۱۳۹۹-۱۱-۷، ۰۸:۱۵ صبح
میفهمم که چقدر داره بهت فشار میاد، تصورشم آزار دهنده است وقتی آدم در جایگاه فرزند متوجه بشه که والدینش بهم دیگه متعهد نیستن بدتر از اون اینکه وارد جزئیات بشه و سر از رابطه جنسی و رفتارهای جنسی اونها دربیاره. حالا سوال اینه تو قادری مادرت و عوض کنی؟ می تونی رابطه بین اون و پدرت و بهبود ببخشی؟ زورت میرسه که مشکلات درونی اونها رو حل کنی؟ جواب همه اینها بی برو برگرد منفیه. پس سوال اساسی اینه وقتی ما قدرت این و نداریم که تغییری ایجاد کنیم چرا باید خودمون و درگیر ماجراهای پیچیده کنیم و حرص بخوریم؟ به صراحت بهت میگم که زندگی مادرت به خودش مربوطه و تو جایگاه فرزندی داری و قدرت بسیار محدود. این به این معنی نیست که مادرت کار درستی انجام میده به این معنیه که سرمایه انرژی تو توی ۱۶ سالگی باید برای ساختن آینده و ایده های خودت هزینه بشه در موضوعاتی که توانمندی گره گشایی و کنترل وجود نداره. لطفا ماجرا رو بیشتر پیچیده اش نکن، دست از چک کردن و سوتی گرفتن از مامان بردار و اجازه بده اون قسمت از زندگی مادرت که باید شخصی بمونه و با پدرت حل و فصل بشه در حیطه اونها بمونه. آیا تو دوست داری مامانت بیاد گوشی ات و چک کنه و همیشه سر از کار تو دربیاره؟ فکر نمیکنم برات خوشایند باشه پس اتفاقا خودت و بکش ولی بخشی از خودت و بکش اون بخشی که تصور میکنه همه چیز و باید درست کنه اون بخشی که نمیتونه درک کنه مرزهایی وجود داره با پدر مادر، این بخش ها رو بکشی قول میدم از نو متولد میشی.