۱۳۹۰-۹-۱۸، ۰۷:۴۵ عصر
سایت بولتن نیوز به نقل از برترین ها نوشت:
بيشك او يكي از موفقترين بازيگران زن سينماي ايران به حساب ميآيد! «آتش بس»، «كما»، «شور عشق»، «سالاد فصل» و...، نمونهاي از فيلمهايي به حساب ميآيند كه استقبال زيادي از آنها شد و به نوعي ماندگار شدند.بيشك او يكي از موفقترين بازيگران زن سينماي ايران به حساب ميآيد! «آتش بس»، «كما»، «شور عشق»، «سالاد فصل» و...، نمونهاي از فيلمهايي به حساب ميآيند كه استقبال زيادي از آنها شد و به نوعي ماندگار شدند. با اين وجود 15 سال در سينماي ايران كار كرد تا سال گذشته به واسطه بازي در «سعادتآباد» سيمرغ جشنواره فيلم فجر را با خود به خانه برد. او اين روزها نيز مشغول بازي در فيلم پرستاره «پل چوبي» است.![[تصویر: 7675_361.jpg]](http://www.webgardi2030.ir/files/fa/news/1390/9/13/7675_361.jpg)
معماري كه بازيگر شد!
پس از ديپلم، قرار بود معماري بخوانم ولي چون در تربيت بدني دانشگاه سراسري پذيرفته شدم، تصميم گرفتم تدوين بخوانم. 4 سال زيرنظر استاد مجيد فخرايينژاد، تدوين خواندم و پس از آن هم خانم فضلاللهي كه يك كار 90 دقيقهاي با هم انجام داده بوديم، مرا به آقاي نوابي براي بازي در اولين و آخرين كار تلويزيونيام «گمشده» معرفي كردند. آقاي اسكندري طراح گريم بودند كه من را به دفتر پويا فيلم و آقاي فرحبخش معرفي كردند و از آنجا استارت كار سينمايي من زده شد. فكر ميكنم در بازيگري، هم تحصيل و هم تجربه نقش مهمي دارند. درست است كه تدوين خوانده بودم كه به هرحال شاخهاي از هنر سينماست، اما پس از آن مطالعات زيادي در زمينه بازيگري داشتم، با اين حال به نظر من، هم تجربه، هم تحصيل، نه فقط در سينما، بلكه در همه رشتهها بسيار مهم و تاثيرگذار است.
به نظر من اشكالي ندارد يك بازيگر فيلمهايي در كارنامهاش داشته باشد كه باعث رونق سينماي ايران شود، اين يك حُسن است و كسي نميتواند ايراد بگيرد چون اگر سينما رونق نداشته باشد، كسي فيلم نميبيند تا بعدش فيلمهاي ارزشمند هم توليد شود. اين را قبول دارم كه منِ بازيگر، اگر فيلم پرفروشي دارم بايد حتما اثر با ارزشي هم در كارنامه داشته باشم، با اين حال قبول دارم اوايل كار شايد بايد بيشتر دقت ميكردم و وسواس بيشتري به خرج ميدادم، شايد چون برايم ورود به اين عرصه مهم بود در پذيرفتن كارها كمي عجله ميكردم! اما الكي وارد سينما نشدم، با يك ديدگاه وارد شدم، بعد هم كلاسهاي بيان آقاي سمندريان را پشتسر گذاشتم، كتاب خواندم، فيلم ديدم و تمرين كردم.
فعلا قصد ندارم سراغ كارگرداني بروم؛ به نظرم ورود به هر رشتهاي تخصص و تجربه ميخواهد اما چون قبل از بازيگري، تدوين خواندهام و كارهاي فني را هم دوست دارم، شايد يك روز با اجازه استادان به سمت فيلمبرداري بروم يا با اجازه تهيه كنندگان، تهيهكننده شوم. كار تدوين براي آدم پرهيجاني مثل من خيلي سخت بود چون بايد ساعتها پشت ميزي مينشستم و كار ميكردم، ولي به من كمك كرد كادر را بشناسم و خيلي چيزهاي ديگر.
هيچوقت كار در تلويزيون را برگشت به عقب نميدانم؛ حتي چند سال پيش قرار بود در سريال «شمسالعماره» سامان مقدم كار كنم، ولي يك جراحي فك براي من پيش آمد و حدود 20 روز نميتوانستم صحبت كنم، در واقع قسمت نبود در تلويزيون كار كنم و بازيگر ديگري جايگزين من شد.
فكر ميكنم روند بازيهاي گذشته من باعث شد مازيار ميري براي «سعادتآباد» به من اعتماد كند؛ من از ۱۸ سالگي وارد سينما شدهام و معتقدم كارهاي خوب و بدم براي من تجربه و پلهاي بود تا به امروز برسم، در واقع همه كارهايم در اينكه به اينجا برسم، نقش داشتهاند و سعادتآباد هم از آن مستثنا نيست و ميتواند يك شروع دوباره محسوب شود. با اين وجود، هنوز از جايگاه خودم راضي نيستم؛ اين نه شعار است و نه ادا و اصول.
هميشه ميگفتم بيانصافها! ۱۵ سال است دارم كار ميكنم، حتي يك فيلم خوب نداشتهام كه كانديدايم كنيد؟ وقتي به من گفتند امسال كانديد شدهاي، سر صحنه فيلم «برف روي كاجها» بودم. آن روزها حسابي خسته بودم. وقتي به من زنگ زدند و گفتند كانديد هستي، خيلي خوشحال شدم. ذكرهايم را گفتم و 2 ركعت نماز شكر خواندم. اينها را ميگويم كه بدانيد چه حالي داشتم. روز اهداي جوايز وقتي اسم من را خواندند، باور كنيد نزديك بود 3 بار زمين بخورم. فقط ميگفتم خدايا كمك كن زمين نخورم. از قبل هم روي كاغذ چيزهايي نوشته بودم كه روي سن بخوانم. اول ياد خدا بود، بعد ياد خانوادهام و بعد هم ميخواستم جايزهام را به پدرم تقديم كنم كه عاشقانه دوستش دارم و در ادامه هم ميخواستم جايزه را به عوامل «سعادتآباد» تقديم كنم و آخر هم براي ايران آرزوي صلح و آبادي آرزو كنم. رفتم بالا و آنجا فقط از مادرم تشكر كردم؛ پدرم و سعادتآباد را يادم رفت!
متاسفانه در سينماي ايران، يك بازيگر نميتواند نقشهاي متعدد و متفاوتي را پس از يك سن مشخص بازي كند و نقشهاي ما به تكرار ميرسد. البته هستند بازيگران ميانسال و خوشذوقي كه بازيگران قابلي هستند و جزو افتخارات ما محسوب ميشوند، اما باز هم به خاطر محدوديتهاي انتخاب نقش فكر ميكنم جاي چنداني براي بازيگراني از نسل ما باقي نماند! شايد هم روزي از بازيگري خداحافظي كنم، اما الان اين را قطعي نميگويم، وقتي خواستم اين كار را انجام دهم، حتما آن را بيان خواهم كرد. من نقشهاي متفاوتي را تجربه كردهام، بايد فرصت به جوانترها داده شود و آنها هم وارد بازي و عمل شوند. گرچه بايد اشاره كنم دوست دارم در روزهاي اوج، بازيگري را ترك كنم.
تاكنون طوري زندگي كردهام كه حاشيه نداشته باشم. اين موضوع را غير از نشريات زرد، آدمهاي اهل قلم و مطبوعاتي كه كمي از حواشي دور هستند و همكارانم، همه ميدانند كه جزو بازيگران بيحاشيه هستم. ولي به نظرم موضوع مطبوعات زرد در همه جاي دنيا مرسوم است و هيچ اشكالي هم ندارد، ولي حرف من اين است كه اي كاش حواشي كه به آنها ميپردازيم، كمي به واقعيت نزديك باشد، نه حواشي كه به زندگي خصوصي و حرفه افراد صدمه ميزند.
اگر بخواهم از بازيگري خداحافظي كنم كه خيلي هم نزديك است، هميشگي خواهد بود. نميتوانم دوباره برگردم و دوباره خداحافظي كنم. بازيگري براي من مثل مجسمهاي است كه در وجودم ساختمش، فكر ميكنم اگر بعد از اينكه آن را ساختم بهش دست بزنم، كاملا خراب ميشود. عكاسي بلد نيستم و كارگرداني هم نميتوانم بكنم. تدوين و فيلمبرداري نزديكتر است به من. اما احتمال اينكه نويسنده شوم بيشتر است. مدتي است نيمهشبها 4 خطي از ذهنم عبور ميكند و يادداشت ميكنم و حالا تصميم گرفتهام دستنوشتههايم را به صورت كتاب چاپ كنم.
محبوبيت را بيشتر از شهرت دوست دارم، چون فكر ميكنم دوامش بيشتر از شهرت است. خب، حُسن محبوبيت اين است كه وقتي از كنار يك نفر رد ميشوي، حالا پير يا جوان، زن يا مرد، بزرگ يا كوچك و... وقتي به من لبخند ميزنند، حس ميكنم منِ مهناز افشار، در گوشهاي از ذهن او اثر مثبتي داشتهام و اين براي من بسيار دلنشين است. ولي جنبه منفي اين موضوع هم اين است كه فكر ميكنند بازيگرها، آدمهاي عجيب و غريبي هستند و از كره ديگري آمدند كه اين، يك مقدار برايم آزاردهنده است.[/B]
بيشك او يكي از موفقترين بازيگران زن سينماي ايران به حساب ميآيد! «آتش بس»، «كما»، «شور عشق»، «سالاد فصل» و...، نمونهاي از فيلمهايي به حساب ميآيند كه استقبال زيادي از آنها شد و به نوعي ماندگار شدند.بيشك او يكي از موفقترين بازيگران زن سينماي ايران به حساب ميآيد! «آتش بس»، «كما»، «شور عشق»، «سالاد فصل» و...، نمونهاي از فيلمهايي به حساب ميآيند كه استقبال زيادي از آنها شد و به نوعي ماندگار شدند. با اين وجود 15 سال در سينماي ايران كار كرد تا سال گذشته به واسطه بازي در «سعادتآباد» سيمرغ جشنواره فيلم فجر را با خود به خانه برد. او اين روزها نيز مشغول بازي در فيلم پرستاره «پل چوبي» است.
![[تصویر: 7675_361.jpg]](http://www.webgardi2030.ir/files/fa/news/1390/9/13/7675_361.jpg)
معماري كه بازيگر شد!
پس از ديپلم، قرار بود معماري بخوانم ولي چون در تربيت بدني دانشگاه سراسري پذيرفته شدم، تصميم گرفتم تدوين بخوانم. 4 سال زيرنظر استاد مجيد فخرايينژاد، تدوين خواندم و پس از آن هم خانم فضلاللهي كه يك كار 90 دقيقهاي با هم انجام داده بوديم، مرا به آقاي نوابي براي بازي در اولين و آخرين كار تلويزيونيام «گمشده» معرفي كردند. آقاي اسكندري طراح گريم بودند كه من را به دفتر پويا فيلم و آقاي فرحبخش معرفي كردند و از آنجا استارت كار سينمايي من زده شد. فكر ميكنم در بازيگري، هم تحصيل و هم تجربه نقش مهمي دارند. درست است كه تدوين خوانده بودم كه به هرحال شاخهاي از هنر سينماست، اما پس از آن مطالعات زيادي در زمينه بازيگري داشتم، با اين حال به نظر من، هم تجربه، هم تحصيل، نه فقط در سينما، بلكه در همه رشتهها بسيار مهم و تاثيرگذار است.
[b]به كار گروهي اعتقاد دارم
به نظرم وقتي يك زوج سينمايي در يك فيلم جواب ميدهند (مثل زوج من و محمدرضا گلزار)، به اين دليل است كه در جاي خودشان قرار گرفتهاند! ضمن اينكه من به كار گروهي اعتقاد دارم و به نظرم از گروه تداركات گرفته تا كارگردان، همه در موفقيت يك پروژه موثر هستند و صرفا به اين كه حضور يك بازيگر به تنهايي ميتواند موفقيت يك فيلم را تضمين كند، اعتقاد ندارم. اگر بازيگر به درستي سر جايش قرار نگيرد و كار گروهي درست نباشد، آن كار موفق نخواهد شد. نمونه اين موضوع را حتي در سينمايي آمريكا هم ميشود ديد. بازيگراني هستند كه در يك فيلم زوجهاي موفقي هستند، اما همين زوج در فيلم بعدي موفق نيستند.
![[تصویر: 7676_957.jpg]](http://www.webgardi2030.ir/files/fa/news/1390/9/13/7676_957.jpg)
الكي وارد سينما نشدم
به نظر من اشكالي ندارد يك بازيگر فيلمهايي در كارنامهاش داشته باشد كه باعث رونق سينماي ايران شود، اين يك حُسن است و كسي نميتواند ايراد بگيرد چون اگر سينما رونق نداشته باشد، كسي فيلم نميبيند تا بعدش فيلمهاي ارزشمند هم توليد شود. اين را قبول دارم كه منِ بازيگر، اگر فيلم پرفروشي دارم بايد حتما اثر با ارزشي هم در كارنامه داشته باشم، با اين حال قبول دارم اوايل كار شايد بايد بيشتر دقت ميكردم و وسواس بيشتري به خرج ميدادم، شايد چون برايم ورود به اين عرصه مهم بود در پذيرفتن كارها كمي عجله ميكردم! اما الكي وارد سينما نشدم، با يك ديدگاه وارد شدم، بعد هم كلاسهاي بيان آقاي سمندريان را پشتسر گذاشتم، كتاب خواندم، فيلم ديدم و تمرين كردم.
يا فيلمبردار ميشوم يا تهيهكننده
فعلا قصد ندارم سراغ كارگرداني بروم؛ به نظرم ورود به هر رشتهاي تخصص و تجربه ميخواهد اما چون قبل از بازيگري، تدوين خواندهام و كارهاي فني را هم دوست دارم، شايد يك روز با اجازه استادان به سمت فيلمبرداري بروم يا با اجازه تهيه كنندگان، تهيهكننده شوم. كار تدوين براي آدم پرهيجاني مثل من خيلي سخت بود چون بايد ساعتها پشت ميزي مينشستم و كار ميكردم، ولي به من كمك كرد كادر را بشناسم و خيلي چيزهاي ديگر.
تلويزيون برگشت نيست
هيچوقت كار در تلويزيون را برگشت به عقب نميدانم؛ حتي چند سال پيش قرار بود در سريال «شمسالعماره» سامان مقدم كار كنم، ولي يك جراحي فك براي من پيش آمد و حدود 20 روز نميتوانستم صحبت كنم، در واقع قسمت نبود در تلويزيون كار كنم و بازيگر ديگري جايگزين من شد.
از جايگاه امروزم راضي نيستم
فكر ميكنم روند بازيهاي گذشته من باعث شد مازيار ميري براي «سعادتآباد» به من اعتماد كند؛ من از ۱۸ سالگي وارد سينما شدهام و معتقدم كارهاي خوب و بدم براي من تجربه و پلهاي بود تا به امروز برسم، در واقع همه كارهايم در اينكه به اينجا برسم، نقش داشتهاند و سعادتآباد هم از آن مستثنا نيست و ميتواند يك شروع دوباره محسوب شود. با اين وجود، هنوز از جايگاه خودم راضي نيستم؛ اين نه شعار است و نه ادا و اصول.
![[تصویر: 7677_161.jpg]](http://www.webgardi2030.ir/files/fa/news/1390/9/13/7677_161.jpg)
سعادتآباد و پدرم يادم رفت!
هميشه ميگفتم بيانصافها! ۱۵ سال است دارم كار ميكنم، حتي يك فيلم خوب نداشتهام كه كانديدايم كنيد؟ وقتي به من گفتند امسال كانديد شدهاي، سر صحنه فيلم «برف روي كاجها» بودم. آن روزها حسابي خسته بودم. وقتي به من زنگ زدند و گفتند كانديد هستي، خيلي خوشحال شدم. ذكرهايم را گفتم و 2 ركعت نماز شكر خواندم. اينها را ميگويم كه بدانيد چه حالي داشتم. روز اهداي جوايز وقتي اسم من را خواندند، باور كنيد نزديك بود 3 بار زمين بخورم. فقط ميگفتم خدايا كمك كن زمين نخورم. از قبل هم روي كاغذ چيزهايي نوشته بودم كه روي سن بخوانم. اول ياد خدا بود، بعد ياد خانوادهام و بعد هم ميخواستم جايزهام را به پدرم تقديم كنم كه عاشقانه دوستش دارم و در ادامه هم ميخواستم جايزه را به عوامل «سعادتآباد» تقديم كنم و آخر هم براي ايران آرزوي صلح و آبادي آرزو كنم. رفتم بالا و آنجا فقط از مادرم تشكر كردم؛ پدرم و سعادتآباد را يادم رفت!
در اوج، خداحافظي خواهم كرد
متاسفانه در سينماي ايران، يك بازيگر نميتواند نقشهاي متعدد و متفاوتي را پس از يك سن مشخص بازي كند و نقشهاي ما به تكرار ميرسد. البته هستند بازيگران ميانسال و خوشذوقي كه بازيگران قابلي هستند و جزو افتخارات ما محسوب ميشوند، اما باز هم به خاطر محدوديتهاي انتخاب نقش فكر ميكنم جاي چنداني براي بازيگراني از نسل ما باقي نماند! شايد هم روزي از بازيگري خداحافظي كنم، اما الان اين را قطعي نميگويم، وقتي خواستم اين كار را انجام دهم، حتما آن را بيان خواهم كرد. من نقشهاي متفاوتي را تجربه كردهام، بايد فرصت به جوانترها داده شود و آنها هم وارد بازي و عمل شوند. گرچه بايد اشاره كنم دوست دارم در روزهاي اوج، بازيگري را ترك كنم.
من بيحاشيهام
تاكنون طوري زندگي كردهام كه حاشيه نداشته باشم. اين موضوع را غير از نشريات زرد، آدمهاي اهل قلم و مطبوعاتي كه كمي از حواشي دور هستند و همكارانم، همه ميدانند كه جزو بازيگران بيحاشيه هستم. ولي به نظرم موضوع مطبوعات زرد در همه جاي دنيا مرسوم است و هيچ اشكالي هم ندارد، ولي حرف من اين است كه اي كاش حواشي كه به آنها ميپردازيم، كمي به واقعيت نزديك باشد، نه حواشي كه به زندگي خصوصي و حرفه افراد صدمه ميزند.
كتابي از مهناز افشار
اگر بخواهم از بازيگري خداحافظي كنم كه خيلي هم نزديك است، هميشگي خواهد بود. نميتوانم دوباره برگردم و دوباره خداحافظي كنم. بازيگري براي من مثل مجسمهاي است كه در وجودم ساختمش، فكر ميكنم اگر بعد از اينكه آن را ساختم بهش دست بزنم، كاملا خراب ميشود. عكاسي بلد نيستم و كارگرداني هم نميتوانم بكنم. تدوين و فيلمبرداري نزديكتر است به من. اما احتمال اينكه نويسنده شوم بيشتر است. مدتي است نيمهشبها 4 خطي از ذهنم عبور ميكند و يادداشت ميكنم و حالا تصميم گرفتهام دستنوشتههايم را به صورت كتاب چاپ كنم.
ما از يك كُره ديگر نيامدهايم!
محبوبيت را بيشتر از شهرت دوست دارم، چون فكر ميكنم دوامش بيشتر از شهرت است. خب، حُسن محبوبيت اين است كه وقتي از كنار يك نفر رد ميشوي، حالا پير يا جوان، زن يا مرد، بزرگ يا كوچك و... وقتي به من لبخند ميزنند، حس ميكنم منِ مهناز افشار، در گوشهاي از ذهن او اثر مثبتي داشتهام و اين براي من بسيار دلنشين است. ولي جنبه منفي اين موضوع هم اين است كه فكر ميكنند بازيگرها، آدمهاي عجيب و غريبي هستند و از كره ديگري آمدند كه اين، يك مقدار برايم آزاردهنده است.