يادداشتهاي بدون تاريخ - نسخهی قابل چاپ +- مشاوره خانواده آنلاین رایگان عطاملک (https://atamalek.ir) +-- انجمن: حیات طیبه (https://atamalek.ir/forum-15.html) +--- انجمن: هنر (https://atamalek.ir/forum-119.html) +---- انجمن: کتاب | رمان | ادبیات (https://atamalek.ir/forum-31.html) +---- موضوع: يادداشتهاي بدون تاريخ (/thread-3065.html) |
يادداشتهاي بدون تاريخ - sarah - ۱۳۹۱-۱۰-۱۰ توی مبل فرو رفته بودم و به یکی از مجلات مُدی که زنم همیشه میخرید نگاه میکردم. چه مانکن هائی،چقدر زیبا، چقدر شکیل و تمنا برانگیز!!!زنم داشت به گلدان شمعدانی که همیشه گوشه اتاق است ور می رفت.شاخه های اضافی را میگرفت و برگهای خشک شده را جدا میکرد. از دیدن اندام گرد و قلنبه اش لبخندی گوشه لبم پیدا شد. از مقایسه او با دخترهای توی مجله خنده ام گرفته بود.زنم آنچنان سریع برگشت و نگاهم کرد که فرصت نکردم لبخندم را جمع و جور کنم. گلدان شمعدانی را برداشت و روبروی من ایستاد و گفت: نگاه کن! این گلها هیچ شکل رزهای تازه ای نیستند که دیروز خریده ام.من عاشق عطر و بوی رز هستم.جوان،نورسته،خوشبو و با طراوت. گلهای شمعدانی هرگز به زیبائی و شادابی آنها نیستند،اما میدانی تفاوتشان چیست؟ بعد، بدون این که منتظر پاسخم باشد اشاره ای به خاک گلدان کرد و گفت:اینجا! تفاوت اینجاست.در ریشه هائی که توی خاکند.رزها دو روزی به اتاق صفا میدهند و بعد پژمرده میشوند،ولی این شمعدانی ها،ریشه در خاک دارند و به این زودی ها از بین نمیروند.سعی میکنند همیشه صفابخش اتاقمان باشند. چرخی زد و روی یک صندلی راحتی نشست و کتاب مورد علاقه اش را به دست گرفت.کنارش رفتم و گونه اش را بوسیدم. این لذت بخش ترین بوسه ای بود که بر گونه یک گل شمعدانی زدم. نقل از صفحه "یادداشتهای بی تاریخ" دکتر صدرالدین الهی در کیهان لندن |