حقيقت مرگ - نسخهی قابل چاپ +- مشاوره خانواده رایگان عطاملک (https://atamalek.ir) +-- انجمن: حیات طیبه (https://atamalek.ir/forum-15.html) +--- انجمن: سمت خدا (https://atamalek.ir/forum-17.html) +---- انجمن: مهدویت و آخرالزمان (https://atamalek.ir/forum-16.html) +---- موضوع: حقيقت مرگ (/thread-1877.html) |
حقيقت مرگ - ADMIN - ۱۳۹۰-۱۲-۱۷ منابع مقاله: کتاب : تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد یک نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان مرگ حقيقتى است كه يادش، گردن جبّاران را مىشكند و پشت كسرى را مىشكند و اميد قيصرها را نا اميد مىكند. همه از مسئله مرگ در وحشتند تا وعده حقّ برسد، آرى، اين وعده به طور حتم براى همه خواهد رسيد و چون برسد انسانها را از قصور به قبور مىبرد، از خانه هاى روشن و از زير چلچراغها به گوشه تاريكى و از بازى با زنان و كنيزان و غلمان به مصاحبت كرم و موران، از متنعّم بودن به شراب به خفتن روى تراب، از انس با انيسان به وحشت تنهايى و از رختخواب گرم و نرم به روى خاك لحد! حضرت زين العابدين اسوه عارفان و قدوه سالكان و امام عاشقان در دعاى ابو حمزه ثمالى در سحر ماه مبارك رمضان به پيشگاه حقّ عرضه مىدارد: فَقَد أفْنَيْتُ بِالتَّسْويفِ وَالْآمالِ عُمْرى، و قَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الْآيِسينَ مِنْ خَيْرى، فَمَنْ يَكُونُ أسْوَأَ حالًا مِنّى إنْ أنَا نُقِلْتُ عَلى مِثْلِ حالى إلى قَبْرى لَمْ امَهِّدْهُ لِرَقْدَتى، وَلَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصّالِحِ لِضَجْعَتى. و ما لى لا أبْكى و لا أدْرى إلى ما يكونُ مَصيرى، و أرى نَفْسى تُخادِعُنى، و أيّامى تُخاتِلُنى، وَقَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَأْسى أجْنِحَةُ الْمَوْتِ، فَما لى لا أبْكى؟ أبْكى لِخُرُوجِ نَفْسى، أبْكى لِظُلْمَةِ قَبْرى، أبْكى لِضيقِ لَحْدى، أبكى لِسُؤالِ مُنْكَرٍ و نَكيرٍ إيّاىَ، أبْكى لِخُرُوجى مِنْ قَبْرى عُرياناً ذَليلًا .... «1» به حقيقت كه عمرم را به تسويف و تباهى و آرزوهاى باطل از دست دادم، اينك به جائى رسيدهام كه از خوبى و اصلاح نفس خود به كلّى نااميدم، پس بگو از من بدحالتر و تبه روزگارتر كيست؟ واى بر من! اگر با چنين حالى به قبرم منتقل شوم، قبرى كه براى راحت خود مهيّا نكرده و با عمل صالح فرش نكردهام، چرا گريه نكنم در صورتى كه نمىدانم به كجا مىروم و اكنون مىبينم كه نفس من با من خدعه مىكند و روزگار با من مكر مىورزد در حالى كه عقاب مرگ بر سرم پر و بال گسترده، پس چرا نگريم! گريه مىكنم براى وقت خروج روح از بدنم، گريه مىكنم براى تاريكى قبرم، گريه مىكنم براى تنگى لحدم، گريه مىكنم براى پرسش نكير و منكر، گريه مىكنم براى وقتى كه از قبر برهنه و خوار و ذليل بيرون مىآيم!! ....
از سينه برون كن دل و دادار نگه دار
جان را بده و لذّت ديدار نگه دار
ما بنده پيريم ز ما هيچ نيايد
ما را ز پى گرمى بازار نگه دار
در آب بقا غنچه دل تازه نگردد
يك لحظه برآن گوشه دستار نگه دار
تا ناله به لب درشكند زاغ و زغن را
يك بلبل گستاخ به گلزار نگه دار
تارى ز سر زلف به عالم نفروشى
سر رشته همين است نگه دار نگه دار
حاجت به هوادارى كس نيست چمن را
اى ابر مروّت طرف خار نگه دار
افسرده دمان آفت گلزار جمالند
خورشيد من، آيينه رخسار نگه دار
بى صرفه نگويى سخن عشق شفايى
اين زمزمه را بر لب اظهار نگه دار
(شفايى اصفهانى) آنان كه عمر به طاعت ربّ گذراندهاند و در شوق آخرت و رسيدن به رضاى محبوب ولقاى حق و قرار گرفتن در بهشت زيستند، مرگ براى آنها راحت و بشارت و براى غير اينان ذلّت و ظلمت و شقاوت و بدبختى است. مرگ نيكوكاران از نظر قرآن إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِى كُنتُمْ تُوعَدُونَ» « 2 » بىترديد كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداست؛ سپس [در ميدان عمل بر اين حقيقت] استقامت ورزيدند، فرشتگان بر آنان نازل مىشوند [و مىگويند:] مترسيد و اندوهگين نباشيد و شما را به بهشتى كه وعده مىدادند، بشارت باد. يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِى إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً* فَادْخُلِى فِى عِبَادِى* وَادْخُلِى جَنَّتِى» « 3 » اى جان آرام گرفته و اطمينان يافته!* به سوى پروردگارت در حالى كه از او خشنودى و او هم از تو خشنود است، باز گرد.* پس در ميان بندگانم درآى* و در بهشتم وارد شو. أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ* الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ* لَهُمُ الْبُشْرَى فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِى الآخِرَةِ لَا تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» « 4 » آگاه باشيد! يقيناً دوستان خدا نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مىشوند. * آنان كه ايمان آوردهاند و همواره پرهيزكارى دارند.* آنان را در زندگى دنيا وآخرت مژده و بشارت است [در دنيا به وسيله وحى و در آخرت به خطاب خدا و گفتار فرشتگان] در كلمات خدا [كه وعدهها و بشارتهاى اوست] هيچ دگرگونى نيست؛ اين است كاميابى بزرگ. مرگ بدكاران از نظر قرآن يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلَائِكَةَ لَا بُشْرَى يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً» « 5 » روزى كه آنان فرشتگان را مىبينند، آن روز براى مجرمان بشارتى نيست؛ و آنان [به فرشتگان] مىگويند: [از شما درخواست داريم كه ما را] امان دهيد [و آسيب وگزند عذاب را از ما] مانع شويد. إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِى أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فيهَا فَأُولئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيراً» « 6 » قطعاً كسانى كه [با ترك هجرت از ديار كفر و ماندن زير سلطه كافران و مشركان] بر خويش ستم كردند [هنگامى كه] فرشتگانْ آنان را قبض روح مىكنند، به آنان مىگويند: [از نظر ديندارى و زندگى] در چه حالى بوديد؟ مىگويند: ما در زمين، مستضعف بوديم. فرشتگان مىگويند: آيا زمين خدا وسيع و پهناور نبود تا در آن [از محيط شرك به ديار ايمان] مهاجرت كنيد؟! پس جايگاهشان دوزخ است و آن بد بازگشت گاهى است. وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِى غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلَائِكَةُ بَاسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ» « 7 » اى كاش ستمكاران را هنگامى كه در سختىها و شدايد مرگاند ببينى در حالى كه فرشتگان دستهاى خود را [به سوى آنان] گشوده [و فرياد مىزنند] جانتان را بيرون كنيد، امروز [كه روز وارد شدن به جهان ديگر است] به سبب سخنانى كه به ناحق درباره خدا مىگفتيد واز پذيرفتن آيات او تكبّر مىكرديد، به عذاب خواركنندهاى مجازات مىشويد. الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِى أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ بَلَى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ» « 8 » همانان كه فرشتگان جانشان را در حالى كه ستمكار بر خود بودهاند، مىگيرند؛ پس [در آن موقعيت] از در تسليم در آيند [و گويند:] ما هيچ كار بدى انجام نمىداديم. [به آنان گويند: يقيناً انجام مىداديد] ومسلماً خدا به آنچه همواره انجام مىداديد، داناست. فَكَيْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ* ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَكَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ» « 9 » پس حال و وضعشان زمانى كه فرشتگان جانشان را مىگيرند در حالى كه بر صورت و پشتشان [تازيانه عذاب] مىزنند، چگونه خواهد بود؟!* اين عذاب براى اين است كه آنان از آنچه خدا را به خشم آورده پيروى كردند و خشنودى او را خوش نداشتند در نتيجه اعمالشان را تباه و بىاثر كرد. به قول سعدى آن بلبل گلستان حكمت:
دنيا نيرزد آن كه پريشان كنى دلى
زنهار بد مكن كه نكردست عاقلى
اين پنج روزه مهلت ايّام آدمى
آزار مردمان نكند جز مغفَّلى
بارى نظر به خاك عزيزان رفته كن
تا مجمل وجود ببينى مفصّلى
آن پنجه كمان كش و انگشت خوشنويس
هر بندى اوفتاده به جايىّ و مَفصلى
درويش و پادشه نشنيدم كه كردهاند
بيرون ازاين دو لقمه روزى تناولى
مرگ از تو دور نيست و گر هست فى المثل
هر روز باز مىرويش پيش منزلى
(سعدى شيرازى) مرگ در روايات عَنْ أبى جَعْفَرٍ عليه السلام قالَ: قالَ رَسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: الْمَوْتَ الْمَوْتَ، جاءَ الْمَوْتُ بِما فيهِ، جاءَ بِالرَّوْحِ و الرّاحَةِ وَالْكَرَّةِ الْمُبارَكَةِ إلى جَنَّةٍ عالِيَةٍ لِأهْلِ دارِ الْخُلُودِ، الَّذينَ كانَ لَها سَعْيُهُمْ، و فيها رَغْبَتُهُمْ. « 10 » حضرت باقر عليه السلام از رسول خدا نقل مىفرمايد: هان اى مردم! مرگ را، مرگ را درنطر آوريد! مرگ با آنچه در اوست، آمد با رَوْح و راحت و يورشى مبارك براى بردن به بهشت بلند مرتبه از براى آنان كه در دنيا زيست مىكردند ولى دل به آخرت داشتند و اين جا را مزرعه آن جا قرار داده و نسبت به عالم خلود شوق وافر داشتند. مردى به محضر رسول خدا آمد عرضه داشت: چرا از مرگ بدم مىآيد؟ حضرت فرمودند: ثروتمندى؟ عرضه داشت: آرى، فرمود: از ثروت خود در راه حقّ بهره گرفته و چيزى پيش فرستادهاى؟ پاسخ داد: نه، فرمود: به همين خاطر است كه از مرگ آزرده خاطرى. « 1 1» عَنِ الصّادِقِ عليه السلام، عن أبيه، عن جدِّه عليهم السلام قالَ: سُئِلَ أميرُالْمُؤْمِنينَ عليه السلام: بِما ذا أحْبَبْتَ لِقاءَ اللَّهِ؟ قالَ: لَمّا رَأَيْتُهُ قَدِ اخْتارَ لى دينَ مَلائِكَتِهِ و رُسُلِهِ و أنْبيائِهِ عَلِمْتُ أنَّ الَّذى أكْرَمَنى بِهذا لَيْسَ يَنْسانى، فأحْبَبْتُ لِقاءَهُ. «2 1 » امام صادق عليه السلام از پدرش از جدّش حكايت مىكند: از حضرت امير المؤمنين عليه السلام پرسيدند: به چه علّت اين همه به مرگ و مردن اشتياق دارى و عاشق انتقال از اين عالم به آن عالمى؟ فرمود: خداوندى كه دين ملائكه و انبيا و پيامبرانش را براى من انتخاب كرد به يقين مرا فراموش نمىكند، به همين خاطر مشتاق لقايش هستم.
مرگ اگر مرد است آيد پيش من
تا كشم خوش دركنارش تنگ تنگ
من ز او جانى برم بىرنگ و بو
او ز من دلقى ستاند رنگ رنگ
(مولوى) پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمودند: شَيْئانِ يَكْرَهُهُما ابْنُ آدَمَ: يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَالْمَوْتُ راحَةٌ لِلْمُوْمِنِ مِنَ الْفِتْنَةِ، وَيَكْرَهُ قِلَّةَ الْمالِ، وَقِلَّةُ الْمالِ أقَلُّ لِلْحِسابِ. « 13 » پسر آدم از دو چيز كراهت دارد: از موت ناراحت است در حالىكه مرگ راحت مؤمن از فتنه است؛ و از كمى ثروت ناله دارد كه كمى ثروت، حساب آدمى را در قيامت به حداقلِّ زمان مىرساند. راوى مىگويد: به حضرت صادق عليه السلام عرضه داشتم: از ابوذر نقل مىكنند كه گفته است: سه چيز را مردم دشمن دارند ولى من عاشق آنهايم و آن مرگ و فقر و بلاست! حضرت فرمود: آن طور كه شما حساب مىكنيد نيست، منظور ابوذر اين است كه مرگ در طاعت خدا برايم محبوبتر از حيات در معصيت است، فقر در طاعت برايم بهتر از غناى در گناه است و مرض و بلا و رنج در طاعت برايم بهتر از سلامتى در طغيان است. « 14 » سُئِلَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلىٍّ عليهما السلام: مَا الْموْتُ الَّذى جَهِلُوهُ؟ فَقالَ: أعْظَمُ سُرُورٍ عَلَى الْمُوْمِنينَ، إذْ نُقِلُوا عَنْ دارِ النَكَدِ إلَى النَّعيمِ الْأبَدِ؛ و أعْظَمُ ثُبُورٍ يَرِدُ عَلَى الْكافِرينَ، إذْ نُقِلُوا عَنْ جَنَّتِهِمْ إلى نارٍ لاتَبيدُ وَ لاتَنْفَدُ. « 15 » از حضرت مجتبى عليه السلام سؤال شد: مرگى كه از آن بى خبرند چيست؟ فرمود: بزرگترين خوشحالى است كه به مردم مؤمن وارد مىشود؛ زيرا از خانه سختى و مشقّت به نعيم ابد نقل مكان مىكنند و بدترين نوع هلاكت و بدبختى است كه به كافران مىرسد؛ زيرا از بهشت خود به آتش خاموش نشدنى و تمام نشدنى منتقل مىگردند. از حضرت زين العابدين عليه السلام پرسيدند: مرگ چيست؟ فرمود: براى مؤمن چون در آوردن لباس چرك پرشپش و برداشتن حلقههاى سنگين و زنجيرها از بدن و تبديل شدن آن لباس به لباس فاخر و پاكيزه و رفتن در بوهاى پاك و رسيدن به راهوارترين مركب و مأنوسترين منازل است. و براى كافر همانند كندن لباس فاخر و پوشيدن لباس زبر و نقل از پيش انيس و مونس و رفتن به سوى وحشتناكترين منازل و بدترين عذاب. « 16 » موسى بن جعفر عليهما السلام وارد بر مردى شد كه عرق سكرات موت بر پيشانيش نشسته بود و ديگر جواب كسى را نمىداد، عرضه داشتند: پسر پيامبر، دوست داريم از وضع رفيقمان آگاه شويم و بدانيم حقيقت مرگ چيست؟ حضرت فرمود: مرگ تصفيهاى است براى مؤمنان از گناهانشان و در حقيقت آخرين الَمى است كه نصيبشان مىگردد و آخرين وِزرى است كه بر آنهاست. و تصفيهاى است براى كفّار از خوبىها و حسناتشان و در واقع آخرين لذّت يا نعمتى است كه به آنان مىرسد و آخرين ثواب و حسنه براى آنان است. امّا اين دوست شما در حال تصفيه شدن و خالص شدن است چنانكه لباس در آب از چرك پاك مىشود و آماده تحقّق استعداد براى معاشرت با ما در خانه ابدى! « 17 » حضرت جواد عليه السلام بر مريضى از شيعيان وارد شد كه به خاطر مرگ در حال گريه و جزع بود، حضرت فرمود: اى بنده خدا، از مرگى كه از آن اطلاع ندارى مىترسى؟ فرض كن بدنت پر از چرك و قذرات شود و بر اثر آن سراپايت را زخم آبله مانند و دمل چركى و خونى بگيرد و خبر شوى كه آب حمّامى تمام اين رنجها را از بدنت مىبرد و بروى و از آب آن حمّام استفاده كنى و سلامت كاملت را بازيابى، چقدر خوشحال مىشوى! عرضه داشت: معلوم نيست، فرمود: مرگ همان حمّام است كه آخرين ذنوب و بقاياى سيّئات تو را شستشو مىدهد و تو را از هر غم و رنج و همّى نجات مىدهد و به هر سرور و خوشحالى و انبساطى مىرساند، اين كه گريه و جزع ندارد. آن مرد ساكت و آرام شد و با حالى خوش جان داد. « 18 » در كتب حديث آمده كه: ابراهيم خليل به ملك الموت فرمود: به هنگامى كه بالاى سر فاجر مىآيى به چه صورتى؟ امكان دارد خود را به آن صورت نشان من دهى؟ ملك الموت عرضه داشت: رخ برگردان، ابراهيم صورت برگرداند، ملك گفت: نظر كن، ابراهيم مشاهده كرد، چهرهاى ديد سياه با مويهاى برآمده، با بوى بد، لباسى چون قير، از دماغ و دهانش آتش بيرون مىزند و دود سر به آسمان مىكشد. ابراهيم از ديدن آن صورت و هيبت غش كرد، چون به هوش آمد ملك الموت را به صورت اصليش ديد، فرياد زد: اى ملك الموت، اگر فاجر مزدى جز ديدن تو نداشته باشد براى او كافى است. و چون او را براى قبض روح مؤمن به بهترين صورت ديد گفت: اگر مؤمن مزدى جز زيارت اين چهره نداشته باشد براى او بس است! « 19 » پی نوشت ها: __________________________________________________ (1)- فصّلت (41): 30. (2)- فجر (89): 27- 30. (3)- يونس (10): 62- 64. (4)- فرقان (25): 22. (5)- نساء (4): 97. (6)- انعام (6): 93. (7)- نحل (16): 28. (8)- محمّد (47): 27- 28. (9)- بحار الأنوار: 6/ 126، باب 4، حديث 4؛ بحار الأنوار: 68/ 266، باب 76، حديث 13. (10)- روضة الواعظين: 2/ 430؛ مشكاة الأنوار: 304؛ كنز العمال: 15/ 551، حديث 42139. (11)- بحار الأنوار: 6/ 127، باب 4، حديث 11؛ الخصال: 1/ 33، حديث 1؛ التوحيد: 288، باب 41، حديث 6. (12)- بحار الأنوار: 6/ 128، باب 4، حديث 13؛ الخصال: 1/ 74، حديث 115. (13)- بحار الأنوار: 6/ 129، حديث 19؛ الامالى، شيخ مفيد: 190، حديث 17. (14)- بحار الأنوار: 6/ 154، باب 6، حديث 9؛ معانى الأخبار: 288، حديث 3؛ المحجة البيضاء: 8/ 254. (15)- بحار الأنوار: 6/ 155، باب 6، ذيل حديث 9؛ معانى الأخبار: 289، حديث 4. (16)- بحار الأنوار: 6/ 155، باب 6 حديث 10؛ معانى الأخبار: 290، حديث 6. (17)- بحار الأنوار: 6/ 156، باب 6، حديث 13؛ معانى الأخبار: 290، حديث 9. (18)- بحار الأنوار: 12/ 74، باب 3، حديث 25؛ عوالى اللآلى: 1/ 274، حديث 100. (19)- مؤمنون (23): 99- 100. |