مشاوره خانواده رایگان عطاملک

نسخه‌ی کامل: علاقه رابطه جنسی با محارم هستم
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
سلام، من سنم بین ۴۰ تا ۵۰ ساله، از وقتی که یادمه حدود ۵ سالگی به بعد دوست داشتم برم یه گوشه و به پایین بدنم تمرکز کنم، حدود یکساعت شاید تو این وضعیت قرار می گرفتم و یک احساس خوبی داشتم که بعد فهمیدم اون قسمت دستگاه تناسلیه، کم کم به محارم مادری علاقه پیدا کردم، کل زمان این فرایند ادامه پیدا کرد، تا با یکی از دخترهای فامیل مادری ازدواج کردم، بعد از ازداوج بعد چند ماه دوباره اون افکار و تصویرسازیها نسبت به مادر و خواهرهای کسی که باهاش ازدواج کردم شروع شد و هیچوقت هم ترک نشد، البته بیشترین حس و فکر و تصویرسازی که اول داشتم نسبت به همین کسی هست که باهاش ازدواج کردم ولی مدت کمی بعد از ازدواج مابقی هم پر رنگ تر شدن و خیلی خیلی شدید شدن، الان کلا هنگام رابطه اونها میان جلوی چشمم، ضمن اینکه شاید از ۱۰ سالگی تا الان این قضیه نسبت به فامیلهای مادری وجود داشته منتها به تناوب گذشت زمان آدمهاش تغییر کرده، ولی بعد ازدواج دیگه متمرکز شد روی خانواده خانمم، روان‌شناس‌ها و دکترهای زیادی رفتم و شاید به درازای کل سنم با دکتر و درمان… در حد وسعم و هر از چند سالی یکبار بصورت شدید درگیر بودم ولی هیچ هیچ تغییری حاصل نشد، هیپنوتیزم درمانی، درمانی دارویی ضد وسواس توام با شناخت درمانی و…، اگه پیشنهادی در جهت کمک دارین ممنونم
سلام!
من متوجه نشدم مشکل چیه؟ یعنی در مورد خودت توضیح دادی اما نگفتی که خب حالا این چیزا چه اختلالی توی زندگیت ایجاد کرده؟
تا جایی که متوجه شدم فقط ترسه! یعنی میترسی که مشکل داشته باشی! بعد از این ترسه مضطرب میشی! بعد این اضطراب منجر به عدم کنترل میشه!
خب حالا اگه بپذیری که این یه فانتزی جنسیه و فقط باعث تحریک بیشترت میشه بدون اینکه اختلالی توی زندگی و رابطت ایجاد کنه چی؟
فکر میکنم این احساس گناه باعث ترست شده. احساس میکنی داری کاری میکنی که نباید انجام بدی و اخلاقیات و انسانیتت درگیر شده و داره تهدیدت میکنه!
دوست من، اتفاق خاصی افتاده؟ تو فقط داری فکر میکنی! کی بابت فکراش قضاوت میشه؟ اصن فکر مگه دست خود آدمه که تو بخوای جلوشو بگیری؟ فکر تولید ذهنه! روزی ۴۰۰۰ تا فکر میاد داخلش ، اما همشون اینجوری جدی گرفته نمیشن که بخواد تکرار بشه! این نقطه ضعف اصلیت بوده شاید! این فکره هم یه وقتی همینطوری اومده اما چون نقطه ضعفت بوده روی تو تاثیر گذاشته و باعث عذاب وجدانت شده .همینم تقویتش کرده! 
اشاره کردی که تشخیص وسواس گرفتی! ولی نگفتی که دارو هم میخوری یا نه چون نصف کار درمان وسواس دارو درمانیه.
درمانت رو کامل کن تا نشونه ها از بین برن. با رها کردن درمان فقط اوضاع رو خراب تر میکنی
پیروز باشید
سلام

پیشنهادم به شما پیگیری درمانتون از طریق رواندرمانی هست یعنی سراغ درمانگرانی برید که رواندرمانگر هستند.هرچه هست، کودکی شما و رابطه با والدین تون سبب این روند معیوب شده و رواندرمانگر ها روی کودکی بسیار تمرکز دارند و ریشه ها رو رها نمی کنند.
با سلام به شما دوست عزیز
توضیحات شما رو خوندم و با توجه به شرایطی که برای من مطرح کردین یه احتمالی که در مورد شما وجود داره این هستش که یا داروهاتون رو به طور کامل و در دوره خاص خودش مصرف نکردین و یا دوره درمانتون رو کامل نرفتین تا بهبودی حاصل بشه
و اینکه احتمالا چون وسواس فکری دارین دایم دکتر عوض میکنید
و در نهایت برای بهبودی شرایطتتون بهتره به یک
سکس تراپ مراجعه کنید تا با شما کار کنن،
در واقع تحت درمان قرار گرفتن به طور مستمر میتونه برای شما تا حدودی کمک کننده باشه اما نه خیلی زیاد و بهتر نگرش واقع بینانه تری به مسئله درمانتون داشته باشین بلکه بتونید جواب بگیرید .
به امید روزهای بهتر برای شما