رامش مثه خودم چشماش عسلیه و قیافش کپیه قیافه منم (البته من خوشگل ترم ) مو هامون هم همرنگه همه، همه ی اجزای صورتمون به مامانمون رفته غیر از بینی و ابرو ها که به بابامون ( دَدی سینا ) رفته رامش همیشه میگه "خدا گشته اجزای خوب و تو صورت ننه بابامون دست چین کرده ، تو خلقت منو تو بکار برده" خداییی راس میگه منو...
با داد رامش به خودم میام
-هی رونیه ورپریده باز رفتی تو هپروت؟ چهار ساعته دارم صدات میکنم نگران نباش، یا خودش میاد یا نامش یام که اگه خدا قسمت کنه
جنازش...!! نکنه تو فک کردی مافیا منو بخاطر تو گروگان میگیرن که به خیالت با تو ازدواج کنن؟ آره؟؟؟ لابد الان تو فکره اون یارو مافیه ای که قرار بات ازدواج کنی، راستشو بگو اسم نوه تونم انتخاب کردی؟؟
از خنده سرخ شدم ولی حالت جدی به خودم گرفتم و گفتم
-چشم نداری ببینی خواستگارا پاشنه در و از جا کندن، از بس در و خراب میکنن بابا هرروز داره این در و تعوض میکنه.
رامش هم با خنده میگه
-اگه منظورت از خواستگارا کریم آقا (رفتگر محلمون) و آقا شاهرخه (سوپریه محلمون از اون اسمال آقا سیبیل سیــــاه ها ) باید بگم بلــــــــــه ، تو این زمینه درست گفتی.
گلدون کنار دستمو پرت کردم سمتش و اون تو هوا قاپیدش.
با خنده داااد میزنم از اتاقم برو بیرووووون یالغوزه ترشیده لااقل من اونارو دارم ، توکه رفتی تو کاره بی بی فاطمه چی؟؟
( بی بی فاطمه سرایدار همسایه روبروییمونه که هروقت رامش و میبنه ازش میخواد کمکش کنه، تا جایی برسونش ، باش حرف میزنه سلام میرسونه و...)
اینو که گفتم قیافش قرمز میشه و منم داد میزنم. مامـــــــــــــــــــان!! !
مامان ریتا هم که به کارای ما عادت کرده با قـــــر از اتاقشون میاد بیرون میگه
-جــانم مامان؟
-بش بگو بره انقد منو اذیت نکنه!!
مامان هم با قرو رقص و لحن خنده دار همونطور که از پله ها میاد پایین با یه حرکت لوندی رو ه رامش میگه
-برو برو ، برو برو ، برو برو ، برو ، برو برو برو ( دقت کنین مامانم این برو هارو ریتمیک میگه ، ریتمیکه خنده دار ، پس بنا به سلیقه ی خودتون یه ریتم خنده دار بهش بدید )
بعد دستشو سمت رامش دراز میکنه و میگه
-بیـــــــــــــــــــا! دوری کنیــم از هـــــــم ، برووووووو دوری کن از اووووووووووون (اشاره به من )
بعد دکمه پخش ضبط و میزنه و ضبط هم دقیقا رو آهنگه زیادی از باران پخش میشه .
مامان دست رامش و میذاره رو کمرش و دست خودشو رو شونه ی رامش و با حالت فوق العاده خنده داری باهم میرن وسط و میرقصن.
مامانم قـــــر میاد و رامش هم مثه اونایی که دوست دخترشون کنارشونه چشمک میزنه و قربون صدقه مامان میره ، مامانم هی عشوه میاد و ناز میکنه رامش هم سریع مامانم و بغل میکنه و چند دور تو هوا میچرخونه و از کمرش میگیره و مامان و خم میکنه بعد صورتشو نزدیک صورت مامان میکنه و گونشو میبوسه ، مامانم کم نمیاره سریع بلند میشه ، دست رامش و میگیره و چند دور ، دور خودش میچرخه.
همونطور که این دوتا مشغول رقص با ایـــــــــــــــــــــــ ـن آهنگن بابام از راه میرسه، اول سرجاش خشکش میزنه بعد به خودش میاد و مثه ننه مرده سامسونیت و کت خودش و پرت میکنه سمت من و میزن تو سر و صورتش و با لحن خنده داری میگه:
-وااای !! واای مَردم ! خاک بر سرم شد، زنم و دزدیدن ، زنم و اغفال کردن ، وای خاک بر سرو مردم....!!
بابا همونطور در حال ضجه زدنه که مامان رامش و پرت میکنه و میاد سمت بابا دستای بابارو میگیره و همراه با آهنگ با یه ذره ناز میخونه
-ببین گاهی یه وقتایی
دلم سر میره از احساس
نه میخوابم نه بیدارم
از این چشمای من پیداس
(اینو در حالی میگه که مثه عشو شتری خودمون به قول روناک دوستم چند بار تند تند پشت سر هم پلک میزنه)
تنم محتاج گـــــــــرماته
(همزمان با گفتن این خودش و به بابا میچسبونه دستاشو دور شونه بابا حلقه میکنه و ادامه میده )
زیادی دل به تو بستم
هیچ دردی در این حد نیست
من از این زندگی خستم
دلم تنگ میشه بیــــش از حد
دلم تنگ میشه بیش از حد
دلم تنگ میـــــشه بیـــــش از حد
دلم تنگ میشه بیش از حد
بعد بابام مامانم از کمر بغل میکنه گردنشو میبوسه بعد زیر زانوهای مامان و میگیره و با یک حرکت بغلش میکنه در حالی که داره از پله ها بالا میره میگه
-ببخشید بچه ها...
من و رامش همزمان میگیم هووووووووووووووووووو
بعد رامش سری تکون میده و میره سمت تی وی منم میرم آشپزخونه آب بخورم و به فک فرو میرم.
به مامان بابام فکر میکنم ، اینجور که از رامش شنیدم مامان و بابا عاشق هم بودن و وقتی خیلی سنشون کم بوده ازدواج میکنن.
مامانم موقع ازدواج 15 و بابام 20 سالش بود، خدایی جوجه کشی راه انداخته بودن. بابام در حال حاضر 45 و مامانم 40 سالشه.
من تک دختر خانواده سالاری 20 سالمه و رامش هم 24 !!
بابام علاوه براین که یک کارخونه داره، دو تا شرکت ساختمان سازی هم زده، در آمدمون خوبه . بابام دکترا معماری و فوق لیسانس عمران داره ، رامش هم با اینکه 20 سالشه ولی اونم دکترای معماریشو گرفته و هم تو دانشگاه تدریس میکنه هم رییس یکی از شرکت های باباس، تعجبی نداره رامش با این سن کمش دکترا گرفته، بچم به خواهرش رفته نخبه س چند سال جهش زده.
خونواده ما کلا مخن ، من کنکورم رتبه 58 آوردم ، بابام و مامانم و رامش هم 2 رقمی آوردن ، از مامان ریتا نگفتم ، مامیه خوشچل موشچلم ، تخصص زنان زایمان داره و تو بیمارستانی داییم رییسشه کار میکنه.
وضع مالیه ما اِی بَدَک نیس (تواضع و حال میکنی؟ تو فامیل وضع ما از همه توپ تره اونوقت میگم ای بدک نیس ) آخه بابام غیر از ایران تو دبی هم یک کارخونه داره که ریاست اونجا با پسر عمومه ، سالی چند بار بابام میره اونجا به اونم سر میزنه .
ایـــــــــــــــــــــــ نم از بیوگرافی خانواده سالاری...!!
*****
صدای آهنگ گوشیم در میاد
"یک توپ دارم قلقلیه
سرخ و سفید و گِلیه
میزنم زمین ، پایین میاد
یه راست تو زیر زمین میاد
من این توپ نداشتم
انقدر که جیغ کشیدم
سیبیل بابام و کشیدم
بابام واسم خریدش"
عــــــــاشق این شعرم مخصوصا که یه بچه با صدای بچه گونه اینو میخونه...
بیدار میشم و کش قوسی به کمرم میدم ، یه دوش 5 مینی میگیرم جَلدی مانتو شلوار و مقنعه امو میپوشم که برم دانشگاه.
از پله سر میخورم و برعکس بقیه وقتا یوهووو نمیگیم ، میرم نزدیک آشپزخونه ، اکرم خانوم در حال آماده کردن صبحونه س انقد مشغول کارشه که حضورم و حس نمیکنه .
میرم پشت اپن مثه اونایی که سنگر گرفتن قایم میشم ، دستامو به حالت تفنگ مانند در میارم و یه دفعه مپرم میگم
-دستا بالا ، چشا پایین، چشاتو آرووووم بذار روی میز (یکی از دیالوگ ها ی خانوم شیرزاد تو سریال ساختمان پزشکان )
اکرم خانوم جیــــــــــغ میکشه و وقتی منو میبینی عصبی میشه
-رونیا خانوم یاد نگرفتی اینجوری وارد نشی؟ قلبم اومد تو دهنم ، خدا منو بکشه از دست شما خلاص شم
در حالیکه میرم بغلش میکنم میگم
-این چه حرفیه اکرم خانوم ایشالا صد سال زنده ای و سایت بالا سرمونه ببخشید، نمیخواستم بترسونمتون (آره ارواح عمم)
-رونیا جون عزیزم این کارارو بذار کنار چند روز دیگه عروس میشی، این شوهر بدبخت چه گناهی کرده گیر تو بیوفته؟ یکم از شیطنت هات کم کن دخترم
-کی به این شوهر میده اکرم خانوم ، شمام شادی ها
با صدا رامش برمیگردم میبینم پشت سرمه و با خنده و عشوه مثه زنا میگه
-میدونم خوشگل شدم ، ولی چشات درویش کن سلیطه من ، من صاحب دارما، میگم بیاد بخورتت.
-برو بابا تو هم خوشی ها ، اگه منظورتت از صاحبت بی بی فطمه س باید بگم آره راس میگی (بی بی فاطمه سرایدار خونه روبه رویی که یه جورایی به رامش نظر داره
) )
میخنده و میره سمت میز ، صبخونه رو با شوخی و خنده و کل کل با رامش میخورم ( مامان بابا، هم سز کارن، گشتم نبود ، نگرد نیست خواننده ی فضول ، اصن مامان بابای من دیر بیان سر صبحونه یا اصن نیان، به شما چه ربطی داره؟ آفرین خواننده گل دیگه از این فضولیا نکن که کلامون بدجور میره تو هم)
خدافظی میکنم و سوار پورشه آلبالوییم که هدیه تولدم بود میشم و می گازم به سمت دانشگاه.
از دور روناک و رکسانا و هاله رو میبینم میرم سمتشون
-سلام بچه ها، پس اِلی کو؟
روناک- هیچی نگو بذار واست تعریف کنم
-بنال ببینم چه شده؟ اصغر با داوود وصلت کرد؟
-ببند رونی دو مین خفه شو باهات حرف بزنم
رو به بچه
-بچه این دیوونه باز چی خورده؟
رکسانا- تخم کفتر، نمیبینی چقدر ور میزنه ؟ از صبح کلمون و خورده
هاله- اصن مجاله نفس کشیدنم نمیده یه بتـــــــــــد ور ور ور ور.
-اِ؟ من ور ور میکنم خیل خب باشه اصلا قهر قهر تاروزه قیامت (زبونشم در میاره و مثه بچه دبستانیا راشو میکش میره)
من با خنده و لحنی عاشق پیشه با ادا های مخصوص مرم سمتشو میگم
-از من نگذر نمیتوووووونم
چون وابستس به تو جــــــــونم
محتـــــاجم به نفس های تو
آخه دور از دستات تو زنـــــــــدونم
آخه دور از دستــــــات تو زندونـــــــم
بعد هاله و رکسانارو میبینم که از خنده دلشون و گرفتن و روناکم هرکار میکنه نمیتونه جلو خندشو نگه داره و میگه
بیا بیا عشق من بیا بیا بیا
با من برقص بیا بیا
میخوام بگم بیا بیا
دوستت دارررررررررررررم
تقریبا یه گله دختر و پسر دورمون جمع شده بودن به مسخره بازیای ما میخندیدن
من رو به بچه های که دورمونن میگم ، خب دوستان فیلم تموم شد بی زحمت نفری یکی دو سکه ی ناقابل بندازه تو کلاه این دوسته ما (اشاره به روناک ) که طلفکی بخاطر دوقرون پول اینجارو با کنسرت اشتب نگیره
-اِاِاِاِاِاِاِ !! من اینجارو با کنسرت اشتباه گرفتم؟؟
همه میزنن زیر خنده سری تکون میدن و میرن
روناک-حالا که اینطوره اصن منم بهت خبو نمیگم