مشاوره خانواده رایگان عطاملک

نسخه‌ی کامل: شعر و مصیبتی به مناسبت آغاز ماه محرم
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
شعری به مناسبت آقاز ماه محرم + ذکر یک مصیبت از زبان خانم فاطمه دختر امام حسین علیه السلام که حاوی نکات ارزشمند و نابی است.

در محرم سینه ها غرق ملالی دیگر است
جاری از چل چشمه دلها زلالی دیگر است
با حلولش برنخیزد جز فغان از عاشقان
طاق ابروی محرم را هلالی دیگر است
بس که لحظه لحظه هایش سرخ و عاشورایی است
سیر شیون کردنش امر محالی دیگر است
لحظه ای با لحظه هایش اشک حرمان ریختن
نیست ناممکن ولی محتاج حالی دیگر است
ماتمش اطفال را سازد چو زالان سوگوار
در غمش هر شیرخواری شیر زالی دیگر است
چند روزی با علم نی اسبها را هی کنند
کودکان را در محرم قیل و قالی دیگر است
هیچ کس چون ما نگیرد ماتم این ماه را
با محرم شیعیان را اتصالی دیگر است
تشنه یک سینه ی سیرم، مرا بسمل کنید
بال بال مرغ بسمل، بال بالی دیگر است
عزتی گرهست جز" هیهات منَ الذِله" نیست
درس عشق آموختن کسب کمالی دیگر است
هرچه داریم از حسین(ع) و عشق او داریم ما
کربلا ای کربلا ای کربلا ای کربلا
فاطمه دختر امام حسین(علیه السلام) به ماجرایی غم انگیز و دردناک از مصائب روز عاشورا اشاره می نماید که جا دارد هر مرد غیرتمند و زن عفیف و پاکدامن از شنیدن این مصیبت جانکاه،به جای اشک خون بگرید.
او می فرمایدSadدر روز عاشورا)کودکی صغیر بودم.
در کنار درب خیمه ایستاده و به اجساد پدرم و اصحابش نظاره می کردم که مانند قربانی قطعه قطعه شده ،بر روی ریگ های بیابان افتاده و اسب ها بر روی بدن آنان دور می زدند.
در این فکر بودم که بعد از شهادت پدرم ،بنی امیه چه بر سر ما می آورند ،آیا ما را هم می کشند یا ما را به اسارت می برند؟
در این بین متوجه مردی شدم که بر اسب خود سوار است و با ته نیزه ای که در دست دارد ،زنان را به حرکت وادار می نماید.
برخی از زنان به بعض دیگر پناه می برند ،مقنعه و دست بندهای آنا را غارت نموده وآنان فریاد می زدند: آیا پناهنده دهند ه ای نیست که به ما پناه دهد؟ آیا حمایت کننده ای نیست که از ما حمایت کند؟
(با دیدن این صحنه)دلم فرو ریخت و شانه هایم به شدت لرزید ،به راست و چپ دور می زدم و از ترس آن سوار ،به عمه ام(ام کلثوم)روی آوردم.
حالم این چنین بود که در این بین ناگهان دیدم آن سوار متوجه من گردیده ، به گمان اینکه از شر او در امان می مانم مانند فرد شکست خورده فرار نمودم ،اما ناگهان دیدم مرا تعقیب می نماید.
نا گاه ،ضزبه گوشه نیزه را بین دو کتفم احساس نمودم ،با صورت بر زمین خوردم ،او گوشم را درید ،گوشواره و مقنعه ام را ربود و در حالی که بر گونه و سرم خون جاری بود و آفتاب بر سرم می تابید و آن را می سوزاند مرا رها نموده و به طرف خیمه ها بازگشت ،از هوش رفتم.
آیا تکه پارچه ای هست تا سرم را بپوشانم؟

ناگاه دیدم عمه ام در کنارم گریه می کند و به من می گوید: بلند شو برویم ، نمی دانم چه بر سر خواهران و برادر بیمارت آمده است.
بلند شدم و به عمه ام گفتم:آیا تکه ای از لباس هست تا سرم را در برابر دیدگان نامحرمان بپوشانم؟
عمه ام فرمود؟دخترم......(قلم یاری نوشتن و ترجمه این قسمت را ندارد)
زمانی که به طرف خیمه بازگشتم دیدم خیمه و آنچه در آن است غارت گردیده و برادرم علی بن الحسین(علیه السلام)با صورت بر زمین افتاده و از زیادی گرسنگی و تشنگی و بیماری و درد نمی توانست حرکت کرده و بنشیندو ما بر حال او گریه کرده و او بر ما می گریست.(1)
پیام روایت
اولین خواسته دختر امام حسین(علیه السلام)از عمه اش(سلام الله علیهما)تکه پارچه ای است که بتواند با آن سر خود را بپوشاند تا از دیدگان مخفی بماند ،حال آن که در آن زمان کودکی بیش نبوده است و این مطلب ،نهایت اهمیت دادن به حجاب را در بین خاندان وحی می رساند.
متن عربی:
علامه مجلسی چنین می نگارد:رأيت في بعض الكتب أن فاطمة الصغرى قالت كنت واقفة بباب الخيمة و أنا أنظر إلى أبي و أصحابي مجززين كالأضاحي على الرمال و الخيول على أجسادهم تجول و أنا أفكر فيما يقع علينا بعد أبي من بني أمية أ يقتلوننا أو يأسروننا فإذا برجل على ظهر جواده يسوق النساء بكعب رمحه و هن يلذن بعضهن ببعض و قد أخذ ما عليهن من أخمرة و أسورة و هن يصحن وا جداه وا أبتاه وا علياه وا قلة ناصراه وا حسناه أ ما من مجير يجيرنا أ ما من ذائد يذود عنا قالت فطار فؤادي و ارتعدت فرائصي فجعلت أجيل بطرفي يمينا و شمالا على عمتي أم كلثوم خشية منه أن يأتيني. فبينا أنا على هذه الحالة و إذا به قد قصدني ففررت منهزمة و أنا أظن أني أسلم منه و إذا به قد تبعني فذهلت خشية منه و إذا بكعب الرمح بين كتفي فسقطت على وجهي فخرم أذني و أخذ قرطي و مقنعتي و ترك الدماء تسيل على خدي و رأسي تصهره الشمس و ولى راجعا إلى الخيم و أنا مغشي علي و إذا أنا بعمتي عندي تبكي و هي تقول قومي نمضي ما أعلم ما جرى على البنات و أخيك العليل فقمت و قلت يا عمتاه هل من خرقة أستر بها رأسي عن أعين النظار فقالت يا بنتاه و عمتك مثلك فرأيت رأسها مكشوفة و متنها قد أسود من الضرب فما رجعنا إلى الخيمة إلا و هي قد نهبت و ما فيها و أخي علي بن الحسين مكبوب على وجهه لا يطيق الجلوس من كثرة الجوع و العطش و الأسقام فجعلنا نبكي عليه و يبكي علينا.
پاورقی:
1-بحاراانوار ج 45 ص60تا61 بقیه الباب 37 سائر ما جری علیه بعد....


سایت عطاملک نیز آغاز ماه محرم الحرام را به عاشقان اباعبدالله تسلیت میگوید.