مشاوره خانواده آنلاین رایگان عطاملک
فقط محض خنده...!!! - نسخه‌ی قابل چاپ

+- مشاوره خانواده آنلاین رایگان عطاملک (https://atamalek.ir)
+-- انجمن: حیات طیبه (https://atamalek.ir/forum-15.html)
+--- انجمن: شکرستان (https://atamalek.ir/forum-8.html)
+---- انجمن: خنده بازار (https://atamalek.ir/forum-55.html)
+---- موضوع: فقط محض خنده...!!! (/thread-2143.html)



فقط محض خنده...!!! - kabootar - ۱۳۹۱-۱-۱



این چند آیتم همین جوری اند محض خنده، برای اینکه اخم هایتان را باز کنید، کمی بخندید و اگر خوش تان آمد برای رفیق تان پیامک بزنید تا او هم لذتش را ببرد، دلیل خاصی هم نمی خواهد، همین جوری محض خنده...
*اعتراف یک بنده خدا: وقتی که مضرات سیگار رو توی مجله خوندم خیلی ترسیدم و تصمیم گرفتم دیگه مجله نخونم!

*به بنده خدا میگن آرزوت چیه؟ میگه: آرزوم اینه دکتر بشم از اتاق عمل بیام بیرون بگم متاسفم!

*غضنفر ماشینشو میبره تعمیرگاه و به مکانیک میگه: میشه بوقشو درست کنی!؟

[تصویر:  62160_602.jpg]

مکانیک یه نگاهی به ماشین می کنه، به غضنفر می گه: این جوری که من فهمیدم ترمزهای ماشین شما خرابه! بهش میگه: خب واسه همینه که می خوام بوقش رو درست کنم!

*بنده خدا کیس کامپیوترش رو می بره تعمیرگاه، میگه آقا اینو برای ما تعمیر کن. طرف میگه: چه مشکلی داره؟ میگه: والا نمی دونم چرا چند روزه جالیوانی اش بیرون نمیاد!

*اولی: دکتر بهم گفته موقع کار کردن سیگار نکشم.

دومی: خوب شد، پس حالا دیگه سیگار نمی کشی.

اولی: نه حالا دیگه کار نمی کنم

*به بنده خدا میگن اگه آب نبود چی می شد؟ میگه شنا یاد نمی گرفتیم در نتیجه همه خفه می شدیم.

*زن و شوهری داشتن با هم دعوا می کردند، شوهر میگه: من فقط به خاطر اینکه بابات پولدار بود. باهات ازدواج کردم. زنه میگه: باز تو یه دلیلی داشتی، من بدبخت چی؟

*3 تا عکس بردار زود برو شرکت داروگر. بابا قور قوری اخراج شده نیرو میگیرن.

*قانون پایستگی واحد: واحدها نه از بین می روند و نه پاس می شوند. بلکه از ترمی به ترم دیگر انتقال می یابند.

*بنده خدا بعد از دعوا و جر و بحث با خانمش بهش گفت: اگه بخاطر یارانه ها نبود تا الان می کشتمت!

*بنده خدا میره کتابخونه، داد می زنه: آقا، یه ساندویچ بدین با سس اضافه.

آقاهه بهش می گه: آقا! اینجا کتابخونه است... بنده خدا هم می گه: ببخشید... بعد یواش در گوش آقاهه می گه: یه ساندویچ بدین با سس اضافه...

*حالا که همه این لطیفه ها را خواندید، این یکی را هم بخوانید: پیری برای جمعی سخن می گفت. لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند. بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند. او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید. او لبخندی زد و گفت: وقتی که نمی توانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن درمورد مساله ای مشابه ادامه می دهید؟ گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید