۱۳۹۹-۵-۹، ۱۱:۵۳ صبح
۶- ترویج نماز و ازدواج، اولویت کارهای فرهنگی
ما وقتی مسجد نداریم، مردم میخواهند نماز بخوانند جا ندارند به چه دلیل کار دیگر بکنیم؟ اولین جایی که باید ساخته شود، تمام بودجههای فرهنگی اول خرج نماز شود. بچههای ما، نسل کشور ما جوان هستند و بدنه هم لیسانس دارد. قرآن وقتی میگوید: «اقْرَأ» پشت سر«اقْرَأ» میگوید: «بِاسْمِ رَبِّکَ» (علق/۱) دنیا «اقراء» دارد، «بِاسْمِ رَبِّ» ندارد. ما اگر مدرسه ساختیم، مسجد نساختیم. دانشگاه داشتیم، مسجد نداشت. «اِقراء» هست، «بِاسْمِ رَبِّ» نیست. آخر سورهی «اقراء» یک آیهای است که اگر بخوانید سجدهی واجب دارد، آخر سورهی علق جملهاش این است که میگوید: تو باید سجده کنی، فارسیاش را گفتم. یعنی چه؟ یعنی سواد باید به بندگی خدا خاتمه پیدا کند. الآن باسوادهای ما با سواد هستند اما بعضیشان، این سواد آنها را به بندگی خدا نرسانده است. دنیا الآن، کشورهای پیشرفته اقراءشان خوب است، باسم رب در آن نیست. اقراءشان خوب است ولی این علم به بندگی خدا کشیده نشده است. اقرایی ارزش دارد که به بندگی خدا کشیده شود.
یکی از کارهای فرهنگی خوب این است که کتابهای مفید را خلاصه کنیم. این یک کاری است زمین مانده است. حوزه و دانشگاه میتواند این کار را بکند. خندههای حکیمانه یک کار فرهنگی است. مردم خسته شدند میخواهند بخندند. وقتی میخواهند بخندند، نمیدانند چطور بخندند، همدیگر را مسخره میکنند. این لر میشود. او ترک میشود. او شیرازی میشود، او اصفهانی میشود. یعنی عوض اینکه با هم بخندیم، به هم میخندیم. یک سایت خنده درست کنید، منتهی خندههای حلال و حکیمانه! یعنی وقتی آدم میخندد یک چیزی هم یاد بگیرد. یک خندهی حکیمانه و حلال شهرداری درست کند این را میگویند: کار فرهنگی! مسجد راه بیاندازید، کار فرهنگی! ازدواج را آسان کنید. هر شهرداری در ایران حرف مرا میشوند به مقدار پولی که دارد سالن بسازد پول تالار را از عروس و داماد کم کند. عروس و داماد یکی از مشکلاتشان کرایهی تالار است. یک تالار ارزان درست کنند، و یک امکاناتی که مثلاً ازدواج را باید آسان کنیم. نماز و ازدواج راه بیفتد، اینها کار فرهنگی است. وگرنه حالا یک پول بدهیم یک عده بیایند، در یک فلکه، در یک پارک یک نمایش هم بازی کنند، یک عده هم جمع میشوند میخندند، اما فردا چه؟ فردا هیچی به هیچی. مثل خاراندن، خاراندن یک لحظه که آدم میخاراند دستش حال میآید. بعد از یک دقیقه نه اینجا چیزی است نه اینجا. تفریحهای خاراندنی، یعنی لحظهای!
تفریح باید ابدی باشد. شاه عباس کار فرهنگی کرد برای زوارها و ما الآن با این امکاناتی که داریم میتوانیم خیلی کار کنیم. البته شهرداری کارهای خوبی هم کرده است. بی انصافی نباید کرد. خیلی کارهای خوب هم کرده است. کارهای خوب بسیار کرده است اما باز هم پول هدر رفته زیاد داریم و کار نکرده هم زیاد داریم. قرآن یک آیه دارد میگوید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا» (نساء/۱۳۶) شما که در خط آمدید «آمَنوا»، «آمِنوا»! «آمَنُوا آمِنُوا».
کار فرهنگی، تمام جوانهای ایران شنا یاد بگیرند. چون هم استخر کم است، هم وقتی میخواهی شنا کنی باید پنجاه تومان، چهل تومان، کمتر بیشتر داد و خیلی پدر است، سه تا پسرهایش میخواهند شنا یاد بگیرند باید ۱۲۰ تومان بدهد، ندارد بدهد. یک کمکی به مردم است. کار فرهنگی است و این کار فرهنگی مفید هم هست. یک یادگاری است، میگوید: شهرداری شنا یاد من داد. تمام دختر و پسر ایران شنا یاد بگیرند. این هم کار فرهنگی است، هم کار تفریحی است، هم ماندگار است. کسی که شنا بلد باشد تا آخر عمرش، خودش را نجات میدهد، یک وقت بچهاش هم در آب افتاد، نجات میدهد. یعنی نجات خود، نجات نسل، یادگاری، فرهنگی، ارزان! هر جوانی ۴۰ هزار تومان خرجش است، ۵۰ هزار تومان خرجش است، یک قرارداد میبندند تمام جوانهای ایران که شنا بلد نیستند، شنا یاد بگیرند. حالا اگر نمیشود سوبسید هم بدهید. مثلاً بگویید: دو سوماش من، نصف من نصف شما، شریکی. میشود یک کارهایی کرد که رشد داد. شنا برای انسان رشد است، تیراندازی برای انسان رشد است. اسب سواری رشد است، دویدن رشد است. کتابخانه رشد است. مسابقات مفید، مسابقات مفید، مسابقات مفید… گاهی وقتها مسابقه میگذاریم که خوب بگو ببینم که کوه هیمالیا چند متر است؟ نمیتوانیم، ایشان برنده است. خوب مثلاً اینکه برنده شد با کسی که باخت چه خاطرهای دارد؟ کوه هیمالیا را بابایش میخواست بالا برود، ننهاش میخواست بالا برود، خودش میخواهد بالا برود؟ حالا اینکه کوه هیمالیا چند متر است چه مسابقهای است شهرداری میگذارد؟ کسی که بلد است چه مشکلی را حل کرد.آن کسی که نمیداند چه خاکی بر سرش شد؟! کار فرهنگی، کار خدماتی، اینها را باید نشست فکر کرد. تصمیم با یک نفر نباشد، ببین آقا، بگذار من رک بگویم.
برادرانی که پول دستتان است، در آموزش و پرورش، در دانشگاه، در شهرداری و غیره، هرکس پول دستش است، کاری که میکنید یا به بهشت میروید، یا به جهنم میروید. دیگر راه سوم که نداریم. اگر بهشت بروید، دست یک اسلام شناس را هم بگیرید و ببرید. بگویید: آقای فلانی ما این پول را میخواهیم اینجا خرج کنیم. خدا راضی است یا نه؟ یک مجتهدی، یک ملایی، یک آدم اسلام شناسی که فقط اسلام شناس هم نباشد. اسلام شناس، نیاز شناس، مردم شناس، هنر شناس، یک عالم وارستهای را پیدا کنید، اگر بهشت میروید رأی او را هم داشته باشید که یک نفر را با خودتان بهشت ببرید. اگر میروید جهنم، لااقل بگویید: خدایا ما سرمان نمیشد، این آقا هم امضا کرد و این پول را خرج کرد. او را بگیر! یا میروید جهنم، یا میروید بهشت. اگر بهشت میروید یک آقا را با خودتان ببرید. اگر میروید جهنم لااقل جهنمتان را گردن آقا بیاندازید. بگویید: این آقا گفت. یک مشاور اسلام شناس باید داشته باشید. منتهی نه مشاوری که… کارهایتان هم رنگ الهی داشته باشد، میماند. مردم کار خدایی و کار غیر خدایی را میفهمند. اگر یک کاری خدایی نباشد، میفهمند. نه مردم میفهمند، بچهها هم میفهمند.
بچهی من حدوداً سه ساله بود. یک مهمانی خانهی ما آمد، او هم یک بچهی دو سه ساله داشت. من بچهی دو سه سالهی مهمان را بوسیدم. بعد دیدم بچهی خودم دارد نگاه میکند، فوری بچهی خودم را هم بوسیدم. چون دیدم دارد نگاه میکند. این بچه آمد گفت: آقاجان! گفتم: بله. گفت: تو مرا الکی بوسیدی. (خنده حضار) اصلاً ماتم برد و قیافهام چنین شد. یک چنین قیافهای، رفت در اتاق و برگشت و گفت: آقاجان، گفتم: بله! گفت: دیدی چه به تو گفتم، همچین کردی! (خنده حضار) دو تا سیلی این بچه ی دو ساله به من زد. والله به حضرت عباس کارهای سیاسی را مردم میفهمند.
ما وقتی مسجد نداریم، مردم میخواهند نماز بخوانند جا ندارند به چه دلیل کار دیگر بکنیم؟ اولین جایی که باید ساخته شود، تمام بودجههای فرهنگی اول خرج نماز شود. بچههای ما، نسل کشور ما جوان هستند و بدنه هم لیسانس دارد. قرآن وقتی میگوید: «اقْرَأ» پشت سر«اقْرَأ» میگوید: «بِاسْمِ رَبِّکَ» (علق/۱) دنیا «اقراء» دارد، «بِاسْمِ رَبِّ» ندارد. ما اگر مدرسه ساختیم، مسجد نساختیم. دانشگاه داشتیم، مسجد نداشت. «اِقراء» هست، «بِاسْمِ رَبِّ» نیست. آخر سورهی «اقراء» یک آیهای است که اگر بخوانید سجدهی واجب دارد، آخر سورهی علق جملهاش این است که میگوید: تو باید سجده کنی، فارسیاش را گفتم. یعنی چه؟ یعنی سواد باید به بندگی خدا خاتمه پیدا کند. الآن باسوادهای ما با سواد هستند اما بعضیشان، این سواد آنها را به بندگی خدا نرسانده است. دنیا الآن، کشورهای پیشرفته اقراءشان خوب است، باسم رب در آن نیست. اقراءشان خوب است ولی این علم به بندگی خدا کشیده نشده است. اقرایی ارزش دارد که به بندگی خدا کشیده شود.
یکی از کارهای فرهنگی خوب این است که کتابهای مفید را خلاصه کنیم. این یک کاری است زمین مانده است. حوزه و دانشگاه میتواند این کار را بکند. خندههای حکیمانه یک کار فرهنگی است. مردم خسته شدند میخواهند بخندند. وقتی میخواهند بخندند، نمیدانند چطور بخندند، همدیگر را مسخره میکنند. این لر میشود. او ترک میشود. او شیرازی میشود، او اصفهانی میشود. یعنی عوض اینکه با هم بخندیم، به هم میخندیم. یک سایت خنده درست کنید، منتهی خندههای حلال و حکیمانه! یعنی وقتی آدم میخندد یک چیزی هم یاد بگیرد. یک خندهی حکیمانه و حلال شهرداری درست کند این را میگویند: کار فرهنگی! مسجد راه بیاندازید، کار فرهنگی! ازدواج را آسان کنید. هر شهرداری در ایران حرف مرا میشوند به مقدار پولی که دارد سالن بسازد پول تالار را از عروس و داماد کم کند. عروس و داماد یکی از مشکلاتشان کرایهی تالار است. یک تالار ارزان درست کنند، و یک امکاناتی که مثلاً ازدواج را باید آسان کنیم. نماز و ازدواج راه بیفتد، اینها کار فرهنگی است. وگرنه حالا یک پول بدهیم یک عده بیایند، در یک فلکه، در یک پارک یک نمایش هم بازی کنند، یک عده هم جمع میشوند میخندند، اما فردا چه؟ فردا هیچی به هیچی. مثل خاراندن، خاراندن یک لحظه که آدم میخاراند دستش حال میآید. بعد از یک دقیقه نه اینجا چیزی است نه اینجا. تفریحهای خاراندنی، یعنی لحظهای!
تفریح باید ابدی باشد. شاه عباس کار فرهنگی کرد برای زوارها و ما الآن با این امکاناتی که داریم میتوانیم خیلی کار کنیم. البته شهرداری کارهای خوبی هم کرده است. بی انصافی نباید کرد. خیلی کارهای خوب هم کرده است. کارهای خوب بسیار کرده است اما باز هم پول هدر رفته زیاد داریم و کار نکرده هم زیاد داریم. قرآن یک آیه دارد میگوید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا» (نساء/۱۳۶) شما که در خط آمدید «آمَنوا»، «آمِنوا»! «آمَنُوا آمِنُوا».
کار فرهنگی، تمام جوانهای ایران شنا یاد بگیرند. چون هم استخر کم است، هم وقتی میخواهی شنا کنی باید پنجاه تومان، چهل تومان، کمتر بیشتر داد و خیلی پدر است، سه تا پسرهایش میخواهند شنا یاد بگیرند باید ۱۲۰ تومان بدهد، ندارد بدهد. یک کمکی به مردم است. کار فرهنگی است و این کار فرهنگی مفید هم هست. یک یادگاری است، میگوید: شهرداری شنا یاد من داد. تمام دختر و پسر ایران شنا یاد بگیرند. این هم کار فرهنگی است، هم کار تفریحی است، هم ماندگار است. کسی که شنا بلد باشد تا آخر عمرش، خودش را نجات میدهد، یک وقت بچهاش هم در آب افتاد، نجات میدهد. یعنی نجات خود، نجات نسل، یادگاری، فرهنگی، ارزان! هر جوانی ۴۰ هزار تومان خرجش است، ۵۰ هزار تومان خرجش است، یک قرارداد میبندند تمام جوانهای ایران که شنا بلد نیستند، شنا یاد بگیرند. حالا اگر نمیشود سوبسید هم بدهید. مثلاً بگویید: دو سوماش من، نصف من نصف شما، شریکی. میشود یک کارهایی کرد که رشد داد. شنا برای انسان رشد است، تیراندازی برای انسان رشد است. اسب سواری رشد است، دویدن رشد است. کتابخانه رشد است. مسابقات مفید، مسابقات مفید، مسابقات مفید… گاهی وقتها مسابقه میگذاریم که خوب بگو ببینم که کوه هیمالیا چند متر است؟ نمیتوانیم، ایشان برنده است. خوب مثلاً اینکه برنده شد با کسی که باخت چه خاطرهای دارد؟ کوه هیمالیا را بابایش میخواست بالا برود، ننهاش میخواست بالا برود، خودش میخواهد بالا برود؟ حالا اینکه کوه هیمالیا چند متر است چه مسابقهای است شهرداری میگذارد؟ کسی که بلد است چه مشکلی را حل کرد.آن کسی که نمیداند چه خاکی بر سرش شد؟! کار فرهنگی، کار خدماتی، اینها را باید نشست فکر کرد. تصمیم با یک نفر نباشد، ببین آقا، بگذار من رک بگویم.
برادرانی که پول دستتان است، در آموزش و پرورش، در دانشگاه، در شهرداری و غیره، هرکس پول دستش است، کاری که میکنید یا به بهشت میروید، یا به جهنم میروید. دیگر راه سوم که نداریم. اگر بهشت بروید، دست یک اسلام شناس را هم بگیرید و ببرید. بگویید: آقای فلانی ما این پول را میخواهیم اینجا خرج کنیم. خدا راضی است یا نه؟ یک مجتهدی، یک ملایی، یک آدم اسلام شناسی که فقط اسلام شناس هم نباشد. اسلام شناس، نیاز شناس، مردم شناس، هنر شناس، یک عالم وارستهای را پیدا کنید، اگر بهشت میروید رأی او را هم داشته باشید که یک نفر را با خودتان بهشت ببرید. اگر میروید جهنم، لااقل بگویید: خدایا ما سرمان نمیشد، این آقا هم امضا کرد و این پول را خرج کرد. او را بگیر! یا میروید جهنم، یا میروید بهشت. اگر بهشت میروید یک آقا را با خودتان ببرید. اگر میروید جهنم لااقل جهنمتان را گردن آقا بیاندازید. بگویید: این آقا گفت. یک مشاور اسلام شناس باید داشته باشید. منتهی نه مشاوری که… کارهایتان هم رنگ الهی داشته باشد، میماند. مردم کار خدایی و کار غیر خدایی را میفهمند. اگر یک کاری خدایی نباشد، میفهمند. نه مردم میفهمند، بچهها هم میفهمند.
بچهی من حدوداً سه ساله بود. یک مهمانی خانهی ما آمد، او هم یک بچهی دو سه ساله داشت. من بچهی دو سه سالهی مهمان را بوسیدم. بعد دیدم بچهی خودم دارد نگاه میکند، فوری بچهی خودم را هم بوسیدم. چون دیدم دارد نگاه میکند. این بچه آمد گفت: آقاجان! گفتم: بله. گفت: تو مرا الکی بوسیدی. (خنده حضار) اصلاً ماتم برد و قیافهام چنین شد. یک چنین قیافهای، رفت در اتاق و برگشت و گفت: آقاجان، گفتم: بله! گفت: دیدی چه به تو گفتم، همچین کردی! (خنده حضار) دو تا سیلی این بچه ی دو ساله به من زد. والله به حضرت عباس کارهای سیاسی را مردم میفهمند.