قرارگاه سایبری عطاملک
  • اپلیکیشن
  • مشاوره خانواده
  • طراحی لوگو
  • جایزه
    • ورود
    • ثبت نام
    ورود
    نام کاربری:
    گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
     
    یا توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی وارد شود
  • ورود
  • ثبت نام
ورود
نام کاربری:
گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
 
یا توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی وارد شود
قرارگاه سایبری عطاملک › حیات طیبه › هنر › ادبیات v
1 2 3 4 5 … 27 بعدی »
› دلنوشته و مقدمه برای تبریک سال نو و نوروز

صفحه‌ها (2): « قبلی 1 2
امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حالت‌های نمایش موضوع

دلنوشته و مقدمه برای تبریک سال نو و نوروز

ADMIN آنلاین
بنیانگذار قرارگاه سایبری
********
امتیاز: 18,825
تاریخ عضویت: اسفند ۱۳۸۹
محل سکونت: شهرستان جوین
اعتبار: 246
میزان اخطار: 0%
سپاس ها 225
سپاس شده 419 بار در 337 ارسال
#11
۱۳۹۹-۱۲-۳۰، ۰۹:۵۶ صبح
صحبت گل
دکتر ابوالقاسم رادفر
زمستان را سر آمد روزگاران
نواها زنده شد در شاخساران
گلان را رنگ و نم بخشد هواها
که می آید ز طرف جویباران
چراغ لاله اندر دشت و صحرا
شود روشن تر از باد بهاران
دلم افسرده تر در صحبت گل
گریزد این غزال از مرغزاران
دمی آسوده با درد و غم خویش
دمی نالان چو جوی کوهساران
ز بیم این که ذوقش کم نگردد
نگویم حال دل با رازداران
ان الله مع الصابرین
با شرکت در این بحث میتوانید شارژ رایگان موبایل دریافت کنید
پاسخ
وب سایت ارسال‌ها اعتباردهی
پاسخ اخطار
 سپاس شده توسط
ADMIN آنلاین
بنیانگذار قرارگاه سایبری
********
امتیاز: 18,825
تاریخ عضویت: اسفند ۱۳۸۹
محل سکونت: شهرستان جوین
اعتبار: 246
میزان اخطار: 0%
سپاس ها 225
سپاس شده 419 بار در 337 ارسال
#12
۱۳۹۹-۱۲-۳۰، ۰۹:۵۷ صبح
گزیده اشعار اقبال لاهوری ص 59
آب
سهراب سپهری
آب را گل نکنیم:
در فرودست انگار، کفتری می خورد آب.
یا که در بیشه دور، سیره ای پر می شوید.
یا در آبادی، کوزه ای پر می گردد.
آب را گل نکنیم:
شاید این آب روان، می رود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی.
دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.
چه گوارا این آب!
چه زلال این رود!
مردم بالادست، چه صفایی دارند!
چشمه هاشان جوشان، گاوهاشان شیرافشان باد!
من ندیدم دهشان،
بی گمان پای چپرهاشان جا پای خداست.
ماهتاب آن جا، می کند روشن پهنای کلام.
بی گمان در ده بالا دست، چینه ها کوتاه است.
مردمش می دانند، که شقایق چه گلی است.
بی گمان آن جا آبی، آبی است.
غنچه ای می شکفد، اهل ده با خبرند.
چه دهی باید باشد!
کوچه باغش پر موسیقی باد!
مردمان سر رود، آب را می فهمند.
گل نکردنش، ما نیز
آب را گل نکنیم.
باران
باز باران،
با ترانه،
با گهرهای فراوان
می خورد بر بام خانه
من به پشت شیشه تنها
ایستاده
در گذرها
رودها راه اوفتاده
شاد و خرّم
یک دو سه گنجشک پرگو
باز هر دم
می پرند این سو و آن سو
می خورد بر شیشه و در
مشت و سیلی
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگهای گیلان:
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرّم،
نرم و نازک
چست و چابک
از پرنده،
از چرنده،
از خزنده
بود جنگل گرم و زنده
آسمان آبی چو دریا
یک دو ابر این جا و آن جا
چون دل من،
روز روشن
بوی جنگل تازه و تر
همچون می مستی دهنده
بر درختان می زدی پر
هر کجا زیبا پرنده
برکه ها آرام و آبی
برگ و گل هرجا نمایان
چتر نیلوفر درخشان
آفتابی
سنگها از آب جسته،
از خزه پوشیده تن را
بس وزغ آن جا نشسته
دمبدم در شور و غوغا
رودخانه،
با دو صد زیبا ترانه
زیر پاهای درختان
چرخ می زد، چرخ می زد همچو مستان
چشمه ها چون شیشه های آفتابی
نرم و خوش در جوش و لرزه
توی آنها سنگریزه
سرخ و سبز و زرد و آبی
با دو پای کودکانه
می دویدم همچون آهو،
می پریدم از سر جو
دور می گشتم ز خانه
می پراندم سنگریزه
تا دهد بر آب لرزه
بهر چاه و بهر چاله
می شکستم کرده خاله
می کشانیدم به پایین
شاخه های بید مشکی
دست من می گشت رنگین
از تمشک سرخ و مشکی
می شنیدم از پرنده
داستانهای نهانی
از لب باد وزنده
رازهای زندگانی
هر چه می دیدم در آن جا
بود دلکش، بود زیبا
شاد بودم،
می سرودم:
«روز! ای روز دلارا!
داده ات خورشید رخشان
این چنین رخسار زیبا
ورنه بودی زشت و بی جان!»
«این درختان
با همه سبزی و خوبی،
گو، چه می بودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان؟»
روز! ای روز دلارا!
گر دلارایی است از خورشید باشد
ای درخت سبز و زیبا!
هر چه زیبایی است از خورشید باشد»
اندک اندک، رفته رفته، ابرها گشتند چیره
آسمان گردید تیره
بسته شد رخساره خورشید رخشان،
ریخت باران، ریخت باران
جنگل از باد گریزان
چرخها می زد چو دریا
دانه های گرد باران
پهن می گشتند هر جا
برق چون شمیر بران
پاره می کرد ابرها را
تندر دیوانه غرّان
مشت می زد ببرها را
روی برکه مرغ آبی
از میانه، از کناره،
با شتابی،
چرخ می زد بی شماره
گیسوی سیمین مه را
شانه می زد دست باران
بادها با فوت خوانا
می نمودندش پریشان
سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا
بس دلارا بود جنگل!
به! چه زیبا بود جنگل!
بس ترانه، بس فسانه،
بس فسانه، بس ترانه
بس گوارا بود باران!
به! چه زیبا بود باران!
می شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی، پندهای آسمانی:
«بشنو از من، کودک من،
پیش چشم مرد فردا
زندگانی، خواه تیره، خواه روشن،
هست زیبا! هست زیبا! هست زیبا!»
ان الله مع الصابرین
با شرکت در این بحث میتوانید شارژ رایگان موبایل دریافت کنید
پاسخ
وب سایت ارسال‌ها اعتباردهی
پاسخ اخطار
 سپاس شده توسط
ADMIN آنلاین
بنیانگذار قرارگاه سایبری
********
امتیاز: 18,825
تاریخ عضویت: اسفند ۱۳۸۹
محل سکونت: شهرستان جوین
اعتبار: 246
میزان اخطار: 0%
سپاس ها 225
سپاس شده 419 بار در 337 ارسال
#13
۱۳۹۹-۱۲-۳۰، ۰۹:۵۹ صبح
زمان می گذرد، ولی خوبیها و صداقتها باقی است. تقویم و سال، عوض می شود، امّا سنتّهای الهی تغییر ناپذیر است.
ما بر کنار جویبار زمان نشسته‎ایم وشاهدگذاران عمرها و فرصتهاییم و عوض شدن تقویم هر سال، شاهد این گذشتِ عمرها و فرصتها ست.
گذشتِ شب و روز وسپری شدن هفته ها و ماهها، برای ما یک «پرونده» و «کارنامه» تشکیل می دهد. به این کارنامه مروری کنیم، تا چهرة خود را در «آیینة اعمال»، خویش بنگریم. آینده، در گروِ گذشته و حال ماست. آتیة ما، مرهون تصمیمها و اراده‎ها و برنامه ریزیها و بیداریها و محاسبه‎ها و مراقبتهایمان است. و... ما، مسؤول عمر و زمان و فرصت و استعداد‎های خویشیم.
دفتر عمر ما وتقویم سال، گشوده است، تا در برگ برگ این کتاب، با ایمان و عمل خویش، چه بنگاریم؟
آیا گذشتة ما به امیدِ آینده، و آیندة ما به حسرتِ گذشته خواهد گذشت؟
درسهای«تحویل سال» را فراموش نکنیم.
نوروز انقلاب، فروردین جانهاست و بهار ایمانها و طراوت اندیشه‎هاوشکوفایی شکوفه‎های بیداری و آگاهی و اراده و تصمیم و ایثار.
نوروز انقلاب است و هفت‎سین ما، عبارت است از:
«سلام» و «سیر» و «سلوک» و «سَحَر» و « سجّاده» و «ستاره» و «ساحل».
در نوروز انقلاب، بکوشیم که چهرة جانمان شادابتر گردد و رویش خیر و فلاح بر ساقة وجودمان امروز ما را بهتر از دیروز کند و هر زمان نوروز گردد و...
در نوروز انقلاب، انقلابی در روزهایمان پدید آید.
طبیعت، نو می‎شود. ما چرا «نو» نشویم؟
باید در وجود خویش هم عیدی پدید آورد و به خانه تکانی دل پرداخت.
باید در کنار«تحویل سال»، شاهد «تحوّل حال» بود و با عوض شدنِ تقویم، اخلاق را هم عوض کرد.
حیف نیست که «سال» عوض شود، ولی ما عوض نشویم؟
در آغاز بهار و طراوت فروردین، چهرة طبیعت متحوّل و خرّم می شود و درختان و صحرا لباس سبز رویش و حیات می پوشند. بجاست ما نیز با طهارت جان و طراوت روح و تحوّل اخلاق، در دل و فکر خویش«بهار معنوی» بیافرینیم.
نوروز انقلاب، رویش جوانة ایثار و طراوت عشق و ایمان و شکوفة بصیرت و بینایی است. بهار از راه می‎رسد و نوید «فتح» و «فلاح» می دهد.
عید نوروز در اشعار امام راحل
باد نوروز وزیده است به کوه و صحرا
جامه عید بپوشند، چه شاه و چه گدا
بلبل باغ جنان را نبود راه به دوست
نازم آن مطرب مجلس که بود قبله نما
صوفی و عارف از این بادیه دور افتادند
جام می گیر ز مطرب، که روی سوی صفا
همه در عید به صحرا و گلستان بروند
من سرمست زمیخانه کنم رو به خدا
عید نوروز مبارک به غنی و درویش
یار دلدار! زبتخانه دری رابگشا
گرمرا ره به در پیر خرابات دهی
به سروجان به سویش راه نوردم نه به پا
سالها در صف ارباب عمائم بودم
تا به دلدار رسیدم، نکنم باز خطا
لینک کوتاه:No description available.http://noo.rs/SNMNv
ان الله مع الصابرین
با شرکت در این بحث میتوانید شارژ رایگان موبایل دریافت کنید
پاسخ
وب سایت ارسال‌ها اعتباردهی
پاسخ اخطار
 سپاس شده توسط
ADMIN آنلاین
بنیانگذار قرارگاه سایبری
********
امتیاز: 18,825
تاریخ عضویت: اسفند ۱۳۸۹
محل سکونت: شهرستان جوین
اعتبار: 246
میزان اخطار: 0%
سپاس ها 225
سپاس شده 419 بار در 337 ارسال
#14
۱۳۹۹-۱۲-۳۰، ۱۰:۰۰ صبح
منبع

[جهت مشاهده لینک و ثبت نام کلیک کنید]

ان الله مع الصابرین
با شرکت در این بحث میتوانید شارژ رایگان موبایل دریافت کنید
پاسخ
وب سایت ارسال‌ها اعتباردهی
پاسخ اخطار
 سپاس شده توسط
« قدیمی‌تر | جدیدتر »
صفحه‌ها (2): « قبلی 1 2


موضوعات مرتبط با این موضوع…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  قصه‌های کوچک برای بچه‌های کوچک novinmarketing 0 244 ۱۳۹۴-۷-۲۹، ۱۰:۲۴ صبح
آخرین ارسال: novinmarketing
  قصه هایی برای پسران novinmarketing 0 220 ۱۳۹۴-۷-۱۳، ۰۱:۴۳ عصر
آخرین ارسال: novinmarketing
  داستان آمادگی برای رفتن melika 0 366 ۱۳۹۴-۶-۱۵، ۱۰:۳۷ صبح
آخرین ارسال: melika
atamalek دانلود رمان ایرانی و عاشقانه برای من بخون برای من بمون hosna 0 815 ۱۳۹۳-۹-۱، ۰۷:۱۹ عصر
آخرین ارسال: hosna
fjump هر کسی برای خودش خیابانی دارد ~~sara~~ 0 529 ۱۳۹۲-۲-۱۲، ۰۷:۲۸ عصر
آخرین ارسال: ~~sara~~
Heart شعر مریم حیدر زاده برای عسل بدیعی kazem 1 866 ۱۳۹۲-۱-۱۷، ۰۹:۴۱ عصر
آخرین ارسال: ~~sara~~
Heart دلنوشته 1 ~~sara~~ 1 645 ۱۳۹۱-۱۱-۱۵، ۱۰:۴۶ صبح
آخرین ارسال: hamed
fjump اندرزهای شکسپیر برای لذت بردن از زندگی dayana 0 679 ۱۳۹۱-۶-۳۱، ۱۰:۰۱ عصر
آخرین ارسال: dayana
fjump خدا ما را برای هم نمی خواست hamraz 0 730 ۱۳۹۱-۶-۳، ۱۰:۴۷ عصر
آخرین ارسال: hamraz
  سنگ نبشته ها و فرمان داریوش بزرگ برای ساخت آبراه سوئز kabootar 0 932 ۱۳۹۰-۱۲-۲۰، ۱۱:۲۹ عصر
آخرین ارسال: kabootar

  • مشاهده‌ی نسخه‌ی قابل چاپ


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
  • صفحه‌ی تماس
  • بازگشت به بالا
  • بایگانی
  • امتیازات کاربران
قدرت گرفته ازMyBB و پارسی شده توسط MyBBIran.com
طراحی شده توسط Rooloo | ترجمه و طراحی مجدد توسط ParsanIT.ir

برو بالا
حالت خطی
حالت موضوعی