مشاوره خانواده رایگان عطاملک
اخلاط چهار گانه - نسخه‌ی قابل چاپ

+- مشاوره خانواده رایگان عطاملک (https://atamalek.ir)
+-- انجمن: خانواده ایرانی (https://atamalek.ir/forum-14.html)
+--- انجمن: خانواده سبز (https://atamalek.ir/forum-18.html)
+--- موضوع: اخلاط چهار گانه (/thread-3250.html)



اخلاط چهار گانه - متین - ۱۳۹۱-۱۱-۲۶

خداوند حکیم ورحیم تمام هستی را چنان منطبق بر هم آفریده که ریشه ومواد اولیه همه مخلوقات به چهار چیز بر میگردد.

1-گرم 2-سرد 3-تر 4-خشک
الف= گرم مثل آتش وتابستان ب=سرد مثل زمستان ج= تر مثل آب د=خشک مثل خاک

چهار مورد بالا با هم اخلاط یا مخلوط می شوند.مثلا آتش و تابستان وهوا گرم وخشک است. آب وبهارو زمستان سرد وتر هستند.

انسان هم دارای جهار مزاج است گرم و سرد وتر وخشک که ؛ هر یک از چهار مایع در تن جاندار، که ریشه و اساس پزشکی سنتی و پزشکی ایرانی می‌باشند: خون، صفرا، سودا، بلغم. جمع آن اخلاط است که به همین دلیل گاه از طب سنتی به طب اخلاطی تعبیر می‌شود.[۲] و نیز از هر کدام از خلط‌های فوق طبایع و مزاج‌های چهارگانه به وجود می‌آید و به همین منوال هر کدام از طبایع مثال جهان بیرون و نماینده فصل‌ها و عناصر موجود در طبیعت هستند که به ترتیب (دم=خون-گرم و تر-بهار-هوا)، (صفراء-گرم و خشک- تابستان-آتش)، (سوداء-سرد و خشک- پاییز-خاک)، (بلغم-سرد و تر-زمستان-آب). یادآوری می‌شود که عنصر در پزشکی سنتی ایرانی و پزشکی ایرانی مواد دارای خواص یکسان را می‌گویند برخلاف علوم تجربی که عنصر ماده تجزیه ناپذیر را می‌گویند و نیز طب اخلاطی و نیز اخلاط اربعه شاخه‌ای از فلسفه (طبیعیات فلسفه) می‌باشد
خلط رطوبتی است اندر تن مردم روان و جایگاه طبیعی آن رگهاست و اندامهایی که میان تهی باشند چون معده و جگر و سپرز و زهره و این خلط از غذا خیزد و بعضی خلطها خوبند و بعضی بد. بدین ترتیب که اگر این چهار خلط در بدن متعادل باشد. انسان سالم است اما اگر یکی بر دیگری چیره شود باعث بیماری می شود .اگر مطالب زیر را بدقت بخوانید می توانید دکتر خوبی برای خودتان باشید .

تاریخچه
مکتب طب اخلاطی (Humorisme) که واضع آن را بقراط، طبیب معروف یونانی می‌دانند، مدت ۱۶ قرن در سراسر کشورهای جهان حاکم بر اصول علم طب بوده و کلیه پزشکان دنیا کم و بیش از آن پیروی می‌کرده‌اند، در چند قرن اخیر، دانشمندان اروپا همان مکتب را که بر اساس مایعات درونی بدن استوار بوده پذیرفته و ضمن تغییرات نامحسوس و تدریجی، بصورت قابل بیان‌تر در آوردند.
طب اخلاطی مسلماّ پیش از بقراط نیز وجود داشته و آن پزشک دانشمند اصول آنرا از پیشینیان اقتباس کرده‌است.
بقراط، انباذقلس(Empedocle) و دیگران به چهار عنصر (خاک، آب، هوا و آتش) و چهار خاصیت این عناصر (گرمی، سردی، تری و خشکی) معتقد بوده و به وجود چهار مایع اصلی در بدن انسان و حیوانات قائل بودند که آنها عبارتند از: خون(گرم و تر)، بلغم(سرد و تر)، صفراء(گرم و خشک) و سوداء(سرد و خشک)، و دخالت این چهار مایع را در کلیه حالات بدنی اعم از تغییرات فیزیولوژیک و پیدایش بیماریها و بهبود حال بیماران موثر دانسته و می‌گفتند: هر گاه این چهار مایع به نسبت طبیعی و متعادل با یکدیگر در بدن وجود داشته باشد بدن سالم است، ولی اگر یکی از این مایعات یا چند تا از آنها از نظر کمی (نسبت بسایر اخلاط) یا از نظر کیفی متحمل تغییراتی شوند(خواه این تغییرات بعلت سوء تغذیه یا تنفس هوای فاسد یا بواسطه شدت گرمای هوا باشد که در این صورت آنچه از بدن دفع می‌شود افزایش پیدا نموده و یا بالعکس فضولات دربدن متراکم می‌گردند) تعادل این مایعات بر هم خورده، و در این حال ساختمان طبیعی بدن تغییر کرده و مواد مختلفی بوجود می‌آید که طعم آنها تلخ، شور، شیرین، ترش یا بی طعم می‌باشد و بر حسب کم و بیشی مقدار یا کیفیت آنها کم و بیش زیان آور می‌گردند، و باین ترتیب امتلاء(Plethore) یا لاغری شدید بروز می‌کند.

نه تنها با غلبه یک، دو یا سه نوع از اخلاط بیماری بروز می‌کند، بلکه در سنین مختلف نیز بر حسب وضعیت جسمانی غلبه یکی از اخلاط محرز است. بدین سبب ما می‌توانیم بر حسب سن بیمار، نوع خلط غالب را در خصوص تشخیص بیماری فعلی در نظر آوریم. البته درمان بیماریهای عارض شده را نیز، از این طریق می‌توان بسهولت انجام داد.
قدما معتقد بودند که طبیعت برای اصلاح حال بدن چند راه را انتخاب می‌کند:
1. یکی از آنها تغییراتی است که در اثر عکس العمل طبیعت در داخل بدن انجام گرفته و هدفش این است که بدن را بحالت و طبیعت اصلی خود برگرداند و این عمل را تعدیل نامیده و داروهائی که برای انجام این منظور بکار می‌بردند محلل می‌نامیدند.

2. در حالت دوم طبیعت بترتیب دیگری عمل می‌کند و آن این است که خلط را اگر غلیظ شده باشد رقیق و اگر رقیق شده باشد غلیظ کرده و از بدن دفع می‌نماید، و این عمل را نضج اخلاط می‌گفتند و معتقد بودند این عمل بعلت دخالت قوه مدبره بدنی یا تدبیر که آن را طبیعت می‌نامیدند انجام می‌گیرد و آن را به قوه‌ای نسبت می‌دادند
موسوم به نیروی حیاتی.
عمل نضج مواد توام با حالاتی کم و بیش خطرناک در بدن بوده و منتهی به حالتی بنام بحران می‌شود که گاهی سرانجام آن به نفع بدن و زمانی وخیم و خطرناک می‌باشد و در این بحران مواد زائد از بدن دفع شده و اگر منجر بسلامت بیمار گردد، مواد زائد از راه مدفوع و عرق و ادرار یا قی دفع می‌شود، اگر طبیعت قادر به دفع اخلاط فاسد نباشد، این مواد بجای این که از بدن دفع شوند متوجه اعضاء و احشاء داخلی بدن شده و تولید رسوب مضرّی در اعضاء مزبور می‌نمایند، ولی غالباّ کلیه اجزاء بدن بعلت ارتباط عملی صمیم که با یکدیگر دارند مانند عامل واحدی اثر کرده و در عمل نضج یا بحران شرکت می‌نمایند و اگر بحران مساعد باشد بیمار بهبود می‌یابد.
اکثر امراض در اثر غلبه یا ضعف اخلاط اربعه بروز می‌نماید. غلبه مقدار آنها امتلاء(Plethore) را بوجود می‌آورد؛ هر یک از این اخلاط ممکن است عفونت پیدا کرده و آثار آن در تمام بدن ظاهر شود، همچنین تحت تاثیر بعضی عوامل اخلاط بدن ممکن است گرمتر، سردتر، خشک تر، ترتر، شیرین تر، شورتر، عفص تر، ترش تر از آنچه در حال طبیعی هستند بشود.
حال با توجه به موارد بالا مشاهده می‌کنیم که نه تنها با غلبه یک، دو یا سه نوع از اخلاط بیماری بروز می‌کند، بلکه در سنین مختلف نیز بر حسب وضعیت جسمانی غلبه یکی از اخلاط محرز است. بدین سبب ما می‌توانیم بر حسب سن بیمار، نوع خلط غالب را در خصوص تشخیص بیماری فعلی در نظر آوریم. البته درمان بیماری‌های عارض شده را نیز، از این طریق می توان بسهولت انجام داد.
قدما معتقد بودند که طبیعت برای اصلاح حال بدن چند راه را انتخاب می‌کند: یکی از آنها تغییراتی است که در اثر عکس العمل طبیعت در داخل بدن انجام گرفته و هدفش این است که بدن را بحالت و طبیعت اصلی خود برگرداند و این عمل را تعدیل نامیده و داروهائی که برای انجام این منظور بکار می‌بردند محلل می‌نامیدند، در حالت دوم طبیعت بترتیب دیگری عمل می‌کند و آن این است که خلط را اگر غلیظ شده باشد رقیق و اگر رقیق شده باشد غلیظ کرده و از بدن دفع می‌نماید، و این عمل را نضج اخلاط می‌گفتند و معتقد بودند این عمل بعلت دخالت قوه مدبره بدنی که آنرا طبیعت می‌نامیدند انجام می‌گیرد و آنرا به قوه‌ای نسبت می‌دادند موسوم به نیروی حیاتی. عمل نضج مواد توام با حالاتی کم و بیش خطرناک در بدن بوده و منتهی به حالتی می‌شود بنام بحران که گاهی سرانجام آن به نفع بدن و زمانی وخیم و خطرناک می‌باشد و در این بحران مواد زائد از بدن دفع شده و اگر منجر به سلامت بیمار گردد، مواد زائد از راه مدفوع و عرق و ادرار یا قی دفع می‌شود، اگر طبیعت قادر به دفع اخلاط فاسد نباشد، این مواد بجای این که از بدن دفع شوند متوجه اعضاء و احشاء داخلی بدن شده و تولید رسوب مضری در اعضاء مزبور می‌نمایند، ولی غالباً کلیه اجزاء بدن بعلت ارتباط عملی صمیم که با یکدیگر دارند مانند عامل واحدی اثر کرده و در عمل نضج یا بحران شرکت می‌نمایند و اگر بحران مساعد باشد بیمار بهبود می‌یابد. اکثر امراض در اثر غلبه یا ضعف اخلاط اربعه بروز می‌نماید. غلبه مقدار آنها امتلاء(Plethore) را بوجود می‌آورد؛ هر یک از این اخلاط ممکن است عفونت پیدا کرده و آثار آن در تمام بدن ظاهر شود، همچنین تحت تاثیر بعضی عوامل اخلاط بدن ممکن است گرمتر، سردتر، خشک تر، ترتر، شیرین تر، شورتر، عفص تر، ترش تر از آنچه در حال طبیعی هستند بشود.

هضم غذا و نحوه تولید خلط‌های چهارگانه
بشر با خوردن غذا حیات خود را حفظ می‌کند. نیروهای گوارشی و تغذیه تا زمانی که غذا به خون تبدیل شود به طور ناخودآگاه کار می‌کنند و سپس نیروی رشد جانشین شده و آن را به گوشت و استخوان تبدیل می‌کند. گوارش یعنی غذای درون بدن به وسیله گرمای طبیعی تغییر کند(جوشیده یا پخته شود) تا اینکه عملاً بخشی از بدن گردد.
غذایی که وارد دهان می‌شود و به وسیله فک‌ها جویده می‌شود تحت تاثیر گرمای دهان حاصل از دمای بدن و عمل آنزیم‌ها که واکنش شیمیایی را موجب می‌شوند قرار می‌گیرد و مجدداً تولید گرما می‌کند که به این مرحله هضم اول گویند.

سپس غذا بلعیده شده و مستقیماً به درون معده می‌رود و گرمای معده اسید هیدروکلریک، سودا آن را مجدداً می‌جوشاند (هضم دوم) تا اینکه توده نیمه مایعی می‌گردد که کیموس - عصاره غذای جوشیده - نامیده می‌شود. معده این عصاره را به کبد می‌فرستد و بخشی از غذا که در روده‌ها رسوب می‌کند از طریق مجرای پیشاب و راست روده دفع می‌گردد. زمانی که این رسوبات خارج می‌شوند کیموس بیشتر تصفیه شده و سپس گرمای کبد کیموس را بیشتر می‌جوشاند تا اینکه به خون تازه تبدیل شود. در این خون حبابهای ریزی شناور است که از جوشیدن آن به وجود می‌آید که زرداب صفراء نامیده می‌شود. به تدریج که فرایند ادامه می‌یابد بخشی از این زرداب سخت و خشک شده که سودا نامیده می‌شود. گرمای طبیعی کبد برای جوشاندن قسمت‌های غلیظ تر باقیمانده که خلط نامیده می‌شود، کاملاً کافی نیست. سپس کبد تمام این اجزاء را به ریه‌ها و شریان‌ها می‌فرستد که در آنجا گرمای طبیعی شروع به جوشاندن آنها می‌کند و فرایند گوارش ادامه می‌یابد. خون تمیز بخار مرطوب و گرمی را که در طب سنتی خلط(اختصاصاً) نامیده می‌شود، تولید می‌کند که روح حیوانی (حیات) را در بشر حفظ می‌کند. در این مرحله نیروی رشد بر خون عمل کرده و آن را تبدیل به گوشت می‌کند. بخش‌های غلیظ‌تر آن تبدیل به استخوان می‌شود. قسمت‌هایی که برای بدن لازم نیست و یا بدن نمی‌تواند از آنها استفاده کند (مواد فرعی و زاید) به شکل انواع گوناگون مواد زاید - از قبیل: عرق، مخاط، بزاق و اشک به بیرون فرستاده می‌شود. مطالب مذکور توضیحی عمومی از نحوه هضم غذا و تولید اخلاط اربعه می‌باشد.
انواع غذاها و تاثیر آنها در صحت و بیماری
«غذای مطلق آن است که تاثیر و تاثر آن در بدن بماده فقط باشد نه بکیفیت، بدین قسم که چون وارد بدن گردد، بدن از آن متاثر و متغیر نشود، و از مزاج اصلی خود نگردد، بلکه در آن تصرف نموده و صورت غذائی آنرا متغیر و متبدل گرداند که صورت اصلی آن نماند مستحیل بصورت خلطی شود و ما بالقوه آنرا بفعل آورد و مستعد این شود که بگردد جزء عضو و بر اقطار ثلثه اعضاء بیفزاید و فائض گردد بر آن صورت عضوی از مبداء فیاض جل اسمه].

غذای مطلق حفظ حرارت حیوانی می‌کند برساندن بدل مایتحلل. غذای مطلق که موصوف به یکی از کیفیات نباشد، یعنی غالب بر آن کیفیتی از کیفیات اربعه بر ماده آن نباشد، بلکه ماده آن غالب بر کیفیت باشد، که از خون کامل النضج معتدل المقدار تولد یابد، باعث گرمی بدن می‌شود، یعنی حفظ حرارت می‌نماید بر حال خود بایصال بدل ما یتحل نه بمعنی آنکه احداث می‌نماید در بدن گرمی زیاده از گرمی اصلی بدن
غذای دوایی آن است که تاثیر آن در بدن به ماده و کیفیت هر دو باشد با غلبه ماده که بعد از تاثیر و تاثر از آن خلطی حاصل گردد که جزء بدن و مشابه آن تواند شد، و با آن اندک کیفیتی و مزاجی باشد غالب بر کیفیت و مزاج اصلی بدن و اندک تغیری در بدن نماید بکیفیت خود بهر کیفیتی که باشد مانند: کاهو و مطبوخ جو، و آش جو و خیار و کدو و هندوانه و خربزه و انگور و اسفناج و بابونه و شبت و شلغم و چغندر و هویج و کلم و ماش و عدس و نخود و لوبیا و امثال این‌ها.
دوای غذایی آن است که تاثیر آن در بدن به کیفیت و ماده هر دو باشد با غلبه کیفیت، و بدن را متغیر سازد باندک تغییری، و ثانیاّ بدن در آن تصرف نماید، و از آن خلط بسیار کمی حاصل گردد، که قابلیت غذائیت و جوهر بدن شدن و فیصان صورت عضوی داشته باشد با احداث کیفیتی غالب بر بدن مانند: تره و نعناع و برگ کاسنی و سیر و پیاز و آلو و خرما و بذرها مانند: بزر خیار و خربزه و هندوانه و کدو و امثال این‌ها[.ادامه دارد: ] فرستنده=متین