مشاوره خانواده آنلاین رایگان عطاملک
[ مشاوره فردی] اعتماد به نفس - نسخه‌ی قابل چاپ

+- مشاوره خانواده آنلاین رایگان عطاملک (https://atamalek.ir)
+-- انجمن: خانواده ایرانی (https://atamalek.ir/forum-14.html)
+--- انجمن: مشاوره خانواده و ازدواج (https://atamalek.ir/forum-122.html)
+--- موضوع: [ مشاوره فردی] اعتماد به نفس (/thread-14717.html)



اعتماد به نفس - مریم اا - ۱۴۰۱-۳-۹

نقل قول: سلام؛ دختری هستم ۱۹ ساله؛ دهه اول زندگیم رو نسبتن سخت گذروندم و چند بار از طرف افرادی که مشکل روانی داشتن مورد آزار فیزیکی قرار گرفتم( غیر جنسی) ؛ یک بار هم نزدیک بود مورد آزار جنسی قرار بگیرم اما نشد خداروشکر ؛ با وجود همه اینا از بچگی اعتماد به نفسم خیلی پایین بود و همیشه حس میکردم من نرمال نیستم و با بقیه فرق دارم ؛ حتی یه برهه ای از زمان حس میکردم من عقب ماندگی ذهنی دارم ! یا حتی فک میکردم من بچه پدر و مادرم نیستم ؛ بعد از گذراندن مدرسه ابتدایی وارد مدرسه تیزهوشان شدم ؛ و تازه اونجا دبیر ها و کادر من رو جزو دانش آموزان خیلی مستعد میدونستن و میگفتن با بقیه بچها فرق داری و باهوش تری ؛ اعتماد به نفسم اون موقع بالا تر رفت و مسابقات مختلف رتبه های زیادی آوردم و خودم شاعر هم هستم مقاله نوشتم و... ؛ وارد دبیرستان که شدم کم کم وارد سن جوانی شدم و خب حسادت های همسن و سالهام شروع شد و میگفتن خوش به حالت که هم خوشگلی هم باهوشی و هم پدر و مادر خوبی داری و هم وضع مالی خانوادت خوبه ؛ این حسادت ها آنقدری بود که یبار دختر عموم میخواست آب جوش بریزه رو صورتم وقتی خواب بودم ( حالا همچین تحفه ای هم نیستم اونا زیادی حسودن) من اما تو همه این اتفاقات جای اینکه ازونا بدم بیاد همیشه با خودم گفتم که خدایا مگه من خونم رنگین تر بود که به من این نعمت هارو دادی ولی به اونا نه ؛ شکرت ولی به اونا هم بده ؛ اما اونا همیشه آرزوهای بد کردن برای من ؛ گذشت و کنکورم رو دادم تو رشته تجربی و عملن کنکورم رو خراب کردم و فیزیوتراپی قبول شدم ؛ انصراف دادم و موندم پشت کنکور برای رشته مورد علاقه م ؛ یک سال دیگه تلاش کردم اما الان دیگه افکار عجیبی میاد تو سرم 


به این فکر میکنم که اصلن مگه من چیکار کردم که لیاقت این نعمت هارو دارم ؟ اصن من لیاقت اینکه داروسازی قبول بشم و برم خارج از کشور رو دارم؟ چرا خدا آنقدر کمکم می‌کنه( البته شکرش میکنم) 
اما یجورایی انگار که دلم برای کسایی که بهم حسادت میکنن و بدم رو می‌خوان میسوزه ؛ و میگم مگه من خونم رنگین تر از اونا بوده که اونا جای من نیستن؟ 
یه سری دوستای صمیمی که دارم همیشه بهم میگن که تو خیلی خوب و مهربونی قدر خودت رو بدون 

اما من دارم ازین تفکراتم آسیب میبینم ؛ و در حالیکه از طرفی حس میکنم خدا این شرایط رو برای من مهیا کرده که به جاش منم به جایگاه های بالا که رسیدم مسیولیت هایی داشته باشم و دست یه سری هارو بگیرم یا مثلن داروی جدید بسازم برای یه سری بیماری ها 
اما بعدش باز فک میکنم خب چرا من؟ چرا به بقیه همسن هام خدا این شرایط رو نداده که به اونجا برسن 
از کجا معلوم که من لیاقتش رو دارم 
همش هم حس عذاب وجدان دارم حس میکنم آدم مفیدی نیستم 
و یه وقتایی حتی خودم رو مستحق مجازات میدونم ؛ درحالیکه تا به حال ظلمی هم به کسی نکردم ؛ وقتی هم تو سن بلوغ بودم خودزنی هم میکردم ؛ اما الان دیگه نمیکنم چون به این تفکر رسیدم که من متعلق به خودم نیستم و مالک خودم نیستم و متعلق به خدا هستم مثل همه مخلوقات پس حق ندارم به خودم آسیب بزنم 



RE: اعتماد به نفس - ناظمی پور - ۱۴۰۱-۳-۹

سلام علیکم این حس نوع دوستی شما حس خوبی هس وبه گونه ای شما به غبطه اعتقاد داریدنه حسادت.واما درمورد اینکه چراخداوند به عده ای خاص این موهبتها رو میده. جواب اینه که اگر به همه استعداد های درخشان میداد پس کارهای درجه پایین مثل کارگری و...روباید چه کسانی انجام می دادند و قابل توجه خودشماهم اینکه چه بسا کسانی هستند که از شمابسیار برترند پس هر نعمت و لطف خدا بی حکمت نیست. مو فق باشید.