۱۴۰۱-۳-۱۹، ۰۱:۲۹ عصر
سلام؛ خسته نباشید؛ من ۱۹ سالم هست و الان ۸ ماه هست با یه آقایی آشنا شدم که همسن من هستن؛ من از بچهای سمپادی بودم و تو رشته تجربی سال قبل رتبه خوبی آوردم اما رتبم به پزشکی نرسید پس پشت کنکور موندم برای امسال ؛ ایشون رشته ریاضی بودن و دانشجو مهندسی هستن در یکی از دانشگاه های خوب تهران؛ من بعد اعلام نتایج انتخاب رشته به لحاظ روحی شرایط مناسبی نداشتم و تو اون زمان در فضای مجازی با ایشون صحبت میکردم و کم کم به رابطه عاطفی شکل گرفت و با وجود اینکه ایشون از شهر دیگه ای بودن این رابطه هر روز عمیق تر میشد و یبار همدیگه رو از نزدیک دیدیم( با مکافات زیاد) ؛ ایشون خیلی خیلی خیلی به من کمک کردن تو درسام و کلن اگر کاری داشتم هوامو داشتن؛ تا با اینکه همدیگه رو از نزدیک ببینیم هم قصد بدی از ارتباطمون نداشتیم و هم من و هم ایشون اولین بارمون بود که درگیر یه رابطه این مدلی میشدیم ؛ در کل از یه جایی به بعد ینی از حدود هفت ماه که از ارتباطمون میگذشت ایشون ناگهانی سعی کردن از من فاصله بگیرن ولی نمیخواستن که ارتباطمون کامل قطع باشه اما با کسی دیگر هم وارد هیچ ارتباطی نشده بودن ؛ من که سر این موضوع که یک روز در میون هر از گاهی صرفن پیام بدن و وضعیت درسی و حال و احوال من رو بپرسن اعصابم بهم میریخت و وقتی بهشون گفتم گفتن که برای ما زوده ارتباط عاطفی و بهتره دوست معمولی باشیم چون میترسم که بعد یه مدتی از هم سرد بشیم و تو لطمه بخوری
من هم حس کردم نمیتونم و کلن ارتباط رو قطع کردم برای همیشه و از همه جا ایشون رو بلاک کردم ؛ اما بعد یک ماه چون کنکوری هم هستم خیلی دلم تنگ شده بود و چند روز بود نمیتونستم درس بخونم برای همین برگشتم و بهشون پیام دادم
ایشون هم گفتن که خیلی براشون سخت بوده و بارها میخواستن پیام بدن ولی میترسیدن به روند درس خوندن من لطمه بخوره و دورادور از طریق یه سایتی نتایج و کارنامه های من رو چک میکردن
بعدش هم گفتن ببخشید و من نمیخواستم اذیتت کنم و این حرفا
حالا مشکل من اینه با توجه به شناختی که از ایشون دارم و اینکه ایشون خیلی خیلی آدم رو راستی بودن با من؛ ایشون به لحاظ احساسی واقعن درگیر هستن و منطقشون هم این احساسشون رو تایید میکنه ؛ اما از طرفی عزت نفس پایینی دارن و حس میکنن سزاوار یه رابطه عاطفی نیستن و از طرفی میترسن که من اذیت بشم و تو این رابطه لطمه بخورم و از طرف دیگه این علاقه شدیدی که دارن باعث شده احساس ضعف و یجور ترس داشته باشن در برابر من ؛ و دیگه اینکه میترسن که از این سن کم وارد رابطه عاطفی با یک نفر شدن و ماجراجویی نداشتن ینی در واقع میترسم که در آینده حسرت بخورن که چرا ماجراجویی نداشتن
از طرفی من و ایشون به لحاظ های مختلف شرایط خانوادگی و تحصیلی و... خیلی بهم میخوریم و به لحاظ شخصیتی هم خیلی بهم میخوریم و اصلن تو کل این مدت خیلی پیش اومده که تو نظراتمون در مورد مسائل مختلف به تناقض برسیم اما همیشه تونستیم راحت حرف بزنیم و دعوامون نشده
حالا این آقا میگن که دوستی معمولی داشته باشیم و میگن که دیگه از من دل کندن اما تا اسم پسر دیگه ای رو بیارم ( با اینکه غرض خاصی هم ندارم ) اعصابشون بهم میریزه و خودشون هم نمیتونن با کسی دیگه وارد رابطه بشن
بعضی وقتا هم به من میگن که تو چجوری من رو تحمل میکنی و سر کوچک ترین چیزی میگن نمیخوام اذیتت کنم و ببخشید و..
من چکار کنم با این آقا
ببخشید خیلی طولانی شد
من هم حس کردم نمیتونم و کلن ارتباط رو قطع کردم برای همیشه و از همه جا ایشون رو بلاک کردم ؛ اما بعد یک ماه چون کنکوری هم هستم خیلی دلم تنگ شده بود و چند روز بود نمیتونستم درس بخونم برای همین برگشتم و بهشون پیام دادم
ایشون هم گفتن که خیلی براشون سخت بوده و بارها میخواستن پیام بدن ولی میترسیدن به روند درس خوندن من لطمه بخوره و دورادور از طریق یه سایتی نتایج و کارنامه های من رو چک میکردن
بعدش هم گفتن ببخشید و من نمیخواستم اذیتت کنم و این حرفا
حالا مشکل من اینه با توجه به شناختی که از ایشون دارم و اینکه ایشون خیلی خیلی آدم رو راستی بودن با من؛ ایشون به لحاظ احساسی واقعن درگیر هستن و منطقشون هم این احساسشون رو تایید میکنه ؛ اما از طرفی عزت نفس پایینی دارن و حس میکنن سزاوار یه رابطه عاطفی نیستن و از طرفی میترسن که من اذیت بشم و تو این رابطه لطمه بخورم و از طرف دیگه این علاقه شدیدی که دارن باعث شده احساس ضعف و یجور ترس داشته باشن در برابر من ؛ و دیگه اینکه میترسن که از این سن کم وارد رابطه عاطفی با یک نفر شدن و ماجراجویی نداشتن ینی در واقع میترسم که در آینده حسرت بخورن که چرا ماجراجویی نداشتن
از طرفی من و ایشون به لحاظ های مختلف شرایط خانوادگی و تحصیلی و... خیلی بهم میخوریم و به لحاظ شخصیتی هم خیلی بهم میخوریم و اصلن تو کل این مدت خیلی پیش اومده که تو نظراتمون در مورد مسائل مختلف به تناقض برسیم اما همیشه تونستیم راحت حرف بزنیم و دعوامون نشده
حالا این آقا میگن که دوستی معمولی داشته باشیم و میگن که دیگه از من دل کندن اما تا اسم پسر دیگه ای رو بیارم ( با اینکه غرض خاصی هم ندارم ) اعصابشون بهم میریزه و خودشون هم نمیتونن با کسی دیگه وارد رابطه بشن
بعضی وقتا هم به من میگن که تو چجوری من رو تحمل میکنی و سر کوچک ترین چیزی میگن نمیخوام اذیتت کنم و ببخشید و..
من چکار کنم با این آقا
ببخشید خیلی طولانی شد