مشاوره خانواده رایگان عطاملک

نسخه‌ی کامل: آن دختر افعانی
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
یکی از دوستانم این ماجرا را که در حال حاضر در حال وقوع است برایم تعریف کرده است:
او دختری بسیار ساده اما پر تلاش است و تحصیلات خوبی هم دارد. پس از ازدواج برادر همسرش می گوید روزی در حال رانندگی بوده که خانمی سوار ماشین او می شود و از او کمک می خواهد. می گوید به او تجاوز شده و الان جانش در خطر است و فرار کرده و تقاضای کمک دارد و حاضر است هر کاری بکند  او پولی برایش فراهم کند تا بلیط اتوبوس بخرد و به تهران بیاید. گفته من افغانی هستم و باید به سفارت افغانستان بروم تا بتوانم به کشورم برگردم.
برادر همسر این خانم هم آن لحظه پولی همراهش نداشته و می رود از دوستانش پولی قرض می کند و برای او بلیطی تهیه کرده و مقداری هم برای خرج سفرش می دهد و او را راهی تهران می کند. ضمنا شماره تلفن خودش را هم به او می دهد تا اگر کمک بیشتری خواست با او تماس بگیرد. خانم افغانی که به تهران می رسد با آن شماره تماس می گیرد که من الان رسیده ام و تنها و خسته ام و نمی دانم چه کار کنم(البته این قسمتها را برادر همسرو همچنین همسر خانم برای او تعریف کرده اند!). خلاصه برادر همسر هم به او شماره همسر این خانم و در واقع برادر خودش را می دهد و می گوید با او تماس بگیر تا او هم به تو کمک کند..
خلاصه ما در محل کار بودیم که دیدیم همسر دوست من با او تماس گرفته و می گوید که من رفته ام این خانم را از ترمینال آورده ام و چون کثیف و آلوده بوده آوردمش خانه و گفتم برود حمام و خودش را بشوید تا بعدا سر فرصت ببرمش سفارت و تو نگران نباش!!
خلاصه این خانم افغانی در خانه دوست ما بوده تا ایشان از محل کار بر می گردد و میبیند هنوز آنجاست. خانم افغانی با ایشان سلام و احوالپرسی می کند و کمی با هم خوش و بش می کنند تا یکدفعه خانم افغانی می پرسد چرا شما زنان ایرانی این مدلی هستید؟ دوست ساده ما هم می گوید چه مدلی؟ او هم می گوید با وجود داشتن همسر به این خوبی و خانه زندگی و ... نمی گذارید یک زن دیگر هم کنار شما زندگی خوبی داشته باشد!!!
دوست ما هم بعد از کلی تفکر و چکش زدن بر روی دوزاری کج و کوله اش می فهمد که بله خانم افغانی دارد به طور رسمی اجازه ازدواج مجدد همسرش را می گیرد و عصبانی می شود و میرود در اتاق و به همسرش می گوید خیلی عصبانی هستم زودتر این خانمو بفرست بیرون وگرنه...تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عكس های ياهو ، بهاربيست www.bahar-20.com
خلاصه همسر ایشان خانم افغانی را میبرد و به یکی از دوستانش میسپارد تا او به این خانم کمک کند بتواند به افغانستان برگردد. اما بعد از مدتی این خانم رابطه عاشقانه ای با این مرد جدید (دوست همسر)را که دارای زن و بچه هم هست شروع کرده و خلاصه آن آقا الان قصد ازدواج با آیشان را دارد. البته تا الان هم هیچ رابطه خلاف شرعی با آن خانم آغاز نکرده..
خلاصه الان همه دوستان آن آقای عاشق دارند او را نصیحت می کنند که این کار را نکند اما گوشش بدهکار نیست.
تعدادی از جمله همسر دوست من به او می گویند مدتی با او رابطه داشته باش تا همه چیز از سرت بیفتد اما این آقا تا به حال چنین کاری نکرده و نمی خواهد بدون ازدواج و انجام تشریفات شرعی گناهی مرتکب شود!
امروز دوست من داشت اینها را برایم تعریف می کرد و می گفت این خانم افغانی آنقدر دلبری کرده که آن آقا دارد برایش هلاک می شود. به او گفتم کمی هم مواظب زندگی خودت باش. خوب نیست هر در راه مانده ای به خانه ات بیاید. گفت من و همسرم به همدیگر بسیار اطمینان داریم. پرسیدم چرا اینقدر اطمینان داری؟ اطمینانت را از کجا به دست آورده ای؟ گفت همسر من قبل از ازدواج به طور رسمی زنان را صیغه می کرده و به خانه پدری اش می آورده و از این نظر هیچ محدودیتی نداشته که الان بخواهد آنها را جبران کند. گفتم محدودیت نداشته اما آیا عادت نکرده این کار را انجام دهد؟ بلافاصله گفت نه. گفتم این هم مثل بسیاری از موارد دیگر اعتیاد آور است. اعتیاد جنسی یکی از شایعترین بیماریهای جنسی است که در مردان بیشتر از زنان وجود دارد...
خلاصه بلاخره گفت نمی توانم به او زیاد سخت بگیرم. کار او فروش لباسهای زنانه است و با زنان بسیاری سر و کار دارد. اگر کمی به او سخت بگیرم حتما اینکار را میکند! گفتم می ترسی این کار را بکند یا می ترسی با این واقعیت که ممکن است الان دارد این کار را می کند مواجه شوی؟
گفت زمان خواستگاری به من گفته من اهل سفرهای دوستانه و مجردی هستم، ممکن است به دلیل فشار کاری زیاد شبها ساعت یک و دو بیایم. زنان زیادی را تجربه کرده ام اما الان دیگر دنبال این جور چیزها نیستم..به همین خاطر من هم چون می بینم صادقانه همه چیز را به من گفته به او خیلی اطمینان دارم!!ضمنا همسر من آنقدر پاک و پاکیزه است که من باید همیشه حمام رفته و مرتب باشم و او با این خصلت نمیتواند به زن دیگری دست بزند!!!
دیگر ادامه ندادم. متوجه شدم دوست من دارد خودش را راضی می کند و به اصطلاح گول میزند.
می خواستم بگویم عزیز من گاهی آدم برای جلب اطمینان یک نفر نصف واقعیت را می گوید تا ثابت کند راستگو است و بعد ...
می خواستم بگویم اگر خیلی به هم اطمینان دارید تو دست یک مرد را بگیر و بیاور خانه و ببرش حمام. ببین چه قدر اطمینان خواهد کرد...
می خواستم بگویم گاهی اعتراف نصفه و نیمه مقدمه چینی است برای آماده سازی ذهنت..اعتراف به معنای توبه نیست!
می خواستم بگویم همسرت از سادگی تو سوء استفاده می کند..
اما شاید همه اش را می داند. شاید با توجه به شرایط خانواده پدری اش(پدرش برای زن دوم خود مجبور شد سه بار محلل!! تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عكس های ياهو ، بهاربيست www.bahar-20.comاستخدام کند و آخرش همسر سوم خود را هم عقد کرد!) گزینه دیگری ندارد و ...
و باز هم همان داستان همیشگی. عدم توانایی مالی زنان و فشارهای اجتماعی، آنها را مجبور به تحمل چه حقارتهایی که نمیکند. چقدر له می شوند زمانی که می بینند در کنار همسری هستند که به راحتی غرور و شخصیت آنها را نادیده می گیرد...
همان زن افغانی هم در گرداب همین اجتماع غوطه ور است و دستش را به هر خاشاکی دراز کرده است. مجبور است برای لحظه ای آرامش کاذب از مردانی کمک بخواهد که اولین فکر آنها حمام خانه اشان است..
به راستی زنان ما گرفتار چه مصیبتها که نیستند..
اما آیا خودشان هم مقصرند؟ آیا نباید برای محافظت از زندگی خود تلاش کنند؟