مشاوره خانواده رایگان عطاملک

نسخه‌ی کامل: اگر بدانيم كه مي ميريم!
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.




" من رفتنی هستم ! "




اومد پيشم كليسا براي اعتراف، حالش خيلي عجيب بود فهميدم با بقيه فرق ميکنه
گفت : يه سوال دارم که خيلي جوابش برام مهمه
گفتم : اگه جوابشو بدونم خوشحال ميشم بتونم کمکتون کنم
گفت: من رفتني ام!
گفتم: يعني چي؟
گفت: دارم ميميرم
گفتم: دکتر ديگه اي رفتی، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاري نميشه کرد.
گفتم: خدا بزرگه، ایشالا که بهت سلامتي ميده
با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بميرم یعنی خدا بزرگ نيست؟
فهميدم آدم فهميده ايه و نميشه گل ماليد سرش
گفتم: راست ميگي، حالا سوالت چيه؟
گفت: من از وقتي فهميدم دارم ميميرم خيلي ناراحت شدم از خونه بيرون نميومدم
کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن
تا اينکه يه روز به خودم گفتم تا کي منتظر مرگ باشم
خلاصه يه روز صبح از خونه زدم بيرون مثل همه شروع به کار کردم
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار اين حال منو کسي نداشت
خيلي مهربون شدم، ديگه رفتاراي غلط مردم خيلي اذيتم نميکرد
با خودم ميگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن
آخه من رفتني ام و اونا انگار موندنی
سرتونو درد نيارم من کار ميکردم اما حرص نداشتم
بين مردم بودم اما بهشون ظلم نميکردم و دوستشون داشتم
ماشين عروس که ميديدم از ته دل شاد ميشدم و دعا ميکردم
گدا که ميديدم از ته دل غصه ميخوردم و بدون اينکه حساب کتاب کنم کمک ميکردم
مثل پير مردا برای همه جوونا آرزوي خوشبختي ميکردم
بعبارتی اين ماجرا منو آدم خوبي کرد و مهربون شدم
حالا سوالم اينه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آيا خدا اين خوب شدن منو قبول ميکنه؟
گفتم: بله، اونجور که شنیدم و به نظرم ميرسه آدما تا دم رفتن، خوب شدنشون واسه خدا عزيزه
آرام آرام خدا حافظي کرد و تشکر،
وقتی داشت ميرفت گفتم: راستي نگفتي چقدر وقت داري؟
گفت: معلوم نيست بين يک روز تا چند هزار روز!!!
يه چرتکه انداختم ديدم منم تقريبا همين قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بيماريت چيه؟
گفت: بيمار نيستم!
گفتم: پس چي؟
گفت: فهميدم مردنيم، رفتم دکتر،
گفتم: ميتونيد کاري کنيد که نميرم،
گفتن:نه،
گفتم: خارج چي؟
و باز گفتند : نه!

خلاصه
مارفتني هستيم وقتش فرقي داره مگه؟
باز خنديد و رفت و دل منو با خودش برد
اگر این مطلب را خواندي ؛ بدان و آگاه باش که تو شايسته آنی و از نیک ترین مهربانان هستی پس تو هم آن را برای نیک ترین مهربانانت بفرست و زنجیره مهربانی را ادامه بده . . .
برای آنان که یادشون رفته من رفتنی ام ...
حرص می زنند و دیگران را می آزارند ...
دوستان، من هم رفتنی ام مرا ببخشید از صمیم قلب...
"I'm a goner!"
Never came to church to confess, I felt it was very strange looks different from the rest
Said: I have a question for me to answer that very important
I'm glad I could help if I know Jvabshv
Said: I'm doomed!

I mean?


Said: I'm dying
I asked another doctor walked out of the country?
Not saying they all agree, was going to say the same thing.
I said: Allah is great, Ayshala that gives you health.
She looked surprised and said, 'If I die, God is not Great?
I realize you can not understand the BAA and rubbing her flower
I say right now what's QUESTIONS TO ASK?
Told me when I'm angry I'm dying outside the door Nmyvmdm
I was in my room and stay worry
Then one day I said to myself when I am waiting for death.
One morning I got home I started out like all
But I differ with people, because I was supposed to go and if it was anyone but me
Very kind to me, I did not bother many people wrongly Rftaray
Let's say I'm lucky that my head welch Dlshvn
But I'm doomed if they stay
I'd Srtvnv Nyarm pain but I was not greedy
But I love them and I would not oppress the people
I was happy when I saw wedding heart and I pray
The beggar saw the sad heart I ate no account books would help
I wish good luck to all the young guys like Pierre
This story got me good person and kind words
Now my question is i got the good life and the good God accepts me?
I said: Yes, I like that tail go up and I kind of bear, God A. Well, I Shdnshvn
Slow bye and thanks,
When I went there I did not tell the truth, no matter how much time?
Said it is unclear between a day to a few thousand a day!
I saw an abacus looked almost the same Qdra have time. I wonder: Did what condition?
Said: I'm not sick!

I say: So what?
Said Mrdnym I, went to the doctor,
I said something that you can not go,

Say no,

I said, what's left?

And they said: No!

Summary
Marftny time difference are not you getting?

She laughed and went back inside me take
If this

article

Rakhvandy
be aware that you
Annie and Nick are the most appropriate kind of chain you kindly send it to Nick to keep most Mhrbanant
I used to remember those who have gone ...
Turns greedy and hurt others ...

Friends, I've gone wholeheartedly forgive me ...