مشاوره خانواده رایگان عطاملک
درخواست یک شهید از خدا - نسخه‌ی قابل چاپ

+- مشاوره خانواده رایگان عطاملک (https://atamalek.ir)
+-- انجمن: خانواده ایرانی (https://atamalek.ir/forum-14.html)
+--- انجمن: خانواده سبز (https://atamalek.ir/forum-18.html)
+--- موضوع: درخواست یک شهید از خدا (/thread-864.html)



درخواست یک شهید از خدا - ADMIN - ۱۳۹۰-۸-۱۲


مولای من؛ دوست دارم آنچه را که تو دوست داری و می‌پسندی. چنانچه جنازه‌ام به دست آمد میل دارم در گلزار شهدای بهشت زهرا دفن شوم تا شاید نسیم صبحگاهی، بوی عطرآگین مزار شهید مظلوم بهشتی را هر صبح به مزارم آورد و آرامش گیرم، و تو نیز به واسطه آن گناهانم را بر من ببخشایی.



شهید حاج مرتضی گرکانی از اهالی محله رستم آباد تجریش تهران است. وی در سال های انقلاب اسلامی، فعالیت سیاسی زیادی داشته . به طوری که حجت الاسلام و المسلمین شیخ حسین انصاریان می گوید:

«… کار دیگری که بچه های انقلابی انجام می دادند ، پخش اعلامیه ، آن هم در سطح وسیع ، بود . من شبها در منزلی واقع در خیابان زیبا منبر داشتم که جمعیت زیادی شرکت می کردند و در سطح خیابان می نشستند . در آن جا اعلامیه های فراوانی پخش می شد . من از جوانان خواستم مقداری از اعلامیه ها را هم برای مجلس ظهر بیاورند و در مسجد لاله زار پخش کنند . در این کار شهید اسماعیل کابلی ، از کارمندان وزرات دارایی ، و شهید مرتضی گرکانی نقش فعالی داشتند.»
[تصویر:  sui935nvg5dxxpedr58.jpg]



آنچه که پیش روی شماست وصیت نامه این شهید بزرگوار است که در آن ماه به شهادت رسیدن خود را تعیین کرده است:

بسم‌الله الرحمن الرحیم
الحمد‌الله رب‌العالمین و صلی‌الله علی محمد و آله‌ الطیبین الطاهرین
السلام علیک یا ابا عبدالله، و علی ارواح‌التی حلت بفنائک، علیک منی سلام‌الله ابدا ما بقیت و بقی‌الیل والنهار ولا جعله‌الله الاخر العهد منی لزیارتکم، السلام علی‌الحسین و علی علی‌بن الحسین و علی اولاد‌الحسین و علی‌ اصحاب‌الحسین والذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه‌السلام.
اگر ایران شکست بخورد اسلام شکست خورده است.

بارالها؛ تو را سپاس می‌گویم که پس از ۱۲۴۰ روز انتظار، دیگر بار رخصتم دادی تا قطره ناقابل وجودم را به دریای عظیم و مواج راهیان کربلا آمیخته و به سویت ای محبوب دلها پرواز نمایم.

این عزیزی که عمروبن جموح را پذیرفتی، و دعایش را مستجاب و کتابش را به مهر شهادت زینت‌ بخشیدی، مرا نیز مشمول فیض عظیمت قرار ده (اللهم ارزقنی شهاده فی سبیلک ولا تردنی الی بیتی ابدا).
خدای من؛ مگر نه اینکه عمرو به عشق یاری پدر فاطمه (س) لباس رزم پوشید، من نیز به عشق یاری پسر فاطمه (س) لباس پوشیدم؛ اگر عمرو به سرزمین احد شتافت من نیز به سوی کربلای حسین تو شتابانم و در این راه، اگر قلم تقدیر تو فرمان شهادتم را به امضاء رسانید، چنان کن که ابتدا مزه فتح را بچشم و دشمنان تو را به ذلت اسارت و شکست دراندازم و آنگاه، از این محیط خراب‌آباد، به سوی ملکوت اعلای تو پرواز کنم؛ اما نه به شوق آن عطایا و مواهب که در گنجینه فردوس برین ذخیره فرموده‌ای و نه به آرامگاه خویش در جوار مقدس تو، و نه درک کرامت خود در پیشگاه اقدست، و نه به شوق دیدار فرشتگان سپید ‌پوش و وصل حوران بهشت آرا و نهر‌های سرشار از شیر و شهد و شراب و درختان سایه گستر و میوه افشان و …، بلکه به عشق دیدن یار و نظاره یک لحظه لبخند حاکی از رضایت حسین تو، به سوی ملکوت اعلای تو پرواز کنم.
ای خالق من؛ آیا می‌شود که به خواب من تحقق بخشی، تویی که منبع نور و نعمتی، بر من که در اثر ارتکاب معاصی قلبم سیاه و دلم تاریک است؛ تویی که بر مبدا و معاد قدرت داری، بر من که در این عالم فانی، کمترین بلکه هیچم، تویی که به هرچه مشیت علیای تو تعلق گیرد توانایی، بر من که اگر تو نخواهی جز لاشه گندیده‌ای بیش نیستم.
ای خالق من؛ تویی که خواب همسرم را در خصوص علی فرزند خردسالم محقق کردی، خواب مرا نیز به ظهور برسان و آنچه در ذیل درخواست اعزامم نوشته شده بود جامه عمل بپوشان ” به دایره شهرستان‌ها معرفی شوند تا این عزیز نیز طلعت خویش را از حسین علیه‌السلام بستاند. ”
محبوبم؛ حاشا به کرامت اگر مرا نپذیری و راهم ندهی؛ عزیز دلم من با این اشاره خودم را مهیای لقائت نموده‌ام، آیا ممکن است گوشه چشمی هم به این بنده گنه کار بیندازی (یا محسن قد اتاک المسیء)
خدای من؛ من با دست خالی ولی با دلی پر امید به در خانه تو آمده‌ام، آیا مرا از درگاهت میرانی؟ نه نه، تو مرا هرگز از درگاهت نخواهی راند، زیرا که علی علیه‌السلام امیرمومنان و نور دیده رسول الله (ص)، و آنکه بیش از هر کسی در این عالم عاشق لقاء تو بود، و اول مظلوم و اول شهید بود، در خطبه ۱۲۴ نهج‌البلاغه فرمود: “کسانی که شوق لقاءالله را دارند، همچون تشنه‌ای که به آب خواهد رسید، به این فیض عظیم نائل می‌گردند. ”
ای خالق من؛ به خودت قسم که من هم تشنه شهادت در راه تو و حسین تو هستم، تا به آن حد که مایل نیستم در شهادتم به بازماندگانم تبریک و تسلیت بگویند، بلکه دوست دارم فقط تبریک بگویند، زیرا که شایسته نیست در مقابل لطف و احسان تسلیت گفت، این ناشکری است، این رد احسان است، این نشناختن حقیقت شهادت است، مگر نه این که شهادت زندگی جاوید است، حقیقت ایمان است، فلاح و رستگاری است، پیوستن به جمع اولیاء و انبیاء است، عالی‌ترین نوع تکامل و مورد رضای تو است؛ و لذا پروردگار من، دوست ندارم در شهادتم کسی لباس سیاه بپوشد، زیرا که شهید‌ شدن عین سعادت و نیکبختی است، معامله جان است، معامله‌ای که هرگز زیان ندارد، فدای تو که با تمام کمبودها و نقصان ها خریدار جانهای عاشقان خودت هستی. حالی که چنین است معبود من، دوست دارم خودم را در راه تو کشته ببینم، دوست دارم با این معامله که با من خواهی کرد، پدر و مادر در دنیا سربلند و در آخرت سعادتمند باشند؛ همسرم زینب گونه باشد و رسالت زینبی‌اش را که تو برعهده‌اش گزارده‌ای به نحو اکمل به انجام برساند، بر فقدان من صبر نموده و استقامت پیشه کند، تا دشمنان اسلام و دین مبین را خجل و شرمنده سازد.
دوست دارم در پشت جنازه‌ام با استواری گام برداشته و در هر قدم استکبار و اقمارش را در زیر گامهایش له نماید. دستان کوچک و معصوم فرزندانم را در دستانش گرفته تا مایه قوت و دلگرمی دوستان گشته و منافقان و سست عنصر‌ها و کافران ببینند که در این راه تنها نیست و نماینده‌های نسل آینده که ادامه دهنده راه انقلابمان خواهند بود، او را همراهی می‌کنند.
دختری هشت ساله که ازهم‌اکنون عاشق شهادت است و این را به زبان خودش بیان کرده که “باباجون من هم دوست دارم که شهید بشم، شهیدان زنده‌اند و هرگز نمی‌میرند. ” و پسری چهار ساله که فرزند انقلاب است و پیرو راه علی علیه‌السلام و راضی به رضای تو، و به همین دلیل است که او را علیرضا نامیده و امیدوارم تحت تربیت مدبرانه مادر مهربان و در سایه رهبر کبیر انقلاب، چنان رشد نماید که موجب مباهات خانواده و سرباز راستین امام زمانش باشد؛ و چنانچه ضرورت ایجاب نمود، از کشتن و کشته شدن در راه تو حتی برای یک لحظه بیم و هراس به دل راه ندهد؛ چرا که امیرمومنان علی علیه‌السلام در همان خطبه فرموده است: “مسلم بدانید که فرار از جنگ خشم الهی و سرافکندگی‌ دایمی و ننگ ابدی را در پی خواهد داشت و نیز هر کس از صحنه جنگ بگریزد به عمرش افزوده نمی‌گردد و فرار مانع از مرگش نمی‌شود. ”
مولای من؛ میل دارم در شهادتم از میهمانان همچنان که در اعیاد و جشن‌ها پذیرایی می‌کنند، استقبال نمایند و در صورت امکان لباس سپید بپوشند و بدون استفاده از حجله چراغان نمایند، و زنها بر مصیبت حسین علیهم‌السلام با خانم فاطمه زهرا سلام‌الله علیها و مردها با رسول الله(ص) و پدر گرامیش علی علیه‌السلام و برادر جگرسوخته‌اش حسن علیه‌السلام همراهی نموده و گریه کنند، زیرا آنگاه که من و همرزمانم در جبهه‌ها آب گوارا می‌نوشیدیم، حسین علیه‌السلام در کربلا تشنه بود؛ آن زمان که من بر زمین قرار گیرم در جمع یاران خواهم بود، لیکن حسین علیه‌السلام تنها و بی‌کس بود.
مولای من؛ امکان آن هست که بدن ما شناخته شود و اگر در بیابانها بمانیم کسی چشم طمع به لباس ما نخواهد داشت ولی تو خود بهتر می‌دانی که با حسین علیه‌السلام چه کرده‌اند؛ و لذا مطمئن باشید که من هم با شما در عزای حسین علیه‌السلام گریه خواهم کرد.
خدای من؛ به لحاظ این که راه گم نشود، مراسم سالگرد را نفی نمی‌کنم، ولی بیشتر انتظار دارم همه ساله، در سالگرد شهادت حضرت زینب (س)، دوستان گرد هم آیند و بر مصائب آن بانویی که در یک شب گیسوان سپید کرد و نماز شبش را نشسته خواند گریه کنند؛ تا همسرم بداند و از زبان گویندگان بشنود، که زینب (س) که بود و چه کرد، او نیز الگو گرفته، و با قامتی افراشته، در جلو امت بایستد و فریاد بکشد که ما در راه قرآن و اسلام از کشتن و کشته شدن باکی نداریم و همه چیز و همه کس خود را به خاطر خدا فدا خواهیم کرد.
مولای من؛ دوست دارم آنچه را که تو دوست داری و می‌پسندی. چنانچه جنازه‌ام به دست آمد میل دارم در گلزار شهدای بهشت زهرا دفن شوم تا شاید نسیم صبحگاهی، بوی عطرآگین مزار شهید مظلوم بهشتی را هر صبح به مزارم آورد و آرامش گیرم، و تو نیز به واسطه آن گناهانم را بر من ببخشایی و خانواده‌ام نیز در صورت امکان آنچنان عمل نمایند که نسیم صبحگاهی.
محبوبم؛ دوست دارم بر سنگ مزارم بنویسند:
کمال المطلوب لقاء المحبوب
شهید حاج مرتضی گرکانی، فرزند محمد علی
عاشقی که حسین علیه‌السلام را زیارت کرد و به دیدار او شتافت
تولد ۱۰/۱۱/۱۳۲۸، شهادت …./ ۲/ ۱۳۶۵، محل شهادت ….

بار الها؛ من دوستی تو را آرزو می‌کنم و می‌طلبم و دوستی هر عملی که موجب قرب و نزدیکی و دوستی تو گردد.
خداوندا؛ بر من منت نه، که روح توکل به تو در من قوی گردد و کارهایم را به تو تفویض و واگذار نمایم.
پروردگارا؛ مرا به حال خودم، حتی لحظه‌ای وامگذار که کارم زار و عمرم تباه می‌گردد. بارالها؛ امور مرا اصلاح فرما و حوائج شرعیه مرا برآور.
بارالها؛ به آرزوی پدر و مادر و همسرم جامه عمل بپوشان و توفیق زیارت امام امت، این بت‌شکن قرن در ذریه‌ صدیقه کبری فاطمه زهرا (س) را به حق مادر پهلو‌ شکسته‌اش، به ایشان عطا فرما؛ و شما ای پدر و مادر مهربان و همسر خوبم، هرگاه موفق به زیارت حضرتش شدید، سلام من را نیز به ایشان برسانید و بگویید مرتضی عاشق جبهه و شهادت در راه دوست بود و به اختیار این راه را انتخاب کرد و به آرزویش رسید؛ شما نیز ای پسر فاطمه (س)، و ای نائب بر حق امام زمان (عج) از او راضی باش تا در قیامت که دیر نخواهد بود، در حضور سرور و سالار شهیدان “حسین علیه‌السلام ” شرمنده و سرافکنده نباشد.
والسلام علی من‌التبع‌الهدی.

خدایا: خدایا: تا انقلاب مهدی، حتی کنار مهدی، خمینی را نگهدار.
مرتضی گرکانی
۲۱/۱/۱۳۶۵