۱۴۰۰-۵-۲۵، ۱۱:۲۱ صبح
بخش هشتم
[نقشه های شیطانی خطرناک و ایجاد حزب و دولت استعماری وهابیت در عربستان سعودی]
دبيركل راز دوم را هم برای من باز گفت; - همان رازی كه وعده داده بود - من به ويژه پس از چشيدن شيرينی راز اوّل در آرزوی دانستن آن بودم. راز دوم سند پنجاه صفحهای بود كه در آن برنامههايی برای درهم كوبيدن اسلام و مسلمانان در مدّت يك قرن آمده بود به گونهای كه پس از آن از اسلام تنها نامی باقی بماند. اين سند خطاب به مديركلهای وزارت و برای دستيابی به اين هدف تنظيم شده بود. اين سند چهارده بند داشت و به من هشدار دادند كه از اين سند به كسی چيزی نگويم و آن را كاملاً پوشيده دارم تا مسلمانان به مفاد آن آگاه نشوند و برای رويارويی با آن چارهای نينديشند.
خلاصه اين سند به شرح زير است:
1- همكاری جدّی با تزارهای روسيه برای دستاندازی به مناطق اسلامی.همچون بخارا، تاجيكستان، ارمنستان، خراسان و توابع آن، و همكاری جدی با آنها برای دست يافتن به اطراف مناطق تركنشين هممرز با روسيه.
2- همكاری كامل با فرانسه و روسيه در برنامهريزی همه جانبه برای درهم كوبيدن جهان اسلام از بيرون و درون.
3- برانگيختن اختلافها و درگيریهای شديد ميان دو حكومت ترك و فارس و افروختن آتش قومی و نژادی ميان دو طرف.
شعلهور كردن آتش جنگ ميان قبايل و ملّتهای مسلمان همسايه و كشورهای اسلامی و زنده كردن مذاهب (حتّی آنها كه از ميان رفتهاند) برانگيختن اختلاف در ميان مذاهب.
4- بخشيدن مناطقی از كشورهای اسلامی به غير مسلمانان.
يثرب به يهوديان; اسكندريّه به مسيحيان; يزد به زرتشتيان پارسی; عماره به صابئان; كرمانشاه به علیاللهیها; موصل به يزيديان(73); خليج فارس به هندوها پس از آنكه تعداد زيادی هندو به آن منطقه آورده شدند; طرابلس به دروزیها(74); قارص(75); به علویها; مسقط به خوارج; بايد اينان را با پول، اسلحه، برنامه و نيروهای كارآمد ياری كنيم تا همچون خارهايی در بدن اسلام باشند، و مناطق آنها را گسترش دهيم تا همه كشورهای اسلامی را در هم كوبند.
5- برنامهريزی برای پاره پاره كردن حكومتهای اسلامی:فارس و ترك به بيشترين پارههای ممكن; حكومتهای كوچك محلی كه با يكديگر نزاع كنند; همچون اوضاع هند. زيرا گفتهاند «اختلاف بينداز و حكومت كن» و «اختلاف بينداز و ويران كن».
6- ساختن دينها و مذهبهای مختلف در كشورهای اسلامی.
و اين برنامهريزی حساب شدهای نياز دارد به گونهای كه هر دين با تمايلات مردم يك منطقه تناسب داشته باشد.
مثلاً بايد چهار دين در مناطق شيعه پديد آورد،
دينی كه خدايش حسين بنعلی باشد;
دينی كه جعفر صادق را پرستش كند;
دينی كه مهدی موعود را بپرستد
و دينی كه علیالرّضا را عبادت كند.
جای مناسب برای اولی كربلا،
دوم اصفهان،
سوم سامرا
و چهارمی خراسان است.
چنانكه بايد مذهبهای چهارگانه اهلسنّت را به شيوه اديان جداگانه درآورد كه ارتباطی با يكديگر نداشته باشند; اختلافهای خونينی داشته باشند; در كتابهايشان بايد دست برد تا هر گروه تنها خود را مسلمان بداند و بر اين باور باشد كه ديگران كافرند و كشتن و بيرون راندن آنان واجب است.
7- پراكندن فسادهايی چون زنا، لواط، شراب و قمار در ميان مسلمانان.
بهترين وسيله برای اين كار باقی ماندگان از دينهای گذشته در اين كشورهايند; آنان بايد سربازان انبوهی برای اين كار داشته باشند.
8- تلاش برای گماشتن حاكمان فاسد در اين كشورها كه در دستان وزارت باشند.
دستورات را انجام دهند و از آنچه نهی میشود خودداری كنند; ما بايد خواستههايمان را از طريق اينها در كشورهای اسلامی جامه عمل بپوشانيم. اگر حاكمان غيرمسلمان باشند بسيار بهتر است; بنابراين بايد افرادی را با ظاهر اسلامی به سوی مراكز قدرت گسيل كنيم تا اهداف ما را به انجام برسانند.
9- محدود ساختن زبان عربی (تا جايی كه ممكن است) و رواج بخشيدن به زبانهای ديگر.چون سانسكريت، پارسی، كردی و پشتو; زنده كردن زبانهای اصلی رايج در جهان عرب و گسترش لهجههای فرعی زبان عربی كه سبب خواهد شد عربها از زبان فصيح كه زبان قرآن و سنّت است دور شوند.
10- گسيل مزدوران به گردِ حاكمان و رساندن آنها به درجه مشاوران آنان. تا وزارت بتواند بدين روش در حاكمان نفوذ كند. برترين راه، سود جستن از غلامان و كنيزكان توانا است. وزارت بايد اينان را پرورش دهد و در بازار بردهفروشان به نزديكان حاكمان همچون فرزندان، زنان و افراد دارای نفوذ نزد حاكمان فروخته شوند، تا آنان گام به گام به حاكمان نزديك شوند; پس از آن مادران و مشاوران حاكمان شوند و همچون دستبندی آنها را در برگيرند.
11- گسترش دايره دعوت به مسيحيّت و وارد كردن افرادی از هر صنف به گروه دعوتكنندگان. از جمله: حسابداران، پزشكان، مهندسان و مانند آنان; ساختن كليساها، مدارس، درمانگاهها، كتابخانهها و گروههای خيريه در گوشه و كنار جهان اسلام; انتشار مجانی و بدون عوض ميليونها كتاب مسيحی در ميان مسلمانان; تلاش برای جای دادن تاريخ مسيحی در كنار تاريخ اسلامی; فرستادن جاسوسها و مزدوران به ديرها و صومعهها با نام راهبان زن و مرد كه وظيفه آنان كمك به ارتباطها و تحرّكهای مسيحيان و نيز خبريابی از اوضاع و احوال مسلمانان خواهد بود. چنانكه بايد لشكر بزرگی از دانشمندان پديد آورد تا پس از آشنايی كامل با اوضاع مسلمانان، تاريخ آنان را سياه كنند و در كتابهايشان دست ببرند.
12- سست كردن عقيده دختران و پسران مسلمان.
ترديد افكندن در ميان آنها نسبت به دينشان; فاسد كردن اخلاق آنها از طريق مدرسهها، كتابها، باشگاهها، نشريهها و نيز دوستان غيرمسلمان كه میتوانند زمينه را برای اين كار فراهم نمايند. بنابراين لازم است گروههايی پنهانی از جوانان يهودی و مسيحی و ديگر آيينها تشكيل شوند كه در كمين جوانان مسلمان باشند و با هر روش ممكن آنان را شكار كنند.
13- برافروختن آتش هميشگی جنگها و شورشهای داخلی.
و مرزی ميان مسلمانان و غيرمسلمانان و ميان خود مسلمانان تا نيروی مسلمانان تباه شوند و انديشه پيشرفت و همبستگی را از سر بيرون كنند; نيروهای فكری و مالیشان نابود گردد; جوانانشان از ميان بروند و آشفتگی، درهم ريختگی، و هرج و مرج آنان را فراگيرد.
14- ويران ساختن اقتصاد و معاش مسلمانان.
نابود كردن كشتزارها; خراب كردن سدها; خشك ساختن رودها; تلاش برای گسترش بيكاری به وسيله بيزار كردن آنان از كار; پديد آوردن مكانهايی برای وقتگذرانی بيكاران و افزون ساختن معتادان به ترياك و ديگر مواد مخدّر.
اين بندها همواره با شرح كامل، نقشهها، شكلها و عكسهايی آمده بود. از دبيركل به دليل اينكه اين سند را در اختيارم گذاشته بود سپاسگزاری كردم و يك ماه ديگر در لندن ماندم;
وزارت دستور داد بار ديگر به سوی عراق روانه شوم تا كار را با محمدالوهاب به پايان برسانم. دبيركل به من گفت: در كار او هيچگونه كوتاهی نكنم. او گفت: بر اساس گزارشهای دريافتی از مزدوران، شيخ بهترين كسی است كه میتوان به او تكيه كرد; او گوش به فرمان وزارت است.
دبيركل همچنين گفت: با شيخ بیپرده سخن بگو، مزدور ما در اصفهان با او بیپرده سخن گفته و شيخ همه چيز را پذيرفته است; به شرط آنكه از او در برابر حكومتها و عالمانی كه در صورت ارائه انديشههايش بر او از همه سو خواهند تاخت، پشتيبانی گردد. اگر لازم شد پول و سلاح كافی در اختيار او قرار گيرد و يك استان هر چند كوچك نيز در اطراف نجد، به او سپرده شود. وزارت اين همه را پذيرفته است.
من با اين خبر گويا میخواستم از شادمانی پرواز كنم. به دبيركل گفتم: اكنون من چه كنم؟ از شيخ چه بخواهم؟ و از كجا آغاز نمايم؟ دبيركل گفت:
وزارت برنامه دقيقی دارد كه شيخ بايد آن را انجام دهد; آن برنامه اين است:
1- تكفير همه مسلمانان و روا دانستن كشتار آنان.
ستاندن اموالشان، بر باد دادن ناموسشان، فروش آنها در بازار برده فروشان و روا دانستن آنكه مردان مسلمان به عنوان غلام و زنانشان به عنوان كنيز به خدمت گرفته شوند.
2- ويران كردن كعبه.
با اين دستآويز كه اين بنا از باقیماندههای بتپرستی است و جلوگيری از انجام حج و تشويق قبايل به قتل و غارت حجّاج.
3- تلاش برای سرپيچی از فرمان خليفه.
تشويق به جنگ با او و گردآوردن سربازان برای نبرد. جنگ با بزرگان حجاز، برای كاهش نفوذ آنان - با هر وسيله ممكن - نيز ضروری است.
4- ويران كردن گنبدها، ضريحها، مكانهای مقدس مسلمانان در مكّه، مدينه و ديگر شهرها.
به دستآويز شرك و بتپرستی، همچنين لكهدار كردن شخصيّت پيامبر محمّد[صلی الله عليه وآله وسلم] و جانشينانش و مردان بزرگ اسلام تا جايی كه امكان دارد.
5- گسترش هرج و مرج و تروريسم در كشورهای اسلامی.
6- انتشار قرآنی تحريف شده كه بر اساس حديثها در آن فزونی و كاستی ايجاد شده باشد.
پس از آنكه اين برنامه مشخص شد دبيركل گفت: از اين برنامه گسترده هراسان مشو! ما بايد بذرهايی بكاريم و به زودی نسلهای ديگری میآيند و آن را تكميل میكنند. حكومت بريتانيا بر اينگونه بردباری، ديرينه بسياری دارد. و راه را گام به گام بايد پيمود. آيا محمّد پيامبر[صلی الله عليه وآله وسلم] يك مرد نبود كه توانست چنين انقلاب نابود كنندهای برپا كند. محمد بنعبدالوهاب نيز بايد همچون پيامبرش باشد و اين انقلاب مطلوب را انجام دهد.
چند روز بعد، از وزير و دبيركل اجازه گرفتم; با خانواده و دوستانم بدرود گفتم; چون میخواستم از خانه بيرون آيم، پسرم گفت بابا! زود برگرد; چشمانم اشكآلود شد و نتوانستم از همسرم پنهان كنم; يكديگر را به گرمی بوسيديم و به سوی بصره به راه افتادم. پس از يك سفر دراز، شبی به خانه عبدالرضا در بصره رسيدم; در خواب بود; چون مرا ديد به گرمی خوش آمد گفت; شب را تا صبح خوابيدم; به من گفت: محمد به بصره آمد، و پيش از سفر دوباره نامهای برايت گذاشت. بامداد نامه را خواندم و دانستم كه به نجد رفته است. نشانیاش را در نجد نوشته بود; صبحگاه به راه نجد رهسپار شدم و پس از رنج بسيار به آنجا رسيدم و شيخ محمد را در خانهاش پيدا كردم.
آثار ناتوانی را در او ديدم; به او چيزی نگفتم امّا پس از آن دريافتم كه ازدواج كرده است و انديشيدم كه اينگونه نيرويش كاسته خواهد شد، به او پند دادم همسرش را رها كند و او هم پذيرفت.
با هم قرار گذاشتيم كه من خود را به عنوان بنده او معرفی كنم; بندهای كه او از بازار خريده، در سفر بوده و اكنون باز آمده است و چنين نيز شد; در بين دوستانش مشهور شد كه من بنده او هستم; او مرا در بصره خريده است و من به دستور وی در سفری بودهام و اكنون بازگشتهام. مردم مرا به همين گونه میشناختند; من دو سال با او بودم و ما زمينه آشكار كردن دعوت را فراهم نموديم.
در سال 1143 هجری او عزم جزم كرد تا يارانی گرد آورد و فراخوان خود را با واژههای مبهم و حرفهای رمزآلود برای نزديكترين يارانش باز گفت و به تدريج دعوتش را گسترش میداد. من بر گردِ وی گروهی توانمند گرد آوردم كه به آنها پول میداديم; هرگاه آنها را در برخورد با دشمنان ناتوان میديدم، عزمشان را سخت میكردم. هر چه دعوتش را بيشتر آشكار میكرد دشمنانش افزونتر میشدند. گاهی به دليل فشار شايعههايی كه عليه او میساختند میخواست از راهش باز گردد، امّا من اراده او را سخت میكردم و میگفتم: پيامبر محمّدصلی الله عليه وآله وسلم بيش از اين تحمّل كرد; اين راه بزرگواری است، هر مصلحی با اينگونه سختیها و تهمتها روبرو میشود. ما اينگونه با دشمنان در جنگ و گريز بوديم; من برای دشمنان شيخ جاسوسهايی گمارده بودم - با پول; هرگاه میخواستند فتنهای بهپا كنند جاسوسها خبر میدادند و ما میتوانستيم توطئه آنها را درهم شكنيم. يك بار جاسوسان گفتند: برخی از دشمنان شيخ در انديشه ترور او هستند; وقتی كه نقشه آنها را برای ترور شيخ آشكارا كرديم كار بر آنها واژگونه شد و مردم از آنها بیزار گرديدند.
شيخ به من قول داد كه هر شش بخش برنامه را انجام خواهد داد; وی گفت البتّه اكنون تنها برخی از آنها را میتوانم انجام دهم و اين كار را هم كرد. شيخ بعيد میدانست كه بتواند پس از دست يافتن به كعبه آن را ويران كند; زيرا دستآويز اينكه آنجا مركز بتپرستی بوده است، مورد پذيرش مردم نبود; همچنين بعيد میدانست كه بتواند قرآن تازهای درست كند. او از حاكمان مكّه و استانبول به سختی هراسان بود. وی میگفت: اگر ما سخنی در اين دو مورد بگوييم آنان لشكريانی به سوی ما گسيل خواهند كرد كه ما توانايی دفاع در برابر آنها را نخواهيم داشت. من عذر او را پذيرفتم زيرا همچنان كه شيخ میگفت زمينه آماده نبود.
پس از سالها كار، وزارت توانست «محمد بنسعود» را هم به سوی ما سوق دهد; آنان كسی پيش من فرستادند كه اين مطلب را به من بگويد و لزوم همكاری ميان اين دو محمد را بيان نمايد. دين از محمدالوهاب و قدرت از محمد السعود تا هم دلهای مردم را به چنگ آورند و هم بدنهايشان را; زيرا تاريخ نشان داده است كه حكومتهای دينی هم پايدارترند و هم نفوذ بيشتری دارند و هم ترسناكترند.
اينچنين شد كه قدرت بزرگی در سوی ما گرد آمد; (الدِّرعيَّةِ) را پايتخت حكومت و دين تازه قرار داديم و وزارت پنهانی حكومت نو را پول كافی میرساند، حكومت، تازه بندگانی خريد كه در واقع بهترين كارشناسان وابسته به وزارت بودند، آنها زبان عربی آموخته و جنگهای بيابانی فرا گرفته بودند، من و آنان كه يازده نفر بودند در اجرای برنامههای مورد نياز همكاری میكرديم و اين دو محمد هم در انجام برنامههای ما پيش میرفتند، بارها در مواردی كه وزارت دستور خاصّی نداده بود ما خود مسايل را مورد بررسی قرار میداديم. ما همگی با دخترانی از عشاير ازدواج كرديم، و چه شگفتزده شديم از يكرنگی زن مسلمان با شوهرش.
اينگونه ما با عشاير بيش از پيش پيوسته شديم و اينك پيشرفت كارها هر روز از روز پيش بهتر است و مركزيّت ما روز به روز تقويت میشود به گونهای كه اگر فاجعهای ناگهانی روی ندهد بذرهای پاشيده شده چنان رشد میكند كه ميوههای مطلوب به بار خواهد نشست.
…………………………………………………….
[نقشه های شیطانی خطرناک و ایجاد حزب و دولت استعماری وهابیت در عربستان سعودی]
دبيركل راز دوم را هم برای من باز گفت; - همان رازی كه وعده داده بود - من به ويژه پس از چشيدن شيرينی راز اوّل در آرزوی دانستن آن بودم. راز دوم سند پنجاه صفحهای بود كه در آن برنامههايی برای درهم كوبيدن اسلام و مسلمانان در مدّت يك قرن آمده بود به گونهای كه پس از آن از اسلام تنها نامی باقی بماند. اين سند خطاب به مديركلهای وزارت و برای دستيابی به اين هدف تنظيم شده بود. اين سند چهارده بند داشت و به من هشدار دادند كه از اين سند به كسی چيزی نگويم و آن را كاملاً پوشيده دارم تا مسلمانان به مفاد آن آگاه نشوند و برای رويارويی با آن چارهای نينديشند.
خلاصه اين سند به شرح زير است:
1- همكاری جدّی با تزارهای روسيه برای دستاندازی به مناطق اسلامی.همچون بخارا، تاجيكستان، ارمنستان، خراسان و توابع آن، و همكاری جدی با آنها برای دست يافتن به اطراف مناطق تركنشين هممرز با روسيه.
2- همكاری كامل با فرانسه و روسيه در برنامهريزی همه جانبه برای درهم كوبيدن جهان اسلام از بيرون و درون.
3- برانگيختن اختلافها و درگيریهای شديد ميان دو حكومت ترك و فارس و افروختن آتش قومی و نژادی ميان دو طرف.
شعلهور كردن آتش جنگ ميان قبايل و ملّتهای مسلمان همسايه و كشورهای اسلامی و زنده كردن مذاهب (حتّی آنها كه از ميان رفتهاند) برانگيختن اختلاف در ميان مذاهب.
4- بخشيدن مناطقی از كشورهای اسلامی به غير مسلمانان.
يثرب به يهوديان; اسكندريّه به مسيحيان; يزد به زرتشتيان پارسی; عماره به صابئان; كرمانشاه به علیاللهیها; موصل به يزيديان(73); خليج فارس به هندوها پس از آنكه تعداد زيادی هندو به آن منطقه آورده شدند; طرابلس به دروزیها(74); قارص(75); به علویها; مسقط به خوارج; بايد اينان را با پول، اسلحه، برنامه و نيروهای كارآمد ياری كنيم تا همچون خارهايی در بدن اسلام باشند، و مناطق آنها را گسترش دهيم تا همه كشورهای اسلامی را در هم كوبند.
5- برنامهريزی برای پاره پاره كردن حكومتهای اسلامی:فارس و ترك به بيشترين پارههای ممكن; حكومتهای كوچك محلی كه با يكديگر نزاع كنند; همچون اوضاع هند. زيرا گفتهاند «اختلاف بينداز و حكومت كن» و «اختلاف بينداز و ويران كن».
6- ساختن دينها و مذهبهای مختلف در كشورهای اسلامی.
و اين برنامهريزی حساب شدهای نياز دارد به گونهای كه هر دين با تمايلات مردم يك منطقه تناسب داشته باشد.
مثلاً بايد چهار دين در مناطق شيعه پديد آورد،
دينی كه خدايش حسين بنعلی باشد;
دينی كه جعفر صادق را پرستش كند;
دينی كه مهدی موعود را بپرستد
و دينی كه علیالرّضا را عبادت كند.
جای مناسب برای اولی كربلا،
دوم اصفهان،
سوم سامرا
و چهارمی خراسان است.
چنانكه بايد مذهبهای چهارگانه اهلسنّت را به شيوه اديان جداگانه درآورد كه ارتباطی با يكديگر نداشته باشند; اختلافهای خونينی داشته باشند; در كتابهايشان بايد دست برد تا هر گروه تنها خود را مسلمان بداند و بر اين باور باشد كه ديگران كافرند و كشتن و بيرون راندن آنان واجب است.
7- پراكندن فسادهايی چون زنا، لواط، شراب و قمار در ميان مسلمانان.
بهترين وسيله برای اين كار باقی ماندگان از دينهای گذشته در اين كشورهايند; آنان بايد سربازان انبوهی برای اين كار داشته باشند.
8- تلاش برای گماشتن حاكمان فاسد در اين كشورها كه در دستان وزارت باشند.
دستورات را انجام دهند و از آنچه نهی میشود خودداری كنند; ما بايد خواستههايمان را از طريق اينها در كشورهای اسلامی جامه عمل بپوشانيم. اگر حاكمان غيرمسلمان باشند بسيار بهتر است; بنابراين بايد افرادی را با ظاهر اسلامی به سوی مراكز قدرت گسيل كنيم تا اهداف ما را به انجام برسانند.
9- محدود ساختن زبان عربی (تا جايی كه ممكن است) و رواج بخشيدن به زبانهای ديگر.چون سانسكريت، پارسی، كردی و پشتو; زنده كردن زبانهای اصلی رايج در جهان عرب و گسترش لهجههای فرعی زبان عربی كه سبب خواهد شد عربها از زبان فصيح كه زبان قرآن و سنّت است دور شوند.
10- گسيل مزدوران به گردِ حاكمان و رساندن آنها به درجه مشاوران آنان. تا وزارت بتواند بدين روش در حاكمان نفوذ كند. برترين راه، سود جستن از غلامان و كنيزكان توانا است. وزارت بايد اينان را پرورش دهد و در بازار بردهفروشان به نزديكان حاكمان همچون فرزندان، زنان و افراد دارای نفوذ نزد حاكمان فروخته شوند، تا آنان گام به گام به حاكمان نزديك شوند; پس از آن مادران و مشاوران حاكمان شوند و همچون دستبندی آنها را در برگيرند.
11- گسترش دايره دعوت به مسيحيّت و وارد كردن افرادی از هر صنف به گروه دعوتكنندگان. از جمله: حسابداران، پزشكان، مهندسان و مانند آنان; ساختن كليساها، مدارس، درمانگاهها، كتابخانهها و گروههای خيريه در گوشه و كنار جهان اسلام; انتشار مجانی و بدون عوض ميليونها كتاب مسيحی در ميان مسلمانان; تلاش برای جای دادن تاريخ مسيحی در كنار تاريخ اسلامی; فرستادن جاسوسها و مزدوران به ديرها و صومعهها با نام راهبان زن و مرد كه وظيفه آنان كمك به ارتباطها و تحرّكهای مسيحيان و نيز خبريابی از اوضاع و احوال مسلمانان خواهد بود. چنانكه بايد لشكر بزرگی از دانشمندان پديد آورد تا پس از آشنايی كامل با اوضاع مسلمانان، تاريخ آنان را سياه كنند و در كتابهايشان دست ببرند.
12- سست كردن عقيده دختران و پسران مسلمان.
ترديد افكندن در ميان آنها نسبت به دينشان; فاسد كردن اخلاق آنها از طريق مدرسهها، كتابها، باشگاهها، نشريهها و نيز دوستان غيرمسلمان كه میتوانند زمينه را برای اين كار فراهم نمايند. بنابراين لازم است گروههايی پنهانی از جوانان يهودی و مسيحی و ديگر آيينها تشكيل شوند كه در كمين جوانان مسلمان باشند و با هر روش ممكن آنان را شكار كنند.
13- برافروختن آتش هميشگی جنگها و شورشهای داخلی.
و مرزی ميان مسلمانان و غيرمسلمانان و ميان خود مسلمانان تا نيروی مسلمانان تباه شوند و انديشه پيشرفت و همبستگی را از سر بيرون كنند; نيروهای فكری و مالیشان نابود گردد; جوانانشان از ميان بروند و آشفتگی، درهم ريختگی، و هرج و مرج آنان را فراگيرد.
14- ويران ساختن اقتصاد و معاش مسلمانان.
نابود كردن كشتزارها; خراب كردن سدها; خشك ساختن رودها; تلاش برای گسترش بيكاری به وسيله بيزار كردن آنان از كار; پديد آوردن مكانهايی برای وقتگذرانی بيكاران و افزون ساختن معتادان به ترياك و ديگر مواد مخدّر.
اين بندها همواره با شرح كامل، نقشهها، شكلها و عكسهايی آمده بود. از دبيركل به دليل اينكه اين سند را در اختيارم گذاشته بود سپاسگزاری كردم و يك ماه ديگر در لندن ماندم;
وزارت دستور داد بار ديگر به سوی عراق روانه شوم تا كار را با محمدالوهاب به پايان برسانم. دبيركل به من گفت: در كار او هيچگونه كوتاهی نكنم. او گفت: بر اساس گزارشهای دريافتی از مزدوران، شيخ بهترين كسی است كه میتوان به او تكيه كرد; او گوش به فرمان وزارت است.
دبيركل همچنين گفت: با شيخ بیپرده سخن بگو، مزدور ما در اصفهان با او بیپرده سخن گفته و شيخ همه چيز را پذيرفته است; به شرط آنكه از او در برابر حكومتها و عالمانی كه در صورت ارائه انديشههايش بر او از همه سو خواهند تاخت، پشتيبانی گردد. اگر لازم شد پول و سلاح كافی در اختيار او قرار گيرد و يك استان هر چند كوچك نيز در اطراف نجد، به او سپرده شود. وزارت اين همه را پذيرفته است.
من با اين خبر گويا میخواستم از شادمانی پرواز كنم. به دبيركل گفتم: اكنون من چه كنم؟ از شيخ چه بخواهم؟ و از كجا آغاز نمايم؟ دبيركل گفت:
وزارت برنامه دقيقی دارد كه شيخ بايد آن را انجام دهد; آن برنامه اين است:
1- تكفير همه مسلمانان و روا دانستن كشتار آنان.
ستاندن اموالشان، بر باد دادن ناموسشان، فروش آنها در بازار برده فروشان و روا دانستن آنكه مردان مسلمان به عنوان غلام و زنانشان به عنوان كنيز به خدمت گرفته شوند.
2- ويران كردن كعبه.
با اين دستآويز كه اين بنا از باقیماندههای بتپرستی است و جلوگيری از انجام حج و تشويق قبايل به قتل و غارت حجّاج.
3- تلاش برای سرپيچی از فرمان خليفه.
تشويق به جنگ با او و گردآوردن سربازان برای نبرد. جنگ با بزرگان حجاز، برای كاهش نفوذ آنان - با هر وسيله ممكن - نيز ضروری است.
4- ويران كردن گنبدها، ضريحها، مكانهای مقدس مسلمانان در مكّه، مدينه و ديگر شهرها.
به دستآويز شرك و بتپرستی، همچنين لكهدار كردن شخصيّت پيامبر محمّد[صلی الله عليه وآله وسلم] و جانشينانش و مردان بزرگ اسلام تا جايی كه امكان دارد.
5- گسترش هرج و مرج و تروريسم در كشورهای اسلامی.
6- انتشار قرآنی تحريف شده كه بر اساس حديثها در آن فزونی و كاستی ايجاد شده باشد.
پس از آنكه اين برنامه مشخص شد دبيركل گفت: از اين برنامه گسترده هراسان مشو! ما بايد بذرهايی بكاريم و به زودی نسلهای ديگری میآيند و آن را تكميل میكنند. حكومت بريتانيا بر اينگونه بردباری، ديرينه بسياری دارد. و راه را گام به گام بايد پيمود. آيا محمّد پيامبر[صلی الله عليه وآله وسلم] يك مرد نبود كه توانست چنين انقلاب نابود كنندهای برپا كند. محمد بنعبدالوهاب نيز بايد همچون پيامبرش باشد و اين انقلاب مطلوب را انجام دهد.
چند روز بعد، از وزير و دبيركل اجازه گرفتم; با خانواده و دوستانم بدرود گفتم; چون میخواستم از خانه بيرون آيم، پسرم گفت بابا! زود برگرد; چشمانم اشكآلود شد و نتوانستم از همسرم پنهان كنم; يكديگر را به گرمی بوسيديم و به سوی بصره به راه افتادم. پس از يك سفر دراز، شبی به خانه عبدالرضا در بصره رسيدم; در خواب بود; چون مرا ديد به گرمی خوش آمد گفت; شب را تا صبح خوابيدم; به من گفت: محمد به بصره آمد، و پيش از سفر دوباره نامهای برايت گذاشت. بامداد نامه را خواندم و دانستم كه به نجد رفته است. نشانیاش را در نجد نوشته بود; صبحگاه به راه نجد رهسپار شدم و پس از رنج بسيار به آنجا رسيدم و شيخ محمد را در خانهاش پيدا كردم.
آثار ناتوانی را در او ديدم; به او چيزی نگفتم امّا پس از آن دريافتم كه ازدواج كرده است و انديشيدم كه اينگونه نيرويش كاسته خواهد شد، به او پند دادم همسرش را رها كند و او هم پذيرفت.
با هم قرار گذاشتيم كه من خود را به عنوان بنده او معرفی كنم; بندهای كه او از بازار خريده، در سفر بوده و اكنون باز آمده است و چنين نيز شد; در بين دوستانش مشهور شد كه من بنده او هستم; او مرا در بصره خريده است و من به دستور وی در سفری بودهام و اكنون بازگشتهام. مردم مرا به همين گونه میشناختند; من دو سال با او بودم و ما زمينه آشكار كردن دعوت را فراهم نموديم.
در سال 1143 هجری او عزم جزم كرد تا يارانی گرد آورد و فراخوان خود را با واژههای مبهم و حرفهای رمزآلود برای نزديكترين يارانش باز گفت و به تدريج دعوتش را گسترش میداد. من بر گردِ وی گروهی توانمند گرد آوردم كه به آنها پول میداديم; هرگاه آنها را در برخورد با دشمنان ناتوان میديدم، عزمشان را سخت میكردم. هر چه دعوتش را بيشتر آشكار میكرد دشمنانش افزونتر میشدند. گاهی به دليل فشار شايعههايی كه عليه او میساختند میخواست از راهش باز گردد، امّا من اراده او را سخت میكردم و میگفتم: پيامبر محمّدصلی الله عليه وآله وسلم بيش از اين تحمّل كرد; اين راه بزرگواری است، هر مصلحی با اينگونه سختیها و تهمتها روبرو میشود. ما اينگونه با دشمنان در جنگ و گريز بوديم; من برای دشمنان شيخ جاسوسهايی گمارده بودم - با پول; هرگاه میخواستند فتنهای بهپا كنند جاسوسها خبر میدادند و ما میتوانستيم توطئه آنها را درهم شكنيم. يك بار جاسوسان گفتند: برخی از دشمنان شيخ در انديشه ترور او هستند; وقتی كه نقشه آنها را برای ترور شيخ آشكارا كرديم كار بر آنها واژگونه شد و مردم از آنها بیزار گرديدند.
شيخ به من قول داد كه هر شش بخش برنامه را انجام خواهد داد; وی گفت البتّه اكنون تنها برخی از آنها را میتوانم انجام دهم و اين كار را هم كرد. شيخ بعيد میدانست كه بتواند پس از دست يافتن به كعبه آن را ويران كند; زيرا دستآويز اينكه آنجا مركز بتپرستی بوده است، مورد پذيرش مردم نبود; همچنين بعيد میدانست كه بتواند قرآن تازهای درست كند. او از حاكمان مكّه و استانبول به سختی هراسان بود. وی میگفت: اگر ما سخنی در اين دو مورد بگوييم آنان لشكريانی به سوی ما گسيل خواهند كرد كه ما توانايی دفاع در برابر آنها را نخواهيم داشت. من عذر او را پذيرفتم زيرا همچنان كه شيخ میگفت زمينه آماده نبود.
پس از سالها كار، وزارت توانست «محمد بنسعود» را هم به سوی ما سوق دهد; آنان كسی پيش من فرستادند كه اين مطلب را به من بگويد و لزوم همكاری ميان اين دو محمد را بيان نمايد. دين از محمدالوهاب و قدرت از محمد السعود تا هم دلهای مردم را به چنگ آورند و هم بدنهايشان را; زيرا تاريخ نشان داده است كه حكومتهای دينی هم پايدارترند و هم نفوذ بيشتری دارند و هم ترسناكترند.
اينچنين شد كه قدرت بزرگی در سوی ما گرد آمد; (الدِّرعيَّةِ) را پايتخت حكومت و دين تازه قرار داديم و وزارت پنهانی حكومت نو را پول كافی میرساند، حكومت، تازه بندگانی خريد كه در واقع بهترين كارشناسان وابسته به وزارت بودند، آنها زبان عربی آموخته و جنگهای بيابانی فرا گرفته بودند، من و آنان كه يازده نفر بودند در اجرای برنامههای مورد نياز همكاری میكرديم و اين دو محمد هم در انجام برنامههای ما پيش میرفتند، بارها در مواردی كه وزارت دستور خاصّی نداده بود ما خود مسايل را مورد بررسی قرار میداديم. ما همگی با دخترانی از عشاير ازدواج كرديم، و چه شگفتزده شديم از يكرنگی زن مسلمان با شوهرش.
اينگونه ما با عشاير بيش از پيش پيوسته شديم و اينك پيشرفت كارها هر روز از روز پيش بهتر است و مركزيّت ما روز به روز تقويت میشود به گونهای كه اگر فاجعهای ناگهانی روی ندهد بذرهای پاشيده شده چنان رشد میكند كه ميوههای مطلوب به بار خواهد نشست.
…………………………………………………….