مشاوره خانواده رایگان عطاملک

نسخه‌ی کامل: چگونه افسر عراقی جان اسیر ایرانی را نجات داد
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
کرمانشاه- ایرنا- «ارسلان ساجدی» که در دوران جنگ تحمیلی به اسارت درآمد، ماجرای محبت افسر عراقی که منجر به نجات جانش شد را به عنوان بهترین خاطره خود از دوران جنگ عنوان کرد.
وی که به مناسبت هفته دفاع مقدس در ایرنا کرمانشاه حاضر شده بود، در باره حضورش در جبهه های جنگ تحمیلی گفت: ۲ ماه پس از آغاز جنگ برای حضور در جبهه های جنگ راهی خدمت سربازی شدم و در عملیات هایی همچون الله اکبر، فتح المبین و آزادسازی خرمشهر شرکت کردم.
این آزاده در اواخر دوره خدمت ۲ ساله سربازی خود و در نخستین عملیات رمضان به اسارت نیروهای عراقی درآمد.
ساجدی در رابطه با لحظه اسارتش توضیح داد: به همراه دیگر رزمندگان در قالب تیم پیشرو در عملیات رمضان به جلو رفته بودیم که به یکباره عملیات شکست خورد؛ عده ای از رزمندگان توانستند عقب نشینی کنند اما باقی رزمندگان مجروح و شهید شدند.
وی افزود: زمانی که خواستند سربازها را به اسارت بگیرند، عده ای را که مجروح بودند با تیر خلاص به شهادت رساندند و ما را به اسارت بردند.
این آزاده در رابطه با نخستین روزهای اسارتش این چنین گفت: در روزهای نخست آنقدر ما را کتک زدند و شکنجه کردند که تا مرز مردن پیش رفته بودیم؛ دست های من به شدت زخمی شده بود و خون ریزی داشت اما بعثی ها نسبت به وضعیت ما بی تفاوت بودند و مدام ما را شکنجه می کردند.
ساجدی افزود: زمانی که کاملا بی حال در گوشه ای افتاده بودم یک افسر عراقی بالای سرم آمد، کمی داد و بی داد کرد اما زمانی که اطرافش خلوت شد به آرامی در گوشم گفت می خواهم به تو کمک کنم آرام باش تا کسی متوجه نشود.
وی ادامه داد: در آستانه مرگ بودم که ابتدا کمی آب به من داد و سپس برای درمان دستم به من آمپول کزاز تزریق کرد.
این آزاده دوران دفاع مقدس محبت این افسر عراقی که منجر به نجات جانش شد را بهترین خاطره خود از دوران دفاع مقدس عنوان کرد.
سخت ترین شکنجه
ساجدی در رابطه با بدترین شکنجه های خود در دوران اسارت چنین گفت: زمانی که در اردوگاه موصل به سر می بردیم براساس توافقی که با دیگر اسیران داشتیم به نوبت صبح ها بیدار می شدیم و قرآن می خواندیم تا دیگران را برای نماز بیدار کنیم، اما افسران عراقی این موضوع را به عنوان یک آشوب می دانستند و با آن برخورد می کردند.
این آزاده توضیح داد: یک روز صبح که نوبت من بود قرآن بخوانم یکی از سربازان عراقی متوجه قرآن خواندن من شد و اسم من را نوشت؛ پس از ساعتی افسران عراقی من را به داخل اتاق بازجویی و شکنجه فرا خواندند و من را فلک کردند؛ آنقدر این کار را ادامه دادند که زیر شکنجه آرزوی مرگ می کردم.
وی ادامه داد: این شکنجه یکی از سخت ترین شکنجه های دوران اسارت من بود که با گذشت سالیان طولانی از آن همچنان خاطره اش من را آزار می دهد.
ساجدی در نهایت پس از پایان جنگ و به همراه دیگر آزادگان به کشور بازگشت.
در دوران جنگ تحمیلی، بیش از هشت هزار بار صدای آژیر حمله در آسمان کرمانشاه شنیده شد و هزار و ۲۰۰ بار بمب و موشک، خانه و کاشانه مردم این خطه را زیر و زبر کرد؛ ساکنان دروازه کربلا اما هرگز سنگر را رها نکردند و برای حفظ دین و وطن، ۹ هزار و ۸۰۰ شهید، ۲۱ هزار و ۶۰۰ جانباز، سه هزا رو ۸۰۰ شهید و جانباز شیمیایی و هزار و ۸۰۰ آزاده تقدیم کردند.