آمد. پیامبر طبقی به دست او دید که دستمالی از دیبا بر روی آن افتاده بود.[/rtl]
[rtl]این چیست؟ آیا این همان تحفه الهی است؟ چه چیزی به زیر دیبا نهفته شده؟[/rtl]
[rtl]میکائیل طبق را در مقابل پیامبر نهاد. جبرئیل گفت: «خداوند دستور داده که شما امشب از غذای این طبق افطار کنید». آن شب علی هم نزد پیامبر بود. او می گوید: «پیامبر در خانه را بست و به من گفت: دم در بایست و نگذار کسی وارد خانه شود. این غذا بر غیر من حرام است.»[/rtl]
[rtl]طبق را کنار زد. یک خوشه انگور و مقداری خرمای تازه، افطار بهشتی پیامبر شد. بعد از غذا جبرئیل بر دستان پیامبر آب می ریخت، میکائیل دست ایشان را می شست و اسرافیل که تازه به جمع آنان آمده بود دست پیامبر را خشک می کرد. آنگاه بقیه غذا با ظرف آن به آسمان برده شد.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]فاطمه از بهشت می آید[/rtl]
[rtl]پیامبر برخاست تا نماز بخواند. جبرئیل گفت: «امشب نماز بر شما حرام است؛ باید به نزد خدیجه بروید، امشب خداوند فرزندی پاک به شما عنایت می کند.»[/rtl]
[rtl]به سرعت به منزل خدیجه آمد. درب را کوبید. خدیجه شادمان شد. گویا درزدن رسول الله را می شناخت. در را باز کرد. چشم خدیجه به جمال رسول خدا روشن شد. بعد از مدت ها حبیب خود را می دید. پیامبر وارد منزل شد.[/rtl]
[rtl]چشم تو روشن خدیجه! امشب فاطمه از بهشت می آید.[/rtl]
[rtl]خدیجه می گوید: «آنشب سنگینی حمل فاطمه را در وجود خود احساس کردم.»[/rtl]
[rtl]فاطمه حوریه ای بهشتی[/rtl]
[rtl]پیامبر خدا می فرمودند: «فاطمه حوریه ای است به صورت انسان و من هر گاه مشتاق بهشت می شوم فاطمه را می بویم»[/rtl]
[rtl]مونس مادر[/rtl]
[rtl]روزی پیامبر وارد منزل شدند. صدای خدیجه را شنیدند که با کسی صحبت می کرد. نزدیک آمد. کسی را نزدیک خدیجه ندید.[/rtl]
[rtl]ـ «خدیجه! با کسی صحبت می کردی؟»[/rtl]
[rtl]خدیجه گفت: با فرزندی که در شکم دارم.[/rtl]
[rtl]آری اگر عیسی بن مریم در طفولیت سخن می گفت، فاطمه قبل از تولد هم صحبت مادر بود.[/rtl]
[rtl]قابله های انسانی[/rtl]
[rtl]وضع حمل خدیجه نزدیک شد. در خانه تنهاست. کسی نیست به او کمک کند. نزد زنان قابله قریش رفت تا او را کمک کنند. آنها نپذیرفتند بلکه او را به خاطر ازدواج با پیامبر سرزنش کردند. غمگین به خانه بازگشت اما در دل به خداوند امیدوار بود.[/rtl]
[rtl]لحظه ای بعد نوری خانه او را گرفت. بویی خوش به مشامش رسید. چهار زن نورانی و زیبا از آسمان پا به خانه خدیجه گذاردند. یکی از آنها ابتدا سخن گفت: «من حوّا مادر تو هستم.» دیگری خود را چنین معرفی کرد: «من آسیه هستم» سومی چنین گفت: «من کلثوم خواهر موسی هستم» و در نهایت چهارمی لب به سخن گشود و گفت: «من مریم مادر عیسی هستم؛ همگی آمده ایم به تو کمک کنیم.»[/rtl]
[rtl]به یک باره تمام غم های عالم از دل خدیجه بیرون رفت و وعده الهی را مشاهده نمود.[/rtl]
[rtl]چرا فاطمه؟[/rtl]
[rtl]چون نوزاد به دنیا آمد پیامبر به الهام از خداوند نام او را فاطمه نهاد. سال ها بعد پیامبر روزی به فاطمه فرمود: «فاطمه جان! می دانی چرا تو فاطمه نامیده شدی؟ علی همسر فاطمه که آنجا بود سؤال کرد چرا؟ حضرت فرمود: «چون او و پیروانش از آتش محفوظ خواهند ماند.»[/rtl]
[rtl]طاهره در آیه تطهیر [/rtl]
[rtl]بعضی از افراد بشر هستند که در سایه عنایت خداوند و ارده خود، وجود خود را از هرگونه بدی و زشتی پیراسته کرده اند. خداوند در قرآن از اهل بیتی نام می برد که بدی را از آنان دور کرده و آنان را پاک نموده. در سوره احزاب آیه 33 چنین فرموده: «خداوند اراده کرده که پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را پاک نماید.»[/rtl]
[rtl]به راستی اهل بیت در این آیه چه کسانی هستند؟ بسیاری از صحابه رسول خدا در احادیث فراوانی روایت کرده اند که پیامبر فرمود: «اهل بیت من علی، فاطمه، حسن و حسین اند؛ آن گاه آیه تطهیر را قرائت می کردند.»[/rtl]
[rtl]در کنار پدر[/rtl]
[rtl]جنگ احد برای مسلمانان گران تمام شد. آنها تاوان بی نظمی و طمع کاری خود را پس می دادند. در این جنگ صدمات فراوانی بر مسلمانان وارد آمد. پیشانی پیامبر زخمی شد. خون فراوانی آمد. دندان های حضرت را هم شکستند. فاطمه با جمعی از زنان به احد آمد. با مشاهده وضعیت پدر به گریه افتاد، با دست ها خون را از صورت پدر پاک می کرد. وقتی دید خون بند نمی آید، تکه حصیری برداشت، آن را سوزاند و بر روی زخم نهاد تا این که خون بند آمد. آن گاه نگاه به صورت خسته و خونی پدر انداخت و فرمود: «خشم خدا بر آن که صورت رسول خدا را خونی کرده است.»[/rtl]
[rtl]محبت فاطمه، واجب قرآنی[/rtl]
[rtl]پیامبر اسلام برای هدایت مردم 23 سال تلاش کرد و سختی های زیادی را تحمل نمود. از آن جهت که هیچ کاری بدون اجرت و مزد نیست، خداوند در قرآن مزد زحمات پیامبر را این گونه تعیین نموده است: «ای پیامبر! به مردم بگو من از شما هیچ مزد و اجری نمی خواهم مگر محبت با نزدیکان من.( سوره شوری آیه 23)[/rtl]
[rtl] ای پیامبر به آنها بگو این اجر و مزدی هم که تعیین کردم (محبت به نزدیکانم) به نفع خود شماست.( سوره سبأ آیه 47) [/rtl]
[rtl]از پیامبر سؤال کردند این نزدیکان شما که دوستی و محبت آنها بر ما واجب شده، چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: «علی و فاطمه و دو فرزندش حسن و حسین»[/rtl]
[rtl]سکوت و رضایت[/rtl]
[rtl]وقتی کسانی به خواستگاری او می آمدند و مسئله را با پیامبر در میان می گذاشتند، روی خوش نشان نمی داد. اما وقتی پیامبر فرمود: « علی از تو خاستگاری کرده»، سکوت کرد و روی خود را برنگرداند. پیامبر فرمود: «الله اکبر، سکوت او نشانه رضایت اوست.»[/rtl]
[rtl]مهریه‌ام کم است![/rtl]
[rtl]مهریه اش را رسول خدا 500 درهم قرار داد ولی خود او راضی نبود. می گفت: مهریه ام کم است. وقتی به او گفتند چه می خواهی؟ فرمود: «مهریه مرا شفاعت از گنهکاران قرار دهید.»[/rtl]
[rtl]جبرئیل نازل شد، کاغذی همراه خود داشت. در آن نوشته شده بود: «حضرت، حق مهریه فاطمه را شفاعت از گنهکاران قرار داد.» فاطمه وصیت کرد این کاغذ را هنگام وفاتش بر روی سینه اش بگذارند.[/rtl]
[rtl]از آنچه دوست دارید انفاق کنید[/rtl]
[rtl]نگاهی به پیراهنی که برایش دوخته بودند انداخت. پیراهن عروسیش را به دستور رسول خدا دوخته بودند. نگاهی هم به پیراهن کهنه وصله دار خود کرد. ناگهان به یاد مادرش خدیجه افتاد؛ کاش امشب مادر این جا بود و مرا در لباس عروسی می دید. خواست لباس را عوض کند، صدای در را شنید؛ از پشت در صدای فقیری را شنید که درخواست کمک می کرد. با خود گفت: «من که دو پیراهن دارم، یکی را به این فقیر می دهم.» خواست لباس کهنه را بردارد، به یاد آیه ای از قرآن افتاد: «از آنچه دوست دارید انفاق کنید» پیراهن کهنه را پوشید و پیراهن عروسیش را به فقیر بخشید.[/rtl]
[rtl]روز مباهله[/rtl]
[rtl]وقتی مسیحیان نجران به پیامبر ایمان نیاوردند، وحی آمد: «ای پیامبر! به آنها بگو شما فرزندان و زنان و خودتان را حاضر کنید؛ ما هم چنین می کنیم، مباهله می کنیم که لعنت خدا بر دروغ گویان باشد.» پیامبر خدا فردا با اهل بیت خود آمد، علی را پیش روی خود قرار داد و حسن و حسین را دو طرف خود و فاطمه پشت سر پیامبر قرار گرفت. وقتی مسیحیان چهره های نورانی اهل بیت پیامبر را دیدند از مباهله منصرف شدند. پیامبر به آنها فرمود: «اگر با شما مباهله می کردم، حتی یک نصرانی هم روی زمین باقی نمی ماند.»[/rtl]
[rtl]زوج موفق[/rtl]
[rtl]علی می گوید: «در مدت زندگی با فاطمه هیچ وقت او مرا ناراحت نکرد. من هم هیچ وقت او را ناراحت و خشمگین نکردم. او هیج وقت مرا نافرمانی نکرد هر لحظه که به او نگاه می کردم، غم و غصه هایم را فراموش می کردم.[/rtl]
[rtl]تسبیح فاطمه[/rtl]
[rtl]در خانه علی بسیار کار می کرد. با هم توافق کرده بودند کارهای بیرون را علی و کارهای خانه را فاطمه انجام دهد. با دست ها آسیاب می کرد، خانه را جارو می کرد، از چاه آب می کشید، دست هایش پینه بسته بود. گاهی اوقات بر اثر کار زیاد خسته می شد و لباس هایش کثیف می شد، در کنار همه این ها، نگهداری از فرزندان وظیفه دیگر فاطمه بود. روزی علی حال همسر خود را دید، ناراحت شد. آن روز در میان عرب ها خادم گرفتن مرسوم بود. علی به فاطمه پیشنهاد کرد نزد پیامبر برود و خدمتکاری بخواهد. فاطمه راه خانه پدر را در پیش گرفت اما پیامبر را در حال سخن گفتن با جمعی دید. برگشت. پیامبر دختر خود را دید و فهمید کاری دارد. به خانه دختر خود آمد. به فاطمه گفت: با من کاری داشتی؟ فاطمه چیزی نگفت. علی جریان را توضیح داد. پیامبر فرمود: «به شما چیزی یاد می دهم که از خادم بهتر باشد؛ بعد از هر نماز سی و چهار مرتبه الله اکبر، سی و سه مرتبه سبحان الله و سی و سه مرتبه الحمدلله بگویید.[/rtl]
[rtl]پاداشی بیش از این همه مروارید[/rtl]
[rtl]با خود گفت: «نزد دختر پیامبر می روم و سؤالم را از ایشان می پرسم.» راه خانه زهرا را در پیش گرفت. به خانه که رسید درب خانه را کوبید. لحظاتی بعد فاطمه در را باز کرد. زن سلام کرد و گفت: مادر مریضی دارم. سؤالی از نماز برایش پیش آمده مرا فرستاده تا از شما بپرسم. حضرت از او خواست سؤالش را بپرسد. زن سؤالش را پرسید و پاسخ را هم شنید و رفت.[/rtl]
[rtl]اما دقایقی بعد دوباره برگشت. گویا جواب را فراموش کرده بود. حضرت دوباره به او جواب داد. او هم رفت. اما دوباره برگشت و از حضرت خواست جواب را برای او تکرار کند. تا ده مرتبه رفت و دوباره برگشت. دفعه دهم زن خجالت زده رو به حضرت کرد و گفت: گویا باعث آزار و سختی دختر رسول خدا شدم. حضرت در جواب فرمود: «خیر این طور نیست. هر وقت خواستی بیا و سؤالاتت را بپرس. این موجب آزار من نمی شود. ای زن! به نظر تو اگر کسی در مقابل بردن چیز سنگینی به جای بلندی صد هزار دینار پاداش بگیرد، این کار برای او مشکل خواهد بود؟ زن گفت: خیر. فاطمه فرمود: تصور کن بین زمین و عرش خداوند پر از مروارید شود. من در مقابل هر سؤالی که تو می پرسی و پاسخ می گویم، بیش از این پاداش می گیرم.[/rtl]
[rtl]مصحف فاطمه[/rtl]
[rtl]امام صادق(ع) می فرمایند: «فاطمه زهرا را محدثه نامیده اند زیرا که فرشتگان آسمان فرود آمده و با ایشان گفتگو کردند. همان گونه که مریم دختر عمران را مورد ندا قرار دادند. حضرت فاطمه زهرا بعد از رسول خدا در فراق پدر اندوهگین و متأثر بودند، جبرئیل بر ایشان فرود می آمد و سعی می کرد ایشان را تسلی دهد و اندوهش را بزداید و او را شاد نماید. بنابراین با او از جایگاه و موقعیت پدرش صحبت می کرد و اخبار آینده را به او اطلاع می داد و علی آنها را می نوشت. این مصحف فاطمه است. مصحف فاطمه زهرا نزد ماست و از نظر حجم سه برابر قرآن است و یک کلمه از قرآن در آن نیست بلکه مندرجات آن اموری است که خداوند بر مادرمان فاطمه زهرا وحی فرموده است.»[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]صوت//[/rtl]
[rtl] [/rtl]

[rtl] [/rtl]

[rtl] [/rtl]
[rtl] [/rtl]


[rtl] [/rtl]