۱۳۹۰-۳-۲۱، ۱۱:۴۳ صبح
ستونی باز کرده ایم به نام هوا صاف است می خواهیم گفتگوهای در هوای صاف با آدمهای صاف و صادق داشته باشیم آنان که راه موفقیت را پیموده اند آنان که کوله باری از تجربه دارند و قصد آن داریم تا با آدمهای دوروبرتان گفتگوهایی زلال داشته باشتیم ، سوالاتی را بپرسیم که شاید تا به حال هیچ کس از آنان لااقل در شهرما نپرسیده و جوانانمان علاقه دارند بدانند ما نگاهی صاف می خواهیم داشته باشیم فارغ از هر گونه تعصب هرگونه جانب داری و یا جبهه بندی ما زیر آسمانی آبی در هوایی صاف می خواهیم گفتگو کنیم و از شما دوستان نیز می خواهیم تا ما را یاری دهید و دستان گرم حمایتتان را از پشت ما برندارید
.
در اولین خبر رسیدیم که جزو افراد موفق شهرستان جوین است و از افراد تاثیر گذار و مردان بزرگ، با عرض سلام و خسته نباشید خدمت امام جمعه محترم شهرستان جوین حجت الاسلام والمسلمین دلیری پور امروز خدمت شما رسیده ایم
تا گفتگویی داشته باشیم که شاید راهگشایی برای جوانان و کسانی باشد که دوست دارند در راهی که شما پیموده اید قدم بگذارند
.
.
در اولین خبر رسیدیم که جزو افراد موفق شهرستان جوین است و از افراد تاثیر گذار و مردان بزرگ، با عرض سلام و خسته نباشید خدمت امام جمعه محترم شهرستان جوین حجت الاسلام والمسلمین دلیری پور امروز خدمت شما رسیده ایم
تا گفتگویی داشته باشیم که شاید راهگشایی برای جوانان و کسانی باشد که دوست دارند در راهی که شما پیموده اید قدم بگذارند
.
به عنوان اولین سوال اجازه می خواهم تا بپرسم شما از کجا شروع کرده اید، چند سال پیش، آیا آن روز تصویری از امروز داشته اید یا نه؟
عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما که می خواهید خدمتی فرهنگی برای جامعه اسلامی داشته باشید، اصولا در زندگی هر کسی مسائلی پیش آمده است که قبلا برایش پیش بینی و برنامه ریزی نکرده بودم، ضمن اینکه خود حکایت از دست غیب الهی است که باید توجه داشته باشیم دست قدرت خداوند است که کارها را از عالم غیب هدایت می کند، نه آنکه اراده های تمام علت برای امور باشند.
بنده بعداز آنکه تحصیلات ابتدایی ام تمام یک سال ترک تحصیل کردم چون نظام قدیم عوض شده بود راهنمایی آمده بود. لذا در نقاب پذیرش مشکل شد کسی هم بدنبال تحصیل ما به صورت جدی نبود، 4سال بلا تکلیف گذشت تا اینکه تصمیم گرفتم بر اثر ارزشها دینی و معنوی که در روحیه اینجانب شکل گرفته بود علوم دینی را تحصیل کنم و وارد حوزه علمیه سبزوار شدم، یک سال در آنجا مشغول تحصیل بودم بنده خود به استعداد و علاقه مندیم توجه نداشتم اما اساتید به من لطف بیشتری داشتیم.من با کمال علاقه و جدیت بدون فوت دقیقه ای از عمرم در صدد تحصیل و کسب معارف دینی بوده ام بسیاری تمایل به ازلت و تنهایی داشتم منتهی فراهم نشد که حجره ای به صورت تنهایی داشته باشم بعد از یکسال به قم منتقل شدم طبق برداشتی که از اکثریت طلاب و دوستان خود داشتم که حوزه علمیه قم را بهتر از حوزه خراسان می دانستند و طلاب آنجا موفق تر ارزیابی می کردند. این اتفاق در سال 1354 بود بعد از تحصیلات در قم که جهت اسکان بسیار برای طلاب در زمان طاغوت مشکل بود به هر صورت مکانی پیدا شد و تصحیلات خود را در قم شروع کردم تمام هم خود را در خواندن درس و گذراندن کتب مشخصه بود تا اینکه مقدمات انقلاب فراهم شد و با فوت فرزند امام و به دنبال آن حادثه 19 دی انقلاب اوج گرفت. حوزه ها تعطیل شدند ولی ما ضمن اینکه صبح ها مشغول درس بودیم بعد از ظهرها وظیفه انقلابی خود را انجام می دادیم و بلا استثنا هر روزه برنامه شرکت در تظاهرات را داشتیم و این امر غریب به 2 سال ادامه پیدا کرد. تا اینکه انقلاب پیروزی رسید بعد از پیروزی انقلاب نیز 5سال در مدرسه فیضیه حجره انتخاب کردیم و با دوستانی از جمله آقای صالح آبادی تمام درس ها و مباحثمان مشترک بود بعد از اسارت آقای صالح آبادی بنده دوست مطلوب خود را پیدا نکردم چه از جهت جدیت در درس، چه از جهت تعهد و مسئولیت شناسی به هر صورت درس ادامه دادیم با پیش آمدن جنگ تکلیف خود دانستیم که هم حضور در جبهه ها را داشته باشیم و هم درس را ادامه دادیم لذا ایام تبلیغ و اوقات فراغت مثل تابستان به جبهه ها می رفتیم که مجموعا 6 ماه سال را تشکیل می داد و ابام تحصیل نیز به تحصیل خود ادامه دادیم روزگار به این صورت سپری شد تا جنگ به اتمام رسید. بعد از جنگ هدف بنده این بود که مشغول مباحث علمی و تدریس و تحقیق حوزه را داشته باشیم. از یک دوره فقه و اصول خارج مراجع تقلید استفاده کردیم. البته بعد از گذراندن سطح به این فکر افتادیم که مشغول درس دادن شدم. حوزه ساوه را به علت نزدیکی به قم انتخاب کردیم، غریب به 3 سال در حوزه ساوه استاد بودم به علت عدم مدیریت موفق که در آن حوزه بود ما را بر آن داشت که چقدر خوب است که خود بتوانیم حوزه ای داشته باشیم و آن حوزه را مدیریت کنم تا طلاب شایسته و علاقه مند بعد از امامت جمعه 4 ساله در شهرستان خنداب استان مرکزی الان حدود 7 سال است که مشغول امامت جمعه شهرستان جوین هستم.علت انتخاب شهرستان جوین به خاطر عمل به آیه شریفه نفر است که خداون می فرماید، چرا از هر قبیله گروهی کوچ نمی کنند به سوی تحصیل علوم دینی و بعد از یادگیری به سوی قوم خود برگردند و آن ها را انضار کنند، لذا چون این قوم خود ما بود و از طرف دیگر آقای صالح آبادی قبل از ما به شورای سیاست گذاری گفته بود که فردی می تواند در شهرستان جوین امامت جمعه را داشته باشد فلانی است. لذا شورای سیاست گذاری روی این حقیر انگشت گذاشت. لذا این شرایط جمع شد که ما در اینجا توفیق خدمت را پیدا کردیم خدا را شاکریم که با آمدن ما مقدمات ارتقا شهرستان حاصل شد و از اینکه این نعمت از هر مجاری امثال حقیر شامل حال مردم شایسته جوین گردید. حاج آقا اولین باری که برای سخنرانی بالای منبر رفتید به یاد دارید؟ کجا بود و چه حسی داشتید؟
بنده رسائل مکاسب می خواندم یعنی پایه 7 و 8 حوزه را خوانده بودم و 9 و 10 مانده بود، زمان منبر رفتنم هم به تاخیر افتاده بود.دوستان من و اهالی وابسته انتظار داشتند که بنده منبری باشم، از جانب دیگر به علت محجوب بودن بسیار برایم سخت بود و این مرحله یکی از کارهای سخت عالم طلبه ایست.بویژه برای امثال بنده ای که روی چندانی نداشتم تصمیم گرفتم ضمن اینکه کلاس قرآن برای بچه ها می گذاشتم و به سبک جدید تازه در حوزه متداول شده بود بچه ها آموزش قرآن و معارف دین را داشته باشند زیرا ابتدای انقلاب برنامه مشخصی جهت اعزام طلاب به مناطق و روستاها نبود بنده بصورت خود جوش به محل خودمان می آمدم و برای بچه ها در ایام تابستان کلاس قرآن می گذاشتیم که بسیاری از اساتید دانشگاه فعلی و شخصیت های اداری در کلاس های بنده بوده اند از آنجا که کلاس های در روستاهای عباس آباد ملک، احمدآباد و خیرآباد را بچه داشتند. یکی از دوستان آقای شاکری در روستاهای خیرآباد دعوت به منبر شده بود قرار شد بنده نیز که در آن روستا کلاس داشتم قبل از ایشان منبری داشته باشم وقتی روی منبر قرار گرفتم ابتدا برای اینکه چشم هایم مردم را درست ببیند دو مسئله طرح کردم از پایین هم بعضی ها سوال کردند و من جواب دادم، خجالت کم شد و من صحبت هایم را شروع کردم و به مدت بیست دقیقه صحبت کردم. بخاطر اینکه روضه خواندن سخت بود، روضه نخواندم . بعد از منبر برادران اسماعیلیان گفتند صحبت خوبی کردی ولی کم بود، این اسباب تشویق من بود تا اینکه رحلت مرحوم آیت ا.. . طالقانی پیش آمد. گرفتن مجلس در روستایمان و اداره آن به عهده بنده بود و وادار شدم به منبر بروم، از اینجا منبر رفتن من شروع شد بعد هم در حوضه علمیه قم به مدت چهار سال رشته تخصصی تبلیغ را علاوه بر فقه و اصول و فلسفه گذراندم .
بعد از آن اولین بار کجا روضه خواندید و به چه مناسبتی و چه روضه ای خواندید؟
در رحلت آیت ا... طالقانی که مردم بسیار متاثر بودند و رحلت ایشان را مصیبت بزرگی برای انقلاب و خلا جبران ناپذیری می دانستند گرچه گروهک های منحرف از رحلت ایشان سوء استفاده کردند ولی آیت ا... طالقانی جایگاه بزرگی در انقلاب داشت. اولین روضه ام را آن زمان دروصف تنهایی امام حسین(ع) در کربلا بعد از شهادت برادرشان حضرت ابوالفضل(ع) را در مجلس مرحوم آیت ا... طالقانی خواندم.
آخرین روضه تان کی بو دودرچه بابی خواندید؟
آخرین روضه شهادت حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا(ع) در دهه دوم فاطمیه خطبه دوم نماز جمعه راروضه حضرت فاطمه را خواندم درموضوع شهادت ایشان صحبت کردم .
تا حالا شده بعد ازسخنرانی هایتان افرادی تشکریا برعکس انتقادهایی به سخرانی هایتان داشته باشند؟
نوعا صحبتهای این جانب تنش نداشته زیرا مخاطب خود راشناخته وسخن گفته ام . تشکر زیاد بوده واز آنان تشکر میکنم زیرا مجتهدی را تشویق کنید فتوای خوب می دهد.خداونداز پیامبرش تشکر وتعریف کرده وفرموده است تو اخلاق بزرگی داری و بالاترین تعریف از پیامبر است .هیچ کس هم بدون انتقاد نبوده است ،نقدهای دیگران را اگر وارد بوده پذیرفته ام واگر به نظر خودم وارد نبوده گوش داده ام ولی روی هم رفته تشکرات بیشتر از نقدهای وارده بوده است.
آیا از اینکه امام جمعه هستید واین مسولیت روی دوش های شماست احساس سنگینی و خستگی نکرده اید؟
اتبدای پذیرش مسئولیت امامت جمعه به این نتیجه رسیدم که عالم طلبه ای دغدغه خاطر کمتری داشته وآرامش بیشتری ولی احساس سنگینی وخستگی نکرده ام ولی آرامش را از دست داده ام .
فرزندان شما چگونه با این مسئولیت شما کنار آمده اند و برایشان سخت نیست که پدرشان چنین مسئولیتی داشته باشد؟
اگرچه در حوزه زندگیم راحتی داشتیم ولی آن ها اکثر مواقع در قم تحصیل می کنند این را پذیرفته اند که باید با مشکلات مسئولیت بنده کنار بیایند و به تعبیر خودشان با چنگ و دندان روزگار را بگذرانند.
آیا زندگی با امام جمعه نسبت به دیگر افراد یا دیگر مسئولین سخت تر است؟
من در زندگی مسئولین دیگری نبودم باید از خانواده آن ها پرسید ولی هر چه اشتغالات بیشتر باشد مشکلات برای خانواده از لحاظ عدم رسیدگی به تحصیل فرزندان و مشکلاتی را خانواده خواهد داشت.
رابطه شما با سفر رفتن و مسافرت چگونه است؟
اصولا نه! یکی از کارهای سخت است، بویژه در مقصد انسان جا و مکانی نداشته باشد. بنده شب که می خوابم چهار تا بالشت می گذرام چون به علت درد کمر نمی توانم بیش از یک ساعت در هر طرف بخوابم در سفر که بماند!
در آموزگاران و اساتید گذشته خود کدام ها را بیشتر مشتاق دیدار هستید؟
دو نفر از اساتید ما در حوزه سبزوار بودند، یکی مرحوم آیت ا... سید اسدا... فاضل که فوت کردند خودایشان رحمت کند بسیار آدم دلسوزی بود که از علمای سبزوار بود بعد از آن که من به قم رفته بودم با ایشان مکاتبه داشتم و ایشان با کمال بزرگواری نامه های بنده را پاسخ می دادند و دیگری مرحوم شیخ حسن ذاکری بود که ایشان سال گذشته به رحمت ایزدی پیوستند. او نیز فردی مسئولیت شناس بود و درد دین داشت و چند بار به زیارت ایشان رفتم و حتی به منزلشان نیز رفتم ولی وی را پیدا نکردم. تلفنی هم صحبت کردم ولی ما را فراموش کرده بوند، توفیق زیارت پیدا نشد و فوت کردند. این دو نفر را دوست داشتم زیارت کنم ولی دیدار به قیامت ماند.
در زمان تحصیلات آیا شیطنت هم می کردید؟
من آدم محجوبی بودم، شاید آرام ترین افراد کلاس بودم از حقوق خود نمی توانستم دفاع کنم چه رسد تجاوز به حقوق دیگران.
کارهای دیگری هم جز تحصیل علوم دینی کرده اید و در چه کارهایی مهارت دارید؟
ما به علت پول کم زمینی در قم خریدیم نصف بیشتر کارهایش را خودم کردم، از جمله گذاشتن درهای ساختمان، موزاییک حیاط و حتی بعضی کاشی کاری های ساختمان را خودم انجام دادم و هر سال یکبار تعمیرات داشتیم چون از اول کار درست انجام نشده بود. بنایی از دستم برمی آیدمی توانم با بنا ها رقابت کنم. مسجد عباس آباد ملک به مدیریت بنده ساخته شد. قبل از رفتن به تحصیلات حوزه، یک کشاورز رسمی بودم و کارهای کشاورزی را یاد دارم و علاقه هم دارم ولی موقعیتش را ندارم. هرکاری را اقدام کردم چون استعدادش را داشتم زود یاد گرفتم و انجام دادم .
آیا از این کارهایی که یاد گرفته اید و در تضیح مسائل برای دیگران استفاده می کنید؟
بله زیاد پیش آمده، بسیاری از مثال هایی که استفاده می کنم از تجربیات خودم است.
رابطه شما با جوانان چطور است؟
بسیار جوانان را دوست دارم و دوست دارم جوانان هم با ما ارتباط داشته باشند، فکر نکنند نزدیک شدن و پرسش های آنان موجب ناراحتی ما می شود بلکه موجب خوشحالی ما می شود. اگر پای صحبت من جوانان به نسبت میان سال ها و پیرمرد ها بیشتر باشد بسیار خرسند می شوم. منتهی روحیه جوانی با جوان ها سروکار داشتن اول هم مقطعه ای از سن انسان است، دیگر سن مسئولیت ما رفتار جوانی را اقتضا نمی کند.
نظرتون در مود مدل هایی که جوانان برای خود انتخاب می کنند چیست؟
من به این ها نگاه نمی کنم من معتقدم مقطعی از زندگی است که باید خودشان تجربه کنند و به نتیجه برسند ولی خودم در جامعه از جهت پوشیدن لباس و مدل موی سر و سوار شدن بر خودرو جامعه را نگاه می کردم، همان سیره عقلانی در دین ماست. افکار جامعه خوش یک قانون است که انسان باید بر خلاف باورها و هنجارهای جامعه رفتار نداشته باشد، زیرا در این صورت شخصیت او در چشم جامعه پایین می آید.
در آخر می خواستم یک سوال خصوصی بپرسم، دارایی شما چقدر است؟
بنده خانه ای دارم در قم. این همه دارایی بنده است. زمین آن را هم در زمان مجردی ام کارکردم ، حتی سر کوره آجرپزی آجر زدم . زمان طاغوت تهران کارگری کردم و شب ها بر روی قبرها در سید ملک خاتون چهارراه اتابک می خوابیدم با اندوخته های کارگری هنوز همسری انتخاب نکرده بودم. زمینی به متراژ 200 متر تهیه کردم و بعد هم بتدریج در طول 20 سال ساخت و ساز داشتم و حال هم که بچه ها بزرگ شده اند خرجشان بیشتر از درآمدتان است.
آیا هنوز جامعه نیاز به جوانانی دارد که در این رشته ها قدم بگذارند؟
شماها ببینید که در هر رشته تحصیلی افراد درس خوانده بیشتر از افراد بیسواد است، یعنی بسیاری از قشر بیکار جامعه تحصیل کرده اند ولی در عالم طلبه ای، هیچ طلبه ای بدنبال کار نمی گردد. در همین جوین ما 20 طلبه منبری برای روستاهای اطراف نیازمندیم که متقاضی هنوز نداریم لذا از نظر شرعی هر کاری که به اندازه نیاز وجود نداشته باشد، برای افراد صلاحیت دار واجب کفایی است که به آن کار اقدام کنند.
آخر گفتگویمان با حجت الاسلام و المسلمین دلیری پور به زمان اذان برخورد و شتاب و احساس بی قراری که در وجودشان از نزدیک شدن وقت اذان پیدا شده بود این احساس شیرین به ما نیز منتقل شد و سوالات فروان خود را برای فرصتی دیگر و گفتگوی دیگر واگذاشتیم.
منبع : وبلاگ جام جم جوین