۱۳۹۹-۱۲-۲۸، ۰۱:۳۴ عصر
رضاخان درسپاه قزاق چه نقشی داشت؟
عرض کردم در نوجوانی مثلا سیزده چهارده سالگی در کنار دایی خود در قزاق خانه پادویی و کار سرپایی میکرد. بعدها در نیروی پیاده استخدام شد و سالها بعد با وساطت و پارتیبازی ملیجک دربار ناصرالدین شاه توانسته در فوج سوادکوه استخدام شود. مدتی هم از نگهبانان درب شمس العماره بود.
پدرش هم ظاهرا ازنگهبانان دربار ناصرالدین شاه بوده است.
دقیق نمیدانم اما یک عکس از پدر یا ناپدریاش دیدهام که با سلاح، بالاسر میرزا رضای کرمانی در زنجیر و پیش از تیرباران او ایستاده است. میرزا از شاگردان سیدجمال بود که شاه را زد. شاه در جشن پنجاهمین سالگرد سلطنتش، برای کسب مشروعیت مذهبی با تبلیغات و سروصدا به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) رفت. ظاهرا وقتی سر قبر یکی از معشوقههایش بنام جیران میرود، با گروهی از مردم که در اعتراض به مظالم حکومت از چند ماه قبل در حرم تحصن کرده و بست نشسته بودند، مواجه میشود. میرزا رضای کرمانی از مریدهای سید جمال الدین اسد آبادی هم در فرصت استثنایی که شاه از میان کاخها و گاردهای خود بیرون آمده، او را هدف گلوله قرار میدهد و اعدام میکند. یکی از نگهبانانی که میرزا رضا را به زنجیر کشیده، داداش بیک است که با تفنگ، بالای سر اسیر ایستاده و عکس یادگاری برداشته و زیرش نوشته پدر رضا خان است. پدر و پسر اهل مشروب و تریاک بودند. داداشبیگها اصولا ایرانی هم به حساب نمیآمدند و پسوند «بیگ»، مازندرانی نبود بلکه از گرجستان و قفقاز بود.
رضا خان در دوره مظفرالدین شاه، مثلا بیست ساله بوده است. اکثر قزاقها، زورگو و منفور مردم بودند. هر جا میرفتند، اموال مردم را میخوردند و میشکستند و شرارت میکردند و صورت حساب نمیپرداختند و معمولاً قهوه خانهها و کاروانسراها به قزاقهای ایرانی و فرماندهان روس آنها باج میدادند و از دست آنها شاکی و البته بیپناه بودند.
رضاخان در جوانی از این قبیل شرارتها و تجاوزات یا شرب خمر و بدمستی و باجگیری و قمار بازی و این قبیل لات بازیها زیاد داشته، این تیپ شوشکهکش ها، شرور و لات منش جلوی مردم بیچاره بودند و نزد فرماندهان روس خود، ذلیل بودند. او هم برای سربازان و ردههای پایینتر، خشن و بد رفتار بوده و برای گرفتن درجه در سپاه قزاق و بدست آوردن دل افسرها، هر کاری میکرده است.
هویت رضا پهلوی همیشه به نوع سلاح سازمانیاش بود. شخصیتی نداشت، عاملی فرمانبر و المامورمعذور که شهرتش همان «رضا شصت تیر» و بعدها «رضا ماکسیم» بوده است. درواقع، همیشه در حکم یک شماره سلاح بوده است.
عرض کردم در نوجوانی مثلا سیزده چهارده سالگی در کنار دایی خود در قزاق خانه پادویی و کار سرپایی میکرد. بعدها در نیروی پیاده استخدام شد و سالها بعد با وساطت و پارتیبازی ملیجک دربار ناصرالدین شاه توانسته در فوج سوادکوه استخدام شود. مدتی هم از نگهبانان درب شمس العماره بود.
پدرش هم ظاهرا ازنگهبانان دربار ناصرالدین شاه بوده است.
دقیق نمیدانم اما یک عکس از پدر یا ناپدریاش دیدهام که با سلاح، بالاسر میرزا رضای کرمانی در زنجیر و پیش از تیرباران او ایستاده است. میرزا از شاگردان سیدجمال بود که شاه را زد. شاه در جشن پنجاهمین سالگرد سلطنتش، برای کسب مشروعیت مذهبی با تبلیغات و سروصدا به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) رفت. ظاهرا وقتی سر قبر یکی از معشوقههایش بنام جیران میرود، با گروهی از مردم که در اعتراض به مظالم حکومت از چند ماه قبل در حرم تحصن کرده و بست نشسته بودند، مواجه میشود. میرزا رضای کرمانی از مریدهای سید جمال الدین اسد آبادی هم در فرصت استثنایی که شاه از میان کاخها و گاردهای خود بیرون آمده، او را هدف گلوله قرار میدهد و اعدام میکند. یکی از نگهبانانی که میرزا رضا را به زنجیر کشیده، داداش بیک است که با تفنگ، بالای سر اسیر ایستاده و عکس یادگاری برداشته و زیرش نوشته پدر رضا خان است. پدر و پسر اهل مشروب و تریاک بودند. داداشبیگها اصولا ایرانی هم به حساب نمیآمدند و پسوند «بیگ»، مازندرانی نبود بلکه از گرجستان و قفقاز بود.
رضا خان در دوره مظفرالدین شاه، مثلا بیست ساله بوده است. اکثر قزاقها، زورگو و منفور مردم بودند. هر جا میرفتند، اموال مردم را میخوردند و میشکستند و شرارت میکردند و صورت حساب نمیپرداختند و معمولاً قهوه خانهها و کاروانسراها به قزاقهای ایرانی و فرماندهان روس آنها باج میدادند و از دست آنها شاکی و البته بیپناه بودند.
رضاخان در جوانی از این قبیل شرارتها و تجاوزات یا شرب خمر و بدمستی و باجگیری و قمار بازی و این قبیل لات بازیها زیاد داشته، این تیپ شوشکهکش ها، شرور و لات منش جلوی مردم بیچاره بودند و نزد فرماندهان روس خود، ذلیل بودند. او هم برای سربازان و ردههای پایینتر، خشن و بد رفتار بوده و برای گرفتن درجه در سپاه قزاق و بدست آوردن دل افسرها، هر کاری میکرده است.
هویت رضا پهلوی همیشه به نوع سلاح سازمانیاش بود. شخصیتی نداشت، عاملی فرمانبر و المامورمعذور که شهرتش همان «رضا شصت تیر» و بعدها «رضا ماکسیم» بوده است. درواقع، همیشه در حکم یک شماره سلاح بوده است.