دانلود مستند 72 ساعت + پخش آنلاین - نسخهی قابل چاپ +- مشاوره خانواده آنلاین رایگان عطاملک (https://atamalek.ir) +-- انجمن: حیات طیبه (https://atamalek.ir/forum-15.html) +--- انجمن: هنر (https://atamalek.ir/forum-119.html) +---- انجمن: سینما/ تلویزیون / مستند (https://atamalek.ir/forum-69.html) +---- موضوع: دانلود مستند 72 ساعت + پخش آنلاین (/thread-14015.html) |
دانلود مستند 72 ساعت + پخش آنلاین - ADMIN - ۱۴۰۰-۱۰-۱۸ دانلود و مشاهده آنلاین مستند 72 ساعت مستند «۷۲ ساعت» به کارگردانی مصطفی شوقی و تهیه کنندگی مهدی مطهر، روایتی تازه و منتشر نشده از ۷۲ ساعت منتهی به شهادت حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس و یاران شهیدشون است. مستند جنجالی هفت نابخشوده آخرین ساعات زندگی سردار سلیمانی چگونه گذشت؟ - ADMIN - ۱۴۰۰-۱۰-۲۰ روایتی از آخرین روز زندگی حاج قاسم:* ?️ *پنجشنبه(۹۸/۱۰/۱۲)، دمشق ساعت ۷ صبح:* با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه میشوم، هوا ابری است و نسیم سردی میوزد... *ساعت ۷:۴۵ صبح:* به مکان جلسه رسیدم.....مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروههای مقاومت در سوریه حاضرند... *ساعت ۸ صبح:* همه با هم صحبت میکنند... درب باز میشود و *فرمانده بزرگ جبهه مقاومت* وارد میشود.با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی میکند. دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری میشود تا اینکه *حاجقاسم* جلسه را رسما آغاز میکند... هنوز در مقدمات بحث است که میگوید: همه بنویسن، هرچی میگم رو بنویسین!... همیشه نکات را مینوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت... گفت و گفت... از منشور پنجسال آینده... از برنامه تکتک گروههای مقاومت در پنجسال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از... کاغذها پر میشد و کاغذ بعدی... سابقه نداشت این حجم مطالب برای یکجلسه... آنهایی که با حاجی کار کردند میدانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطعکردن صحبتهایش را نمیدهد اما پنجشنبه اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت: عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه... *ساعت ۱۱:۴۰ ظهر:* زمان اذان ظهر رسید...با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد!... *ساعت ۳ عصر:* حدود هفت ساعت! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم... پایان جلسه...مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبتکنان تا درب خروج همراهیش کردیم. خودرویی بیرون منتظر حاجی بود *حاجقاسم* عازم بیروت شد تا *سیدحسننصرالله* را ببیند... *ساعت حدود ۹ شب:* حاجی از بیروت به دمشق برگشته، شخص همراهش میگفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و خداحافظی کردند... حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی کنند..سکوت شد... یکی گفت:حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین!... *حاجقاسم با لبخند گفت: میترسید شهید بشم!...* باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد: *شهادت* که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعهست!...حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم.... حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمردهشمرده گفت: *میوه وقتی میرسه باغبان باید بچیندش، میوه رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده میشه و خودش میفته!...* بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضیها اشاره کرد که اینم رسیدهست...اینم رسیدهست... *ساعت ۱۲ شب:* هواپیما پرواز کرد... *ساعت ۲ صبح جمعه:* خبر *شهادت حاجی* رسید... به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود... در آن نوشته بود: *«مرا پاکیزه بپذیر...»* ?️ راوی: *از ستاد لشکر فاطمیون...* ✅ *صبحانه ای با شهدا* |