مشاوره خانواده آنلاین رایگان عطاملک

نسخه‌ی کامل: پرده‌هایش پرده‌های ما درید
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
سلام بر محرم
سلام بر زینب...
سلام بر تل زینبیه...
سلام بر نگاه زینب...
سلام بر زینب...
سلام بر کنز حیا...
سلام بر کان وفا...
سلام بر درد آشنا...
سلام بر غرق بلا...
سلام بر روح ایمان...
سلام بر نشان زهرا (س)...
سلام بر برنده بیان...
سلام بر موی سپید...
سلم بر دل غمین...
سلام بر بانوی یک شبه پیر...
سلام بر تسبیح خدا...
سلام بر تفسیر دعا...
سلام بر ویرانگر کاخ ظلم و ستم...
سلام بر عاشق امام زمان...
سلام بر فدایی امام زمان...
سلام بر بانوی ولایت پذیر...
سلام بر احیا گر نهضت...
سلام بر مروج کرب بلا...
و سلام بر زینب کبری...
عمه جان، جانم فدای شما...
به یاد مداحی سلیم موذن‌زاده با عنوان «زینب زینب»
در کربلای ظهور با خون باید قلم زد...
بسم الله الرحمن الرحیم
مدام به این فکر میکنم که نکند امسال سال آخر باشد...
نکند این اشک آخرین قطره باشد...
نکند این یا حسین گفتن ها آخرینش باشد...
نکند این آخرین سلام بر ارباب باشد...
نکند این آخرین چایی روضه باشد که با یاد حسین گلو تازه میکند...
امسال هر جا مدح و ذکر حسین میشنوم عجیب نوای دل انگیز حاج محمد باقر منصوری در گوشم میپیچد...
چقدر سخت است تصور اینکه زمانی میرسد که خروارها خاک مانع میشوند از حضور در روضه...
یا خدا...
خدایش بیامرزد حاج محمد باقر منصوری را که خوش چهره و نوایی به یادگار گذاشت...
خاطره ای که حسینی ها در حسین گویانشان خاطرش را زنده می دارند...
چه خوش سعادتی...
اللهم الرزقنی...
خدایا آیا شود که حسین (ع) شب اول قبرم را با نورش روشن کند؟
خدایا چه کنم که بشود؟
به کدامین سو سعی صفا و مروه کنم در عطش عشق فرزند زهرا؟
خدایا به برکت حسین (ع) و با علمداری عباس های بصیر راه نشانم بده...
یادش و خاطرش بخیر آن لبیک یا حسین گوی مخلص...
به یاد حاج محمد باقر منصوری   
در کربلای ظهور با خون باید قلم زد...
آه از خرابه...
وای بر خرابه...
دلم تاب دیدین دخترکان سه ساله را ندارد...
چقدر سخت هست عاشق رقیه باشی و تولد سه سالگی دختر بچه ای را ببینی و دلت چاک چاک نشود...
چقدر صبر میخواهد عاشق و دلسوخته دل کوچک نازدانه ارباب باشی و نگاهت به ناز کردن های دخترکان روضه بیفتد...
اربعین را نگو...
همه دخترکان یا در آغوش گرم پدر ومادر هستند و یا در خواب ناز و آسوده در روی چهارچرخی که به خاطر آرامش آنها اسباب ضروری کاروان اربعین خانواده شده است...
اما امان از اسارت...
امان از درد...
امان از دل...
امان از خار و پا...
امان از آن مسیری را که رقیه (س) رنج سفر به جان خرید به مقصد خرابه تا که شاید دیداری تازه کند با امام عشق حضرت پدر...
رنج سفر اربعین برای دخترکان کجا و رنج سفر حضرت رقیه کجا؟؟؟
خودم، پدر و مادرم ، هر آنچه دارم و ندارم فدای یک تار موی حضرت رقیه...
یا صاحب الزمان عذر تقصیر...
امان از دل زینب که برای رقیه تپید...
ای داد بی داد...
وای بر صحرا...
وای بر خار مغیلان...
فدای حضرت رقیه...
فدای آن بزرگ بانوی خردسال...
یا رقیه جان نامت بغض گلویم را باعثند و اشک چشمم و تنگ شدن دلم...
اصلا نام شما روضه نمیخواهد...
نام و یاد شما روضه ای است که هر سنگ دلی را جگر سوز میکند...
السلام علیک یا رقیه بنت الحسین ع...
در کربلای ظهور با خون باید قلم زد...
از حاج آقا عالی شنیدم که حضرت ام البنین (ع) را با عنوان مهربان ترین نامادری تاریخ یاد کردند...
سلام بر سقای با ادب کربلا
که ادب از مادر آموخت...

وقتی مادری پسر، برای سربازی برادر، بزرگ میکند در تاریخ ماندگار میشود...
سلام بر ام البنین (ع)...

شنیده ام که نام حضرت ام البنین (ع)  فاطمه بود، ولی از مولا علی (ع) خواستند به خاطر دل نازدانه های زهرا (س) او را فاطمه ننامند...
چرا که فاطمه در عالم، برای حسنین و زینبین یکتاست و یگانه، و آن نام مادر پهلو شکسته شان است...
شنیده ام که حضرت ام النبین (ع) یاد داده بودند به فرزندانشان که حسنین را نه با نام، بلکه از روی ادب و احترام، یا سیدی و یا مولای صدا کنند...
چرا که می گفتند هر چند پدرتان علی (ع) است اما مادرتان که فاطمه زهرا (س) نیست....
شنیده ام که فقط یک بار حضرت عباس (ع) امام حسین (ع) را برادر صدا کردند، آن هم به ضمانت حضرت زهرا (س) بود که شهادت  حضرت عباس در رکاب فرزند دلبندشان را با عنوان پسرم، گوارای وجودش کردند....
ام البنین (ع) مهربان ترین نامادری تاریخ بود....
چرا که امام علی (ع) را نخست در مقام  ولی پذیرفته بودند و سپس همسر...
چه میکند ولایت با آدم...
تو با ولی باش
تو مقام ولایت را ارج بنه، آنگاه در تاریخ ماندگار میشوی
ام البنین (ع) مهربان ترین نامادری تاریخ بود...
چرا که مقام شامخ حسنین و زینبین را با بصیرت درک کرد...
خودش را خادم و وقف آنها کرد...
پسرهایش را فدای امام زمانش کرد...
و گفت دیگر ام البنین صدایم نکنید چرا که دیگر پسری ندارم..‌.
در کربلای ظهور با خون باید قلم زد...