مشاوره خانواده رایگان عطاملک

نسخه‌ی کامل: کتاب طوفان واژه‌ها + فیلم دکلمه شاعر
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
کتاب طوفان واژه ها: مجموعه ای جذاب از اشعار آئینی به زبان ساده امروزی
دانلود متن چند شعر زیبا از کتاب طوفان واژه‌ها + کلیپ دکلمه سیدحمیدرضا برقعی شاعر کتاب طوفان واژه ها





نویسنده: حمیدرضا برقعی
انتشارات فصل پنجم
معرفی:
کتاب طوفان واژه ها در بردارنده اشعاری آیینی از شاعر جوان سید حمیدرضا برقعی است.
این کتاب در سال ۱۳۹۰ توسط انتشارات فصل پنجم چاپ شده است.
از دیگر آثار این شاعر اهل بیت، می‌توان به رقعه، تحیر و قبله مایل به تو اشاره کرد.


شعر زیبای زیر را هم برای خواندن پیشنهاد می‌کنم
شعر زیبای در رثای واژه ها



متن شعر طوفان واژه‌ها:
با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد 
در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد
ذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شده است
در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است
در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
باز این چه شورش است که در جان واژه ها ست
شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست
بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی زغیب قافیه را کربلا گذاشت
یک بیت بعد ، واژه ی لب تشنه را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت
حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند
دارد غروب فرشچیان گریه می کند
با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید
بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید
او را چنان فنای خدا بی ریا کشید
حتی براش جای کفن بوریا کشید
در خون کشید قافیه ها را ، حروف را
از بس که گریه کرد تمام لهوف را
اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت
بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت
این بند را جدای همه روی نیزه ساخت
"خورشید سر بریده غروبی نمی شناخت
بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود"
اوکهکشان روشن هفده ستاره بود

خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن ...
پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن ...
خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن ...
شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن ...
در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچ‌کس
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس...
بریده کتاب:
مولای ما نمونه دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است
سوگند می خورم که نبی شهر علم بود
شهری که جز علی در دیگر نداشته است
طوری زچارچوب، در قلعه کنده است
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است!
یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود،
یا جبرئیل واژه بهتر نداشته است
ص۴۰
بریده کتاب(۲):
اگر چه مثل محرم نمی شوم هرگز
جدا ز حلقه ماتم نمی شوم هرگز
اسیر جاذبه حسن یوسف یاسم
که محو در گل مریم نمی شوم هرگز
نمی فرات بیاور، چرا که من قانع
به سلسبیل و به زمزم نمی شوم هرگز
قسم به قلب سپیدت سیاهپوش کسی
به جز شهید محرم نمی شوم هرگز
به جان عشق، غیر چهارده معصوم
به پای هیچ کسی خم نمی شوم هرگز
ص۲۵
 
بریده کتاب(۳):
از مرز ابر های بهاری عبور کرد
چشمی که رد پای شما را مرور کرد
تنها به شوق لمس شما ابر بی امان
یک شهر را به وسعت باران نمور کرد
روزی هزار مرتبه تقویم نا امید
تاریخ روز آمدنت را مرور کرد
تاثیر غروب غم انگیز جمعه بود
مضمون این غزل که به ذهنم خطور کرد
اصلا خیال روی شما سال های سال
دیوان شاعران جهان را قطور کرد…
ص۱۹
بریده کتاب(۴):
در انزوای خودم با تو عالمی دارم
به لطف قول و غزل، قید قیل و قال زدم
کتاب حافظم از دست من کلافه شده است
چقدر آمدنت را… چقدر فال زدم
غرور کاذب مهتاب ناگزیر شکست
همان شبی که برایش تو را مثال زدم
غزال من، غزلم محو خط و خال تو شد
چه شاعرانه بدون خطا به خال زدم
به قدر یک مژه بر هم زدن، تو را دیدم
تمام حرف دلم را در این مجال زدم
ص۲۳
بریده کتاب(۵):
چشمان خیس علقمه امواج رود بود
آن روز رود، شاهد کشف و شهود بود
آن روز سرخ، علقمه محراب کوفه شد
در دست ابن ملجم میدان، عمود بود
از شوق سجده صالح دین از فراز اسب
بر خاک سبز کرب و بلا در سجود بود
شکر خدا که راه تماشا گرفت خون
آخر هنوز صورت مادر کبود بود
این قصه آب خورد از چشم شور ماه
نسبت به ماه طایفه از بس حسود بود
ص۳