۱۳۹۹-۱۱-۲۰، ۰۷:۲۲ عصر
رامبد: جونم عشقم؟
-اسم بچه مون رو چی بذاریم؟
رامبد: تو چی دوست داری گلم؟
-هر چی که تو بگی من دوست دارم
رامبد: امیرفرشاد چطوره؟
-خیلی قشنگه... من که خوشم میاد... راستی رامبد بقیه کجان؟
رامبد: وقت ملاقات تموم شده... جنابعالی هم بیهوش بودی... همه مجبور شدن برن... ولی به نفعه من شد... تا فردا فقط من و خودت هستیم
اونشب رامبد خیلی برام حرف زد... از نگرانیهاش... از دلتنگیش... از بچه مون... روز بعدش هم همه خونواده اومدن بهم سرزدن...باربد هم کلی بچه مون رو مسخره کردو گفت وقتی بچه تون رو دیدم با سیرابی اشتباه گرفتم... وقتی هم وقت ملاقات تموم شد همه رفتن... خیلی خوشحالم... واقعا خیلی خوشحالم... دیگه تو زندگیم هیچ کم و کسری ندارم... خدایا ممنون که اگه پدر و مادرم رو ازم گرفتی به جاش رامبد و امیر فرشاد رو بهم دادی...
پایان
-اسم بچه مون رو چی بذاریم؟
رامبد: تو چی دوست داری گلم؟
-هر چی که تو بگی من دوست دارم
رامبد: امیرفرشاد چطوره؟
-خیلی قشنگه... من که خوشم میاد... راستی رامبد بقیه کجان؟
رامبد: وقت ملاقات تموم شده... جنابعالی هم بیهوش بودی... همه مجبور شدن برن... ولی به نفعه من شد... تا فردا فقط من و خودت هستیم
اونشب رامبد خیلی برام حرف زد... از نگرانیهاش... از دلتنگیش... از بچه مون... روز بعدش هم همه خونواده اومدن بهم سرزدن...باربد هم کلی بچه مون رو مسخره کردو گفت وقتی بچه تون رو دیدم با سیرابی اشتباه گرفتم... وقتی هم وقت ملاقات تموم شد همه رفتن... خیلی خوشحالم... واقعا خیلی خوشحالم... دیگه تو زندگیم هیچ کم و کسری ندارم... خدایا ممنون که اگه پدر و مادرم رو ازم گرفتی به جاش رامبد و امیر فرشاد رو بهم دادی...
پایان