مشاوره خانواده آنلاین رایگان عطاملک
خاطره‌ای از افسر کمونیستی که با صدای قرائت شهید نواب از ظلمت درآمد - نسخه‌ی قابل چاپ

+- مشاوره خانواده آنلاین رایگان عطاملک (https://atamalek.ir)
+-- انجمن: فجازی (https://atamalek.ir/forum-41.html)
+--- انجمن: مجازیست (https://atamalek.ir/forum-42.html)
+---- انجمن: وبگردی (https://atamalek.ir/forum-81.html)
+---- موضوع: خاطره‌ای از افسر کمونیستی که با صدای قرائت شهید نواب از ظلمت درآمد (/thread-1315.html)



خاطره‌ای از افسر کمونیستی که با صدای قرائت شهید نواب از ظلمت درآمد - هادی - ۱۳۹۰-۱۰-۲۷


سلام فرزندان ایران سلام فرزندان جوین

عبدخدایی عنوان کرد:
خاطره‌ای از افسر کمونیستی که با صدای قرائت شهید نواب از ظلمت درآمد
عضو نهضت فداییان اسلام به بیان خاطره‌ای از افسر کمونیستی اشاره کرد که با صدای قرائت شهید نواب از ظلمت درآمد.





به گزارش قدس انلاین به نقل از «خبرگزاری دانشجو»، محمدمهدی عبدخدایی در مراسم افتتاح نمایشگاه گزیده اسناد شهید نواب صفوی و یارانش، با ذکر خاطراتی درباره آن شهید، به بیان چگونگی شکل گیری استعمار نو و مبارزات شهید نواب صفوی با آن پرداخت و گفت: بعد از جنگ جهانی دوم، رویکردهای استعماری به رهبری ایالات متحده آمریکا - که از وقوع جنگ صدمه ای ندیده بود - حالتی نو به خود گرفت که در آن کشورهای استعمارگر با بدست گرفتن اقتصاد کشورها، آنها را کنترل می کردند و به چپاول منابع آنها می پرداختند.

وی افزود: جالب است بدانید که حتی یکی بمب هم در جریان جنگ جهانی در واشنگتن انداخته نشد! اما بسیاری از کشورها مانند چک اسلواکی ویران شدند.

عضو نهضت فداییان اسلام در ادامه سخنانش درباره پدیده استعمار نو گفت: آمریکا با اجرای دو طرح مارشال و اصل 4 ترومن هدف پسااستعماری داشت که در آن با وجود اینکه از کنترل مستقیم کشورها پرهیز می کرد، اما نبض حیات و اقتصاد آنها را بدست می گرفت و در واقع هدف او وابسته نگه داشتن کشورهای منطقه به اقتصاد آمریکا بود.

عبدخدایی درباره خاطرات خود از دوران استعمار نو در ایران و فعالیت های آمریکا در دهه 30 گفت: من شاهد بودم که در سال 1329 از طریق هواپیما «خر» قبرسی وارد می‌کردند تا نژاد خر را در ایران تغییر دهند، حتی آمریکا شرکت هایی در ایران به وجود آورده بود تا برای آنها کار کند، بذر گندم باید عوض می شد تا بذر گندم از آمریکا بیاید و این را صنایع وابسته به نئوکلاسیک می‌گویند.

وی در ادامه افزود: این سرمایه‌گذاری ها به نوعی حفاظت نیاز داشت و به همین جهت نیز پیمان های ناتو و سیتو بسته شد.

عضو نهضت فداییان اسلام با اشاره به اینکه ایران تنها کشوری بود که عضو هیچ پیمانی نبود، گفت: ایران مرز مشترک بسیاری با شوروی سابق و کشورهای کمونیستی داشت و به همین جهت هم مورد توجه آمریکایی ها قرار داشت؛ به همین دلیل آمریکایی ها «پیمان بغداد» را تدارک دیدند و این اقدام آنها موجب شد تا شهید نواب صفوی پا به میدان مبارزه بگذارد؛ چرا که اقدام از نظر شهید نواب صفوی با سیاست عدم تعهد ایران در تضاد بود و در واقع می‌توان گفت اولین مرتبه ای که واژه عدم تعهد به کار برده شد، توسط شهید نواب صفوی بود.

عبدخدایی در شرح چگونگی مبارزات شهید نواب صفوی افزود: نواب همشه معتقد بود نباید به خائنان به اسلام و وطن فرصت داد و روی همین اصل با اذن مراجع و علمای دینی، اقدامات انقلابی در راستای منافع ایران را برنامه ریزی کرد؛ در آن زمان شهید نواب صفوی از بیت حضرت آیت الله اراکی استفتائی را پرسید که ایشان نیز در پاسخ گفته بودند، «آنچه ایشان از آن مسیر رفته، درست است و آن را تداوم دهید. هر کاری انجام دهید خدا دوستتان دارد.»

وی به خاطره ای از دیدار تیمور بختیار با شهید نواب صفوی اشاره کرد و گفت: شهید نواب صفوی با درایت خاصی این دیدار را انجام داد و به بختیار پیغامی داد تا او را به شاه بگوید؛ «به شاه بگویید که پدرش نتوانست با اسلام مبارزه کند او هم نمی تواند. من با پیمان های نظامی مخالفم و برادرانم نیز با آن مخالف هستند.»

عضو نهضت فداییان اسلام در ادامه این خاطره گفت: من خودم دیدم و قسم می خورم که پس از این دیدار بختیار بلند شد و دست شهید نواب صفوی را بوسید و از اتاق خارج شد و ایشان نیز به ما گفت تا درب خروجی او را همراهی کنیم.

عبدخدایی درباره نحوه ترور حسین علا گفت: من آن روز با شهید نواب صفوی در خانه تنها بودیم. پس از کشته شدن «سید مصطفی کاشانی» پسر آیت الله کاشانی، قرار بود حسین علا در مراسم ختم او که در مسجد امام (شاه سابق) برگزار می‌شد، شرکت کند. ذوالقدر اسلحه خود را به سمت علا نشانه گرفت و شلیک کرد، اما به دلیل آن که گلوله آن اسلحه با گلوله های «شش تیر روسی» اشتباه شده بود، گلوله پس از مدتی تاخیر شلیک کرد که ذوالقدر با انتهای اسلحه به سر او زد که در تصاویر هم این صحنه مشاهده می‌شود؛ پس از این واقعه بود که به مدت پنج شب به خانه آیت الله طالقانی رفتیم و در آنجا مخفی شدیم و من هم در آن موقع به تبریز رفتم و متواری شدم که در نهایت با گروه دوم دستگیر و محاکمه شدم.

وی درباره خاطره یکی از افسرانی که شب شهادت نواب صفوی شاهد اعدام او بود و در زندان با او دیدار داشت، گفت: آن افسر که یک افسر کمونیست بود و به همین جهت هم در زندان افتاده بود. می‌گفت: «آن شب صدای شهید نواب را شنیدیم که درخواست کرد تا لباس روحانی به او بدهند چون می‌خواهد با لباس روحانی در پیشگاه پیامبر (ص) حاضر شود. شهید نواب پس از گرفتن مقداری آب گرم و غسل کردن شروع به قرائت قرآن کرد و من سال ها بود که صدای قرآن را نشنیده بودم. شاید آخرین صدای قرآن را هنگامی که کودک بودم شنیده بودم. صدای این سید تمام ظلمت ها را در آن شب برایم می‌شکافت و من با تمام وجود به آنها گوش می‌دادم و فهمدیم که ایشان دارد آیات شهادت را تلاوت می‌کند. آنگاه شهید نواب صفوی به دوستانش گفت: خلیلم، محمدم، من فقط یک درخواست دارم و آن این است که با چشمان باز خدمت حضرت رسول (ص) برسم. پس از این بود که صدای الله اکبر او هم خاموش شد. این خاطره همیشه من را آزار می دهد. آن شب، شب شهادت حضرت زهرا (س) بود.

همرزم شهید نواب صفوی در پایان به جمله ای از نواب صفوی اشاره کرد که گفته بود: «به گونه ای می میرم که از هر قطره خونم یک نواب صفوی به وجود بیاید» و به راستی که وقتی ما حماسه های انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام (ره) و جنگ تحمیلی را مرور می کنیم، درمی یابیم که افراد بسیاری بودند که نواب گونه در راه انقلاب و حفظ کشور شهید شدند.