مشاوره خانواده رایگان عطاملک
  • شبکه اجتماعی ویترین
  • مشاوره خانواده
  • رادیو عشق
  • جایزه بگیرید
    • ورود
    • ثبت‌نام
    ورود
    نام کاربری:
    گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
     
  • ورود
  • ثبت‌نام
ورود
نام کاربری:
گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
 
مشاوره خانواده رایگان عطاملک › حیات طیبه › سمت خدا v
« قبلی 1 … 10 11 12 13 14 … 23 بعدی »
› ماجرای مردی که دلاک حمام زنانه بود

امتیاز موضوع:
  • 19 رأی - میانگین امتیازات: 2.74
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ماجرای مردی که دلاک حمام زنانه بود

ADMIN آفلاین
بنیانگذار قرارگاه سایبری
********
امتیاز: 26,135
تاریخ عضویت: اسفند ۱۳۸۹
محل سکونت: شهرستان جوین
اعتبار: 254
میزان اخطار: 0%
سپاس ها 246
سپاس شده 469 بار در 377 ارسال
#1
۱۳۹۹-۱-۱۲، ۰۸:۰۸ صبح
داستان نصوح، مردیکه کارگر حمام زنانه بود
داستان نصوح، مردیکه کارگر حمام زنانه بود
مردی که سالیان سال همه را فریب داده بود نصوح نام داشت. نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندام زنانه داشت. او مرد شهوتران بود و  با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد. هیچ کسى از وضع نصوح خبر نداشت، او از این راه هم امرارمعاش می کرد و هم ارضای شهوت.
نصوح چندین بار به حکم وجدان از کارش توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند.
آوازه ی صفاکاری نصوح تا کاخ شاهی آن شهر رسیده بود و روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد. دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد. از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت.
از این حادثه دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود.
کارگران را یکى بعد از دیگرى مورد جستجو قراردادند تا اینکه نوبت به نصوح رسید، او از ترس رسوایى، حاضر نـشد که وى را تفتیش ‍ کنند، لذا به هر طرفى که مى رفتند تا دستگیرش کنند، او به طرف دیگر فرار مى کرد و این عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقویت مى کرد و لذا مأمورین براى دستگیرى او بیشتر سعى مى کردند.
نصوح هم تنها راه نجات را در این دید که خود را در میان خزینه حمام پنهان کند، ناچار به داخل خزینه رفته و همین که دید مأمورین براى گرفتن او به خزینه آمدند و دیگر کارش از کار گذشته و الان است که رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه کرد در حالی که بدنش مثل بید می‌لرزید با تمام وجود و با دلی شکسته گفت: “خداوندا گرچه بارها توبه‌ام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم”. نصوح این بار از ته دل توبه واقعی نمود. ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد.
محافظین از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص ‍ شد و به خانه خود رفت.
او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت.
چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مالی نیستم و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند، دیگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به کسى اظهار کند، ناچار از شهر خارج و در کوهى که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
نصوح شبی در خواب دید که کسی به او می گوید:”ای نصوح! تو چگونه توبه کرده اى و حال آنکه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئیده شده است؟ تو باید چنان توبه کنى که گوشتهاى حرام از بدنت بریزد.”
همین که نصوح از خواب بیدار شد با خودش قرار گذاشت که سنگ هاى سنگین حمل کند تا گوشت هاى حرام تنش را آب کند. نصوح این برنامه را مرتب عمل مى کرد تا در یکى از روزها همانطورى که مشغول به کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا می کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟ عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود.
آن میش زاد ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد تا سرانجام کاروانى که راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى نزدیک به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر مى داد که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند. وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.
رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر نصوح به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر همان دختر بود که جواهرش در حمام زنانه مفقود شده بود و باعث توبه نصوح شده بود. شاه از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند.
همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیرفت و گفت: “من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم” و از رفتن نزد سلطان عذر خواست.
مامورین چون این سخن را به شاه رساندند شاه بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم.
شاه همراه با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد، پس پادشاه در آنجا سکته کرد و نصوح چون خبردار شد که شاه براى ملاقات و دیدار او آمده بود، در مراسم تشییع او شرکت و آنجا ماند تا او را به خاک سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت، ارکان دولت مصلحت دیدند که نصوح را به تخت سلطنت بنشانند.
نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترش داد و بعد با همان دختر پادشاه که ذکرش رفت، ازدواج کرد و چون شب زفاف و عروسى رسید، در بارگاهش ‍ نشسته بود که ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت “چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را نزد تو یافته ام، مالم را به من برگردان.” نصوح گفت : درست است و دستور داد تا میش را به او بدهند.
آن شخص گفت که چون میش مرا نگهبانى کرده اى هرچه از منافع آن استفاده کرده اى، بر تو حلال ولى باید آنچه مانده با من نصف کنى.
نصوح گفت: درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.
آن شخص گفت: بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن میش است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند.
شبکه اجتماعی ویترین

]دانلود از مایکت[
  | 
]دانلود از کافه بازار[


قرائت صلوات و فاتحه برای پسر عمویم
پاسخ
وب سایت ارسال‌ها اعتباردهی
پاسخ اخطار
 سپاس شده توسط
 سپاس شده توسط
« قدیمی‌تر | جدیدتر »


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  ✍️ ماجرای کمک پیامبر به زن خواننده‌ی مشرکی که مسلمان هم نشد! ADMIN 0 1,234 ۱۴۰۰-۸-۵، ۰۹:۰۵ صبح
آخرین ارسال: ADMIN
  ماجرای عجیب پخت غذا که در صبح بعد عاشورا اتفاق افتاد چه بود؟ ADMIN 0 943 ۱۴۰۰-۶-۱۶، ۰۴:۵۹ صبح
آخرین ارسال: ADMIN
  ماجرای کشف کشتی نوح و لوحی که نام 5 تن آل عبا رویش نوشته بود! + فیلم ADMIN 1 1,019 ۱۴۰۰-۶-۲، ۰۵:۵۸ صبح
آخرین ارسال: ADMIN
  این یک ماجرای واقعی است! ADMIN 0 1,269 ۱۳۹۹-۵-۳۱، ۰۳:۱۹ صبح
آخرین ارسال: ADMIN
  ماجرای تشرف امام خامنه ای حضور حضرت مهدی + صوت ADMIN 0 1,462 ۱۳۹۴-۱-۳۰، ۰۵:۵۵ صبح
آخرین ارسال: ADMIN
  ماجرای مشاعره امام خمینی (ره) ADMIN 0 1,500 ۱۳۹۳-۱۰-۱۰، ۱۲:۱۶ عصر
آخرین ارسال: ADMIN
  ماجرای تکریم آیت‌الله خوشوقت توسط رهبرانقلاب ADMIN 0 1,611 ۱۳۹۱-۱۲-۵، ۰۴:۳۵ عصر
آخرین ارسال: ADMIN

  • مشاهده‌ی نسخه‌ی قابل چاپ


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
بارگذاري مجدد
آمار انجمن
آخرين ارسال ها
موضوع تاريخ, زمان  آخرين ارسال کننده انجمن
  صبح غریب | دل نوشته هایم ▼ ۸-۵, ۱۰:۴۸ ADMIN مجازیست
  [ مشاوره فردی] ] رابطه ... ▼ ۷-۳۰, ۰۹:۱۳ daneshi مشاوره خانواد...
  ستاد سایبری آیت الله رئیس... ▼ ۷-۳۰, ۰۹:۰۱ daneshi گفتگوی ایرانی...
  [ همسرداری ] مشاوره لا... ▼ ۷-۱۶, ۰۱:۵۰ ADMIN مشاوره خانواد...
  [ همسرداری ] زندگی با ... ▼ ۶-۳۱, ۱۳:۱۹ ملایجردی مشاوره خانواد...
  [ همسرداری ] اختلاف با... ▼ ۶-۱۹, ۲۰:۰۴ محمدی پور مشاوره خانواد...
  [ همسرداری ] خیانت همس... ▼ ۵-۱۵, ۰۲:۲۸ بانو مشاوره خانواد...
  همکاری مارگو رابی و تیم ب... ▼ ۵-۵, ۱۴:۴۳ niloofarmajdi هنر
  [عشق و ازدواج] همسر دوم ▼ ۵-۲, ۰۶:۵۲ محمدی پور مشاوره خانواد...
  [تولید انجمن] مرکز نیکوکا... ▼ ۴-۲۵, ۱۲:۴۷ ADMIN اخبار شهرستان...
  [ مشاوره فردی] ] سختگیر... ▼ ۴-۱۳, ۱۹:۱۴ bazkoni مشاوره خانواد...
برترين سپاس شده ها
ADMIN 469
~~sara~~ 187
tanaz22 166
kabootar 159
sarah 142
جديدترين کاربران
Caesar2 امروز
مهری دیروز
N2am ۸-۱۶
Nazninz ۸-۱۴
M4012342 ۸-۱۴
بيشترين پاسخ ها
  اخبار انتخابا... 334
  رمان واقعی نس... 172
  ستاد سایبری آ... 160
  رمان سفر به د... 146
  دانلود سخنران... 143
برترين ارسال کنندگان
ADMIN 9503
رمان 1571
kabootar 1216
مشاورانه 751
~~sara~~ 563
بيشترين بازديدها
  آموزش رایگان ... 89117
  اموزش فعالیت ... 56046
  خاطرات یک دخت... 55471
  اخبار انتخابا... 51545
  دانلود کتاب م... 47101
برترين اعتبارگيرنده ها
ADMIN 254
kabootar 142
dayana 122
~~sara~~ 118
sarah 105

بنر تبلیغاتی ویترین
مرورگر شما این فایل صوتی را پشتیبانی نمی‌کند.

  • صفحه‌ی تماس
  • بازگشت به بالا
  • بایگانی
  • امتیازات کاربران
قدرت گرفته ازMyBB و پارسی شده توسط MyBBIran.com
طراحی شده توسط Rooloo | ترجمه و طراحی مجدد توسط ParsanIT.ir

برو بالا
حالت خطی
حالت موضوعی