۱۳۹۹-۱۲-۶، ۰۷:۰۰ عصر
-منم خوبم
-چه خبرا ؟
-هیچی هنوز
-خدابزرگه راستش یه ماموریت دارم برات
-بفرمایید باید با هومن برید عسلویه یه قرار داد تنظیم کنید با شرکت ... پیش آقای رفعت
-باشه مشکلی نیست کی باید بریم
-هرچه زودتر بهتر
دو روز بعد با هومن رفتیم عسلویه اینجام پر از خاطره بود برام رفتیم هتل استراحت کردیم بعد رفتیم شرکت همه چی مثل قبل بود بهرامم هنوز اونجا بود خیلی خوشحال شدم از دیدنش ازدواج کرده بود با خانم احمدی ولی خانم احمدی دیگه اونجا کار نمیکرد تو خونه مراقب بچشون بود.قرارداد رو تنظیم کردیم وقت رفتن بود. دلم هوای خلیج رو کرده بود با هومن رفتیم اونجا چشمامو بستم یه نفس عمیق کشیدم چشمامو باز کردم برگشتم طرف هومن که پشت سرم بود
باورم نمیکردم اون اینجاست چند قدمی من داره قدم میزنه خودشه مطمئنم هومن از بهت من برگشت. اون شبنم رو ندیده بود عجیب بود براش من به دختری اینجوری زل بزنم.شبنم داشت میرفت باز ازم دور میشد نباید وقت از دست میدادم
دویدم طرفش چند قدمیش بودم
-شبنم
وایساد باز حرکت کرد
-شبنمم
ایندفعه برگشت اونم با ناباوری بهم نگاه میکرد
-کجا رفتی شبنم نگفتی من بی تو میمیرم
رفتم جلو صورتش لمس کردم دستاشو گرفتم خودش بود واقعی کشیدمش تو بغلم –شبنم حرف بزن
-منو ببخش آبتین بدکردم وقتی فهمیدم طاقت نداشتم تو چشمات نگاه کنم اومدم جایی که پر از خاطره خوب از من وتو بود
-شبنم تو شبنم منی شبنم عشقمی من میدونستم یه روز میفهمی من خیانت نکردم یه روز برمیگردی فهمیدی چرا برنگشتی
-ترسیدم قبولم نکنی
-دیونه دیونه مگه تو به من اعتماد نداری
-نه
یکماه بعد
جلو در آرایشگام منتظر عروس خوشکلم هستم بالاخره اومدش
فرشته کوچولوی دوست داشتنی همیشه نگات پاک ومعصوم دستشو گرفتم
-سلام خانوم
-سلام آقا
-افتخار میدین
درباز کردم کمکش کردم نشست.خودمم سوار شدم نگاش کردم لبامو گذاشتم رولبش.رفتیم خونه پدر شبنم مراسم عقد اونجا بود.فامیلای نزدیک منم اونجا بودن عسلم بود با نامزدش رفتیم تو اتاق عقد ببین سمیه چه کرده ایول سلیقه
-عروس خانم برای بار سوم وکیلم
-عروس زیر لفظی میخوااد
-شبنم من یادم رفته زیر لفظی بگیرم چیکارکنم
-میکشمت
-بیا عروس شوخی کردم یه جعبه از جیب کتم بیرون آوردم گذاشتم تو دستش بازش کرد یه انگشتر با نگین کبود یه یادگاری از مادرم
-عروس خانم وکیلم
-بله
آخرشب بود دیگه از خستگی نا نداشتیم از اولش با هم رقصیدیم تا آخرش
-شبنم
-بله
- یه بار بگو جانم تو دلم موند
-باشه
شبنم
-جانم
-بیا فرار کنیم برای عروس برون از دست مامانت
-نخند دختر لوس
تو خیابونیم با شروین و هومن کورس بستیم از تو آیینه ماشین پدر زن رو دیدم مادرزنم کنارش آروم رفتم برسن بهم. ویراژ رفتم مادرزن نگام کرد ولی با ی لبخند مادرانه ایول عاشقشم
-شبنم
-بله
-بگو جانم
-جانم
-بچه خودشو کثیف کرده
-خب بشورش
-چشم
-چه خبرا ؟
-هیچی هنوز
-خدابزرگه راستش یه ماموریت دارم برات
-بفرمایید باید با هومن برید عسلویه یه قرار داد تنظیم کنید با شرکت ... پیش آقای رفعت
-باشه مشکلی نیست کی باید بریم
-هرچه زودتر بهتر
دو روز بعد با هومن رفتیم عسلویه اینجام پر از خاطره بود برام رفتیم هتل استراحت کردیم بعد رفتیم شرکت همه چی مثل قبل بود بهرامم هنوز اونجا بود خیلی خوشحال شدم از دیدنش ازدواج کرده بود با خانم احمدی ولی خانم احمدی دیگه اونجا کار نمیکرد تو خونه مراقب بچشون بود.قرارداد رو تنظیم کردیم وقت رفتن بود. دلم هوای خلیج رو کرده بود با هومن رفتیم اونجا چشمامو بستم یه نفس عمیق کشیدم چشمامو باز کردم برگشتم طرف هومن که پشت سرم بود
باورم نمیکردم اون اینجاست چند قدمی من داره قدم میزنه خودشه مطمئنم هومن از بهت من برگشت. اون شبنم رو ندیده بود عجیب بود براش من به دختری اینجوری زل بزنم.شبنم داشت میرفت باز ازم دور میشد نباید وقت از دست میدادم
دویدم طرفش چند قدمیش بودم
-شبنم
وایساد باز حرکت کرد
-شبنمم
ایندفعه برگشت اونم با ناباوری بهم نگاه میکرد
-کجا رفتی شبنم نگفتی من بی تو میمیرم
رفتم جلو صورتش لمس کردم دستاشو گرفتم خودش بود واقعی کشیدمش تو بغلم –شبنم حرف بزن
-منو ببخش آبتین بدکردم وقتی فهمیدم طاقت نداشتم تو چشمات نگاه کنم اومدم جایی که پر از خاطره خوب از من وتو بود
-شبنم تو شبنم منی شبنم عشقمی من میدونستم یه روز میفهمی من خیانت نکردم یه روز برمیگردی فهمیدی چرا برنگشتی
-ترسیدم قبولم نکنی
-دیونه دیونه مگه تو به من اعتماد نداری
-نه
یکماه بعد
جلو در آرایشگام منتظر عروس خوشکلم هستم بالاخره اومدش
فرشته کوچولوی دوست داشتنی همیشه نگات پاک ومعصوم دستشو گرفتم
-سلام خانوم
-سلام آقا
-افتخار میدین
درباز کردم کمکش کردم نشست.خودمم سوار شدم نگاش کردم لبامو گذاشتم رولبش.رفتیم خونه پدر شبنم مراسم عقد اونجا بود.فامیلای نزدیک منم اونجا بودن عسلم بود با نامزدش رفتیم تو اتاق عقد ببین سمیه چه کرده ایول سلیقه
-عروس خانم برای بار سوم وکیلم
-عروس زیر لفظی میخوااد
-شبنم من یادم رفته زیر لفظی بگیرم چیکارکنم
-میکشمت
-بیا عروس شوخی کردم یه جعبه از جیب کتم بیرون آوردم گذاشتم تو دستش بازش کرد یه انگشتر با نگین کبود یه یادگاری از مادرم
-عروس خانم وکیلم
-بله
آخرشب بود دیگه از خستگی نا نداشتیم از اولش با هم رقصیدیم تا آخرش
-شبنم
-بله
- یه بار بگو جانم تو دلم موند
-باشه
شبنم
-جانم
-بیا فرار کنیم برای عروس برون از دست مامانت
-نخند دختر لوس
تو خیابونیم با شروین و هومن کورس بستیم از تو آیینه ماشین پدر زن رو دیدم مادرزنم کنارش آروم رفتم برسن بهم. ویراژ رفتم مادرزن نگام کرد ولی با ی لبخند مادرانه ایول عاشقشم
-شبنم
-بله
-بگو جانم
-جانم
-بچه خودشو کثیف کرده
-خب بشورش
-چشم