۱۳۹۹-۵-۱۸، ۰۸:۰۵ عصر
دلدادگیهای پسرانه و دلبریهای دخترانه و دلبستگیهای طرفینی امروزه در جامعه به صورت حاد گسترش یافته است.
این ارتباطها و علاقهها اگر در مسیر درست قرار گیرند، میتوانند منشأ تشکیل خانواده و بقای نسل و ادامه حیات گردند، ولی باید در چارچوب اصول اخلاقی و شرعی باشند تا هدف مطلوب حاصل شود. اما گاهی این علاقه درونی به جنس مخالف و نیاز به ارتباط با او، از چارچوب هنجارهای اجتماعی و دینی خارج شده و به سوی بیعفّتی و گناه کشیده میشود که این امر بسیار ناشایست و غیراخلاقی است.
این علاقه درونی به جنس مخالف و انگیزه برقراری ارتباط با آن در آغاز نوجوانی، به علّت بیداری غرایز و شدّت حالات هیجانی در بین دختران و پسران بیشتر شده، تا حدودی حسّ اعتماد به خود را در آنان تأیید و تقویت نموده و بخشی از نیازهای عاطفی و احساسی آنان را تأمین میکند؛ امّا غافل از اینکه این دوستیهای خیابانی، عاری از شکوفایی محبت و عشق واقعی بوده و اگر هم به ازدواج برسد، هیچ پشتوانهای ندارد و در صورت گسسته شدن این ارتباط، شخص نسبت به ارزشهای وجودی خود دچار شک و تردید شده، خود و جامعه را با مشکلات فراوانی روبهرو میکند. بعضی از پسران، داشتن دوست دختر را نوعی محبوبیت، قدرت اجتماعی و موفّقیت برای خود محسوب میکنند و متقابلاً برخی دختران، ارتباط با پسران را نوعی جذابیت برای خود تلقی میکنند و متأسّفانه اکثر قریب به اتفاق این دختران تصور میکنند که این دوستیها به ازدواج منتهی میشوند.
اصولاً تحوّل عاطفی دختران متفاوت از پسران است. پسران نسبت به جنبه غریزی تخیّلات خود غافل باقی نمیمانند، اما دختران در این دوستیها معمولاً به دنبال عشق آرمانی و رمانتیک هستند. آنها این عشق را آسمانی و پاک میدانند و خیانت در آن را گناهی نابخشودنی میشمارند.
با این توصیف، دوستیهای دخترها و پسرهای ایرانی بیشتر شبیه به دوستی دو موجود بیگانه از یکدیگر است.
متأسّفانه این دوستیها بدون شناخت دقیق از جنس مخالف و بر اساس هیجانات و احساسات سطحی و زودگذر شکل میگیرد. دختران جوان باور نمیکنند که چنین پسرانی معمولاً تنوعطلب هستند و پس از مدتی کوتاه، سراغ طعمهای دیگر میروند و همه وعدههای به ظاهر عاشقانه را فراموش میکنند. در حالی که این اعمال، برخلاف تصور او و دیگران، بیانگر آزادی زن نیست و سرانجام آن، پشیمانی و از دستدادن سلامت تن و روان خواهد بود.
آسیبهای اجتماعی، تربیتی و روانی چنین دوستیهایی بیشتر متوجه دختران است و اگر دختری چنین دوستیای با جنس مخالف را تجربه کند، تا پایان عمر، شأن و حرمت خویش را از دیدگاه خانواده و جامعه از دست میدهد و برچسب ناشایست بودن را با خود حمل میکند و آثار سوء این تجربه منفی، پس از ازدواج هم به نوعی در زندگیاش نمایان خواهد شود. در تجربه این دوستیها، فرصتی برای انتخاب و شناخت صحیح یکدیگر بهوجود نمیآید و افراد نمیتوانند عاقلانه و آگاهانه یکدیگر را شناخته و انتخاب کنند.
اگر هم به اجبار ازدواجی صورت گیرد، پس از مدت کوتاهی، به جدایی منتهی میشود که افزایش آمار طلاق در این زمینه منجر به بروز نابسمانیهایی در بطن جامعه میشود و نابهنجاریهای زیادی را در پی خواهد داشت. حال به بیان چند پرسش و پاسخ در این رابطه میپردازیم:
این ارتباطها و علاقهها اگر در مسیر درست قرار گیرند، میتوانند منشأ تشکیل خانواده و بقای نسل و ادامه حیات گردند، ولی باید در چارچوب اصول اخلاقی و شرعی باشند تا هدف مطلوب حاصل شود. اما گاهی این علاقه درونی به جنس مخالف و نیاز به ارتباط با او، از چارچوب هنجارهای اجتماعی و دینی خارج شده و به سوی بیعفّتی و گناه کشیده میشود که این امر بسیار ناشایست و غیراخلاقی است.
این علاقه درونی به جنس مخالف و انگیزه برقراری ارتباط با آن در آغاز نوجوانی، به علّت بیداری غرایز و شدّت حالات هیجانی در بین دختران و پسران بیشتر شده، تا حدودی حسّ اعتماد به خود را در آنان تأیید و تقویت نموده و بخشی از نیازهای عاطفی و احساسی آنان را تأمین میکند؛ امّا غافل از اینکه این دوستیهای خیابانی، عاری از شکوفایی محبت و عشق واقعی بوده و اگر هم به ازدواج برسد، هیچ پشتوانهای ندارد و در صورت گسسته شدن این ارتباط، شخص نسبت به ارزشهای وجودی خود دچار شک و تردید شده، خود و جامعه را با مشکلات فراوانی روبهرو میکند. بعضی از پسران، داشتن دوست دختر را نوعی محبوبیت، قدرت اجتماعی و موفّقیت برای خود محسوب میکنند و متقابلاً برخی دختران، ارتباط با پسران را نوعی جذابیت برای خود تلقی میکنند و متأسّفانه اکثر قریب به اتفاق این دختران تصور میکنند که این دوستیها به ازدواج منتهی میشوند.
اصولاً تحوّل عاطفی دختران متفاوت از پسران است. پسران نسبت به جنبه غریزی تخیّلات خود غافل باقی نمیمانند، اما دختران در این دوستیها معمولاً به دنبال عشق آرمانی و رمانتیک هستند. آنها این عشق را آسمانی و پاک میدانند و خیانت در آن را گناهی نابخشودنی میشمارند.
با این توصیف، دوستیهای دخترها و پسرهای ایرانی بیشتر شبیه به دوستی دو موجود بیگانه از یکدیگر است.
متأسّفانه این دوستیها بدون شناخت دقیق از جنس مخالف و بر اساس هیجانات و احساسات سطحی و زودگذر شکل میگیرد. دختران جوان باور نمیکنند که چنین پسرانی معمولاً تنوعطلب هستند و پس از مدتی کوتاه، سراغ طعمهای دیگر میروند و همه وعدههای به ظاهر عاشقانه را فراموش میکنند. در حالی که این اعمال، برخلاف تصور او و دیگران، بیانگر آزادی زن نیست و سرانجام آن، پشیمانی و از دستدادن سلامت تن و روان خواهد بود.
آسیبهای اجتماعی، تربیتی و روانی چنین دوستیهایی بیشتر متوجه دختران است و اگر دختری چنین دوستیای با جنس مخالف را تجربه کند، تا پایان عمر، شأن و حرمت خویش را از دیدگاه خانواده و جامعه از دست میدهد و برچسب ناشایست بودن را با خود حمل میکند و آثار سوء این تجربه منفی، پس از ازدواج هم به نوعی در زندگیاش نمایان خواهد شود. در تجربه این دوستیها، فرصتی برای انتخاب و شناخت صحیح یکدیگر بهوجود نمیآید و افراد نمیتوانند عاقلانه و آگاهانه یکدیگر را شناخته و انتخاب کنند.
اگر هم به اجبار ازدواجی صورت گیرد، پس از مدت کوتاهی، به جدایی منتهی میشود که افزایش آمار طلاق در این زمینه منجر به بروز نابسمانیهایی در بطن جامعه میشود و نابهنجاریهای زیادی را در پی خواهد داشت. حال به بیان چند پرسش و پاسخ در این رابطه میپردازیم: