۱۳۹۹-۵-۲۰، ۰۳:۵۶ عصر
اول حس مادری را تجربه کردید یا دانشجو شدن را؟ در چه سنی ازدواج کردید؟
من در حال حاضر ۳۹ سال سن دارم. زمانی که ازدواج کردم ۱۸ ساله بودم و ترم اول پزشکیِ دانشگاه شهید بهشتی، چند ماهی از دانشجو شدنم میگذشت که ازدواج کردم و دو سال بعد فرزند اولم کوثر به دنیا آمد. همانطور که میدانید، شرایط رشته پزشکی نسبت به دیگر رشته ها به دلیل شیفت های شبانه و… مشکل تر است، اما با همراهی های همسرم و برنامه ای که داشتم، در آن دوره با مشکلی روبرو نشده و وظایفم را تا آنجا که میتوانستم به نحو احسن انجام میدادم.
«تغییر ناگهانی فرهنگ و جایگاه خانواده در جامعه»
- ازدواج یا فرزند آوری در مسیر پیشرفت زنان در عرصه های تحصیلی و اجتماعی چه تاثیراتی دارد؟
متاسفانه امروزه به دلیل تغییرات فرهنگی نامطلوب، تبلیغات، تاثیر رسانه ها و نیز نفوذ سبک زندگی شبه مدرن در جامعه ما، در تصویری که زوجین از یک زندگی خوشبخت و موفق دارند، نهایتا یک یا دو فرزند به چشم میخورد و تصور تعداد بیش از این برایشان غیر ممکن است. جالب آنجاست که این تغییر چشم انداز فقط در طی یک نسل اتفاق افتاده است! مادران ما تعداد چهار یا پنج فرزند را تعداد زیادی نمی دانستند و معمولا آن زمان خانواده هایی با هشت فرزند و بیشتر، پرجمعیت محسوب می شدند. مشکل وقتی حادتر میشود که در این چشم انداز، زمانی که مادر خانواده بخواهد تحصیل کند یا شاغل شود، تصور حتی یک یا دو فرزند نیز دشوار به نظر میرسد.
- به نظر شما علت روند تغییر سریع این دیدگاه در نسل فعلی چیست؟
سبک زندگی، محل سکونت، شهری شدن بیش از اندازه، به تعبیری ماشینی شدن و امثال آن، علت این تغییر چشم انداز است. در نظر بگیرید، فردی از آپارتمان نشینی و زندگی در یک فضای کوچک و محدود در شهر تهران به اطراف آن نقل مکان و در یک خانه بزرگ تر سکونت کند، اولین حسی که به او منتقل میشود این است که فضای بزرگتری برای گسترش خانواده اش در اختیار دارد. این مثالی است در تفاوت سبک زندگی آپارتمانی و غیر آپارتمانی؛ البته منظورم از خانه بزرگتر، به معنای وضع اقتصادی بهتر نیست. چنانچه طبق آمارهای موجود، اکثر خانواده های متمول و دارای موقعیتهای مناسب اجتماعی، دارای فرزندان کمتری هستند.
…………………………………….
محل سکونت و سبک زندگی که به همراه آن منتقل می شود، وقتی اهمیت بیشتر پیدا می کند که در نظر بگیریم یک خانواده تهرانی(یا کلان شهرهای دیگر) با احتساب زمان رفت و آمد، ترافیک و افزایش مسافت ها، چه میزان وقتِ با هم بودن داشته و میزان خستگی روحی و جسمی شان صرفا از این رفت و آمدهای شهری چه قدر است. حال در نظر بگیرید در شهرهای کوچک تری که این مشکلات کمتر است، وقت مادر خانواده کمتر تلف میشود، نگرانی از رفت و آمد فرزندان و دوری مسافتها، خستگی کمتر پدر خانواده ناشی از مسافت رفت و برگشت هر روزه و… همه کمتر میشود.
- بنابراین، زندگی در کلان شهرها سبک زندگی خاصی را به افراد تحمیل میکند؟
قطعا همینطور است. احاطه و اشاعه مدرنیسم در تهران بی نظیر است! در حال حاضر نرخ باروری و حجم خانوار در تهران نسبت به سایر شهرها، کمترین میزان را دارد؛ در مقابل آمار طلاق و خانه های مجردی بیشترین میزان را در تهران دارد. متاسفانه سایر کلان شهرها نیز، در فاصله ای چند ساله مشابه تهران خواهند شد.
تجربه شخصی من این است که وقتی پس از چند سال سکونت برای تحصیل در تهران، به شیراز نقل مکان کردیم، علیرغم بیشتر شدن حجم کارم، به دلیل حذف اتلاف وقت هایی که در رفت و آمد اتفاق می افتاد، وقت آزادتری داشتم. ما ۱۳ سال در شیراز سکونت داشتیم و در چند ماه اخیر هم به قم نقل مکان کرده ایم. البته فراموش نشود زندگی در کلان شهرها مانع از داشتن یک زندگی خوب نمی شود، بلکه باید در این فضا هضم نشد. زمان سکونت ما در تهران، فرزند دومم هم متولد شده بود. ما سعی می کردیم این سبک زندگی تحمیلی را تا حد ممکن با اصول خود تعدیل کنیم و این کار غیرممکنی نبود.
«قطعا زوج بودن، شانس شما را برای موفقیت بیشتر می کند!»
- یکی دیگر از ویژگی های این سبک زندگی، اولویت دادن تحصیل بر تشکیل خانواده یا فرزندآوری است، این اولویت ها ریشه علمی دارد یا تجربه شخصی زنان است؟
من معتقدم آنچه که بر سبک زندگی خانوادگی ما در جامعه حاکم شده، پدیده ای به نام خرافات مدرن است. خرافات از این جهت، که به راحتی می توان اثبات کرد هیچ یک از آنها ریشه علمی ندارد! و مدرن از آن جهت، که به ظاهر توجیه منطقی دارد. اولین مورد از این خرافات این است که تا پایان تحصیلات، نباید ازدواج کرد. در این باره باید گفت، گرچه ازدواج و فرزندآوری شرایط تحصیلی را سخت تر می کند، اما زندگی را از پیچیدگی خارج کرده و ساده تر می کند.
دختر و پسر پس از ازدواج، آرامش بیشتری دارند و تکلیف زندگی شان مشخص می شود، مسیر خود را مستحکم تر انتخاب می کنند و می توانند تصمیم قطعی بگیرند. در شعار جمعیت یکی از کشورها دیدم که نوشته بودند “اگر می خواهید در تحصیلات خود موفق باشید، اگر می خواهید شغل خوبی پیدا کنید، چرا خانوادگی این کار را انجام نمی دهید؟ قطعا زوج بودن، شانس شما را برای موفقیت بیشتر می کند!
بخشی از سردرگمی های نسل جوان برای تعیین مسیر آینده زندگی، دغدغه های فراوان دانشجویان دختر و پسر در اهداف تحصیلی، روابط و تغییررشته های متعدد و… به دلیل همین عدم استحکام در دوره مجردی است.
………………………………….
- با توجه به اشاره ای که کردید، لازمه ازدواج موفق در فضای دانشجویی چیست؟ معیارهای انتخاب دختران دانشجو چگونه باید باشد؟
معمولا دختران دانشجو به دلیل روحیات حساستر در اثر کوچکترین برخورد، واکنش عاطفی نشان داده و درگیر میشوند، اما لزوما این احساسات منجر به ازدواج نمیشود. به نظرم در این زمینه باید به تجربه دختران دانشجوی نسل قبل توجه کرد. در گذشته دختران ما با رفتار و منش خود، پسران را به سمت ازدواج سوق میدادند، اما امروزه به دلیل حاکم شدن فرهنگ رویایی درباره ازدواج بر اذهان جوانان و دانشجویان، این مساله کمرنگ شده است.
«روابط نا مشروع و خارج از چهارچوب بلای دختران و جوانان»
دختران دانشجو با فرصت دادن های بی دلیل به پسران همکلاسی برای خواستگاری در آینده نامعلوم و درگیر شدن در رابطه های عاطفی بی نتیجه، پسران را به اهمیت و لزوم ازدواج، به عنوان تنها راه ممکن برای ارتباط، نمی رسانند. علاوه بر آن، مهارت های همسریابی که در گذشته به خوبی از طرف خانواده ها به جوانان منتقل می شد، امروزه در فضای خانواده به جوانان آموزش داده نمی شود، که این مساله باید در واحدهای درسی لحاظ شود.
نکته دیگر آن است که متاسفانه ما دچار عدم تعادل جنسیتی در نسل جوان شده ایم. به این معنا که پسران و دختران ما فاقد صفات اصیل مردانه و زنانه هستند و به همان میزان آمادگی لازم برای پذیرفتن مسئولیت زندگی مشترک را کسب نکرده اند. دلیل این امر، نوع آموزش یکسانی است که در مدارس و دانشگاه ها به دختران و پسران مان داده ایم و این آموزش ها به فراخور جنسیت نبوده است. به جهت این ناآشنایی با وظایف است که امروزه بعضی پسران به دنبال همسری هستند که لزوما شاغل باشد و بخشی از بار تامین معاش خانواده را به دوش او بگذارند! در صورتی که تامین معاش در گذشته به عنوان یک ارزش مردانه مطرح بود.
به تبع آن وقتی زنان درگیر تامین معاش و وظایف فرعی دیگر شوند، از نقش اصلی شان که مدیریت تربیتی – فرهنگی خانواده است، غافل می شوند. به همین دلیل، این بار تربیتی اکنون روی زمین مانده و کسی هم آن را بر نمی دارد و معضلات تربیتی – اخلاقی خانواده ها از همین جاست که شکل می گیرد.
- نقش مدیریت فرهنگی تربیتی زنان در خانواده را تشریح می کنید؟
همانطور که می دانیم، تعالیم اسلام، خانواده محور است و افراد با قرار گرفتن در بستر خانواده به رشد معنوی و فردی می رسند. متولی این تربیت در خانواده زن است و مدیریت فرهنگی – تربیتی خانواده بر عهده زنان است. زن باید با مدیریت صحیح این مساله، موجبات رشد همسر، فرزندان و خودش را مهیا کند. متاسفانه زنان ما این وظیفه را فراموش کرده و صرفا درگیر آشپزی، امور خدماتی خانه و دیگر ظرافت های زنانه مثل آرایش و پوشش و … شده اند؛ در حالیکه این امور در دین اسلام به عنوان وظیفه زن مطرح نشده و حتی می تواند برای آن ها مزد بگیرد. در واقع، این امور فقط ابزارهایی هستند که زنان می توانند برای بهتر ایفا کردن نقش اصلی شان از آن ها کمک بگیرند.
در صدر اسلام، وقتی پیامبر(ص) جهاد در راه خدا را بر مردان واجب دانستند و اجر زیادی را برای آن قائل شدند، زنان از ایشان درباره تکلیف خود سوال کردند، پیامبر فرمودند: جهاد زنان در جای دیگری تعریف شده است که ثوابی معادل جهاد در راه خدا دارد و آنجا بود که به محوریت تربیتی زن در خانواده اشاره کردند. پس آن وظیفه خطیری که دین ما برای زن قائل است، نه تامین معاش است، نه انجام امور خدماتی منزل و امثال آن، گرچه انجام آن باعث گرمی محیط خانواده و ایجاد صمیمیت می شود، اما این وظیفه همان مدیریت تربیتی فرهنگی خانواده اش است.
«مهیا کردن خانه و خانواده برای پیشرفت همسر و فرزندان»
من معتقدم دین ما وظیفه همسری را بر مادری ارجحیت داده است و شاهدش این روایت است: زنی که فرزندش را از دست داده بود، تصمیم گرفت با مدیریت اوضاع، تحمل این داغ را برای همسر و دیگر اعضای خانواده آسان کند. به همین دلیل، آن روز با استفاده از ظرافت های زنانه خود، طبخ غذای مورد علاقه همسرش و… فضا را برای ورود همسرش به منزل طوری مهیا کرد که وقتی این خبر را به او داد، به دلیل آرامشی که در همسرش ایجاد کرده بود، تلاطم روحی او کاهش یافت و این داغ را راحت تر پذیرفت، وقتی این مرد ماجرا را برای پیامبر نقل کرد، ایشان فرمودند: همسر تو از عاملان خدا روی زمین است و تولد فرزند دیگری را به ایشان بشارت داد. این زن بهترین مدیر فرهنگی در آن زمان بوده است.
ضمن آنکه با ترجیح وظیفه همسری خود علیرغم داغ فرزند (وظیفه مادری)، پدر خانواده را آرام کرده و این موجب تاثیر مثبت در فضای خانواده شد. در واقع این یک چرخه است. زن با آرامش بخشی به همسرش موجب رشد شخصیت او می شود، مرد خانواده با کسب این آرامش، می تواند بار حمایتی و عاطفی بیشتری به همسر و فرزندانش منتقل کند و زن با گرفتن این بازخورد از همسرش، قطعا مادر بهتری خواهد بود. گفتنی است یکی از دلایل بعضی مردان برای مخالفت با تولد فرزندان بیشتر، که البته این موضوع را صریح بیان نمی کنند، این است که حس می کنند با آمدن فرزند اول، توجه همسرشان را از دست داده اند؛ به همین دلیل، در اسلام همسری بر مادری ارجحیت دارد، چون کیفیت خوب همسری زنان برای مردانشان، شاه کلیدی است که قفل های بعدی را می گشاید.
…………………………….
من در حال حاضر ۳۹ سال سن دارم. زمانی که ازدواج کردم ۱۸ ساله بودم و ترم اول پزشکیِ دانشگاه شهید بهشتی، چند ماهی از دانشجو شدنم میگذشت که ازدواج کردم و دو سال بعد فرزند اولم کوثر به دنیا آمد. همانطور که میدانید، شرایط رشته پزشکی نسبت به دیگر رشته ها به دلیل شیفت های شبانه و… مشکل تر است، اما با همراهی های همسرم و برنامه ای که داشتم، در آن دوره با مشکلی روبرو نشده و وظایفم را تا آنجا که میتوانستم به نحو احسن انجام میدادم.
«تغییر ناگهانی فرهنگ و جایگاه خانواده در جامعه»
- ازدواج یا فرزند آوری در مسیر پیشرفت زنان در عرصه های تحصیلی و اجتماعی چه تاثیراتی دارد؟
متاسفانه امروزه به دلیل تغییرات فرهنگی نامطلوب، تبلیغات، تاثیر رسانه ها و نیز نفوذ سبک زندگی شبه مدرن در جامعه ما، در تصویری که زوجین از یک زندگی خوشبخت و موفق دارند، نهایتا یک یا دو فرزند به چشم میخورد و تصور تعداد بیش از این برایشان غیر ممکن است. جالب آنجاست که این تغییر چشم انداز فقط در طی یک نسل اتفاق افتاده است! مادران ما تعداد چهار یا پنج فرزند را تعداد زیادی نمی دانستند و معمولا آن زمان خانواده هایی با هشت فرزند و بیشتر، پرجمعیت محسوب می شدند. مشکل وقتی حادتر میشود که در این چشم انداز، زمانی که مادر خانواده بخواهد تحصیل کند یا شاغل شود، تصور حتی یک یا دو فرزند نیز دشوار به نظر میرسد.
- به نظر شما علت روند تغییر سریع این دیدگاه در نسل فعلی چیست؟
سبک زندگی، محل سکونت، شهری شدن بیش از اندازه، به تعبیری ماشینی شدن و امثال آن، علت این تغییر چشم انداز است. در نظر بگیرید، فردی از آپارتمان نشینی و زندگی در یک فضای کوچک و محدود در شهر تهران به اطراف آن نقل مکان و در یک خانه بزرگ تر سکونت کند، اولین حسی که به او منتقل میشود این است که فضای بزرگتری برای گسترش خانواده اش در اختیار دارد. این مثالی است در تفاوت سبک زندگی آپارتمانی و غیر آپارتمانی؛ البته منظورم از خانه بزرگتر، به معنای وضع اقتصادی بهتر نیست. چنانچه طبق آمارهای موجود، اکثر خانواده های متمول و دارای موقعیتهای مناسب اجتماعی، دارای فرزندان کمتری هستند.
…………………………………….
محل سکونت و سبک زندگی که به همراه آن منتقل می شود، وقتی اهمیت بیشتر پیدا می کند که در نظر بگیریم یک خانواده تهرانی(یا کلان شهرهای دیگر) با احتساب زمان رفت و آمد، ترافیک و افزایش مسافت ها، چه میزان وقتِ با هم بودن داشته و میزان خستگی روحی و جسمی شان صرفا از این رفت و آمدهای شهری چه قدر است. حال در نظر بگیرید در شهرهای کوچک تری که این مشکلات کمتر است، وقت مادر خانواده کمتر تلف میشود، نگرانی از رفت و آمد فرزندان و دوری مسافتها، خستگی کمتر پدر خانواده ناشی از مسافت رفت و برگشت هر روزه و… همه کمتر میشود.
- بنابراین، زندگی در کلان شهرها سبک زندگی خاصی را به افراد تحمیل میکند؟
قطعا همینطور است. احاطه و اشاعه مدرنیسم در تهران بی نظیر است! در حال حاضر نرخ باروری و حجم خانوار در تهران نسبت به سایر شهرها، کمترین میزان را دارد؛ در مقابل آمار طلاق و خانه های مجردی بیشترین میزان را در تهران دارد. متاسفانه سایر کلان شهرها نیز، در فاصله ای چند ساله مشابه تهران خواهند شد.
تجربه شخصی من این است که وقتی پس از چند سال سکونت برای تحصیل در تهران، به شیراز نقل مکان کردیم، علیرغم بیشتر شدن حجم کارم، به دلیل حذف اتلاف وقت هایی که در رفت و آمد اتفاق می افتاد، وقت آزادتری داشتم. ما ۱۳ سال در شیراز سکونت داشتیم و در چند ماه اخیر هم به قم نقل مکان کرده ایم. البته فراموش نشود زندگی در کلان شهرها مانع از داشتن یک زندگی خوب نمی شود، بلکه باید در این فضا هضم نشد. زمان سکونت ما در تهران، فرزند دومم هم متولد شده بود. ما سعی می کردیم این سبک زندگی تحمیلی را تا حد ممکن با اصول خود تعدیل کنیم و این کار غیرممکنی نبود.
«قطعا زوج بودن، شانس شما را برای موفقیت بیشتر می کند!»
- یکی دیگر از ویژگی های این سبک زندگی، اولویت دادن تحصیل بر تشکیل خانواده یا فرزندآوری است، این اولویت ها ریشه علمی دارد یا تجربه شخصی زنان است؟
من معتقدم آنچه که بر سبک زندگی خانوادگی ما در جامعه حاکم شده، پدیده ای به نام خرافات مدرن است. خرافات از این جهت، که به راحتی می توان اثبات کرد هیچ یک از آنها ریشه علمی ندارد! و مدرن از آن جهت، که به ظاهر توجیه منطقی دارد. اولین مورد از این خرافات این است که تا پایان تحصیلات، نباید ازدواج کرد. در این باره باید گفت، گرچه ازدواج و فرزندآوری شرایط تحصیلی را سخت تر می کند، اما زندگی را از پیچیدگی خارج کرده و ساده تر می کند.
دختر و پسر پس از ازدواج، آرامش بیشتری دارند و تکلیف زندگی شان مشخص می شود، مسیر خود را مستحکم تر انتخاب می کنند و می توانند تصمیم قطعی بگیرند. در شعار جمعیت یکی از کشورها دیدم که نوشته بودند “اگر می خواهید در تحصیلات خود موفق باشید، اگر می خواهید شغل خوبی پیدا کنید، چرا خانوادگی این کار را انجام نمی دهید؟ قطعا زوج بودن، شانس شما را برای موفقیت بیشتر می کند!
بخشی از سردرگمی های نسل جوان برای تعیین مسیر آینده زندگی، دغدغه های فراوان دانشجویان دختر و پسر در اهداف تحصیلی، روابط و تغییررشته های متعدد و… به دلیل همین عدم استحکام در دوره مجردی است.
………………………………….
- با توجه به اشاره ای که کردید، لازمه ازدواج موفق در فضای دانشجویی چیست؟ معیارهای انتخاب دختران دانشجو چگونه باید باشد؟
معمولا دختران دانشجو به دلیل روحیات حساستر در اثر کوچکترین برخورد، واکنش عاطفی نشان داده و درگیر میشوند، اما لزوما این احساسات منجر به ازدواج نمیشود. به نظرم در این زمینه باید به تجربه دختران دانشجوی نسل قبل توجه کرد. در گذشته دختران ما با رفتار و منش خود، پسران را به سمت ازدواج سوق میدادند، اما امروزه به دلیل حاکم شدن فرهنگ رویایی درباره ازدواج بر اذهان جوانان و دانشجویان، این مساله کمرنگ شده است.
«روابط نا مشروع و خارج از چهارچوب بلای دختران و جوانان»
دختران دانشجو با فرصت دادن های بی دلیل به پسران همکلاسی برای خواستگاری در آینده نامعلوم و درگیر شدن در رابطه های عاطفی بی نتیجه، پسران را به اهمیت و لزوم ازدواج، به عنوان تنها راه ممکن برای ارتباط، نمی رسانند. علاوه بر آن، مهارت های همسریابی که در گذشته به خوبی از طرف خانواده ها به جوانان منتقل می شد، امروزه در فضای خانواده به جوانان آموزش داده نمی شود، که این مساله باید در واحدهای درسی لحاظ شود.
نکته دیگر آن است که متاسفانه ما دچار عدم تعادل جنسیتی در نسل جوان شده ایم. به این معنا که پسران و دختران ما فاقد صفات اصیل مردانه و زنانه هستند و به همان میزان آمادگی لازم برای پذیرفتن مسئولیت زندگی مشترک را کسب نکرده اند. دلیل این امر، نوع آموزش یکسانی است که در مدارس و دانشگاه ها به دختران و پسران مان داده ایم و این آموزش ها به فراخور جنسیت نبوده است. به جهت این ناآشنایی با وظایف است که امروزه بعضی پسران به دنبال همسری هستند که لزوما شاغل باشد و بخشی از بار تامین معاش خانواده را به دوش او بگذارند! در صورتی که تامین معاش در گذشته به عنوان یک ارزش مردانه مطرح بود.
به تبع آن وقتی زنان درگیر تامین معاش و وظایف فرعی دیگر شوند، از نقش اصلی شان که مدیریت تربیتی – فرهنگی خانواده است، غافل می شوند. به همین دلیل، این بار تربیتی اکنون روی زمین مانده و کسی هم آن را بر نمی دارد و معضلات تربیتی – اخلاقی خانواده ها از همین جاست که شکل می گیرد.
- نقش مدیریت فرهنگی تربیتی زنان در خانواده را تشریح می کنید؟
همانطور که می دانیم، تعالیم اسلام، خانواده محور است و افراد با قرار گرفتن در بستر خانواده به رشد معنوی و فردی می رسند. متولی این تربیت در خانواده زن است و مدیریت فرهنگی – تربیتی خانواده بر عهده زنان است. زن باید با مدیریت صحیح این مساله، موجبات رشد همسر، فرزندان و خودش را مهیا کند. متاسفانه زنان ما این وظیفه را فراموش کرده و صرفا درگیر آشپزی، امور خدماتی خانه و دیگر ظرافت های زنانه مثل آرایش و پوشش و … شده اند؛ در حالیکه این امور در دین اسلام به عنوان وظیفه زن مطرح نشده و حتی می تواند برای آن ها مزد بگیرد. در واقع، این امور فقط ابزارهایی هستند که زنان می توانند برای بهتر ایفا کردن نقش اصلی شان از آن ها کمک بگیرند.
در صدر اسلام، وقتی پیامبر(ص) جهاد در راه خدا را بر مردان واجب دانستند و اجر زیادی را برای آن قائل شدند، زنان از ایشان درباره تکلیف خود سوال کردند، پیامبر فرمودند: جهاد زنان در جای دیگری تعریف شده است که ثوابی معادل جهاد در راه خدا دارد و آنجا بود که به محوریت تربیتی زن در خانواده اشاره کردند. پس آن وظیفه خطیری که دین ما برای زن قائل است، نه تامین معاش است، نه انجام امور خدماتی منزل و امثال آن، گرچه انجام آن باعث گرمی محیط خانواده و ایجاد صمیمیت می شود، اما این وظیفه همان مدیریت تربیتی فرهنگی خانواده اش است.
«مهیا کردن خانه و خانواده برای پیشرفت همسر و فرزندان»
من معتقدم دین ما وظیفه همسری را بر مادری ارجحیت داده است و شاهدش این روایت است: زنی که فرزندش را از دست داده بود، تصمیم گرفت با مدیریت اوضاع، تحمل این داغ را برای همسر و دیگر اعضای خانواده آسان کند. به همین دلیل، آن روز با استفاده از ظرافت های زنانه خود، طبخ غذای مورد علاقه همسرش و… فضا را برای ورود همسرش به منزل طوری مهیا کرد که وقتی این خبر را به او داد، به دلیل آرامشی که در همسرش ایجاد کرده بود، تلاطم روحی او کاهش یافت و این داغ را راحت تر پذیرفت، وقتی این مرد ماجرا را برای پیامبر نقل کرد، ایشان فرمودند: همسر تو از عاملان خدا روی زمین است و تولد فرزند دیگری را به ایشان بشارت داد. این زن بهترین مدیر فرهنگی در آن زمان بوده است.
ضمن آنکه با ترجیح وظیفه همسری خود علیرغم داغ فرزند (وظیفه مادری)، پدر خانواده را آرام کرده و این موجب تاثیر مثبت در فضای خانواده شد. در واقع این یک چرخه است. زن با آرامش بخشی به همسرش موجب رشد شخصیت او می شود، مرد خانواده با کسب این آرامش، می تواند بار حمایتی و عاطفی بیشتری به همسر و فرزندانش منتقل کند و زن با گرفتن این بازخورد از همسرش، قطعا مادر بهتری خواهد بود. گفتنی است یکی از دلایل بعضی مردان برای مخالفت با تولد فرزندان بیشتر، که البته این موضوع را صریح بیان نمی کنند، این است که حس می کنند با آمدن فرزند اول، توجه همسرشان را از دست داده اند؛ به همین دلیل، در اسلام همسری بر مادری ارجحیت دارد، چون کیفیت خوب همسری زنان برای مردانشان، شاه کلیدی است که قفل های بعدی را می گشاید.
…………………………….