مشاوره خانواده آنلاین رایگان عطاملک

نسخه‌ی کامل: امروز را دریاب!
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
امروز ده سال بعد است!
کودک 7 یا ‌8 ‌ساله شما الان 17 یا 18 ساله است و به‌اصطلاح برای خودش مردی شده، آن یکی هم یک خانم کامل! و چه ناغافل قد کشیده‌اند و از کودکی‌های دوست‌داشتنی پرتاب شده‌اند به این زمانه...، اما ای‌کاش این‌قدر زود بزرگ نمی‌شدند!
دختر، آن خانمی نیست که انتظارش را داشتید و پسر آن مردی که می‌خواستید؛ هیچ انگیزه‌ای برای ادامه تحصیل ندارند و هیچ علاقه‌ای برای درس خواندن و شرکت در کنکور.
مدام می‌گویند من نمی‌توانم، نمی‌شود، همیشه خودشان را با دیگران مقایسه می‌کنند. در هیچ کاری اهل مشورت کردن نیستند. ناگهان تصمیم می‌گیرند و خیلی زود هم پشیمان می‌شوند. تحمل شنیدن عیب‌هایشان را ندارند. زود قضاوت می‌کنند و خیلی زود عصبانی می‌شوند. استقلال فکری ندارند و چشمشان فقط به دهان دیگران است. از دوستانشان بیشتر تأثیرپذیری دارند تا از شما.
رابطه‌شان با پدر، نه صمیمی که سرد است. با مادر هم به‌تندی حرف می‌زنند. روابط پنهانی و بعضاً نگران‌کننده‌ای دارند.
دوستانشان را نمی‌شناسید و اگر بشناسید، آرزو می‌کنید که ای‌کاش هیچ‌وقت با آن‌ها آشنا نمی‌شدند.
مقید به امور مذهبی نیستند. هر روز کارتان شده جرّ و بحث و دعوا. نگران آینده‌شان هستید. اکنون آرزو می‌کنید که ای‌کاش زمان برمی‌گشت و پسر و دخترتان می‌شدند همان بچه‌های حرف‌شنوی دیروز تا بتوانید همه کوتاهی‌های خود را جبران کنید، همه‌کارهای نکرده را به سامان برسانید و درباره همه حرف‌های گفته و نگفته تأمل کنید، تا یک تربیت تازه را از نو بسازید. ای‌کاش و ای‌کاش و ای‌کاش!
*
یک خبر خوش و باورنکردنی!
می‌توانید زندگی را و تربیت تازه‌ای را که می‌خواستید، داشته باشید. می‌توانید تربیت را از نو شروع کنید. خوشبختانه امروز، امروز است. امروز فعلاً ده سال بعد نیست. آقاپسر و دخترخانم شما، فعلاً هفت یا هشت سال بیشتر ندارند. فرصت دوباره‌ای برای جبران به شما ارزانی شده. خوشحال نشدید؟ نفس راحتی نکشیدید؟ احساس نکردید که کودکتان را دوباره به شما برگردانده‌اند؟
پس هر چه زودتر دست‌به‌کار شوید.
با او به گفت‌وگو بنشینید و دوستانه حرف بزنید. حواستان باشد این فرصت تربیت و این مجال گفت‌وگو دیگر قابل تمدید نیست.
امروز همان دیروزی است که فردا حسرتش را خواهید خورد!
نویسنده: حسن مددخانی
مجله آشنا، شماره 215، صفحه 17