قرارگاه سایبری عطاملک
  • رادیو عشق
  • مشاوره خانواده
  • طراحی لوگو
  • عضویت طلایی
    • ورود
    • ثبت نام
    ورود
    نام کاربری:
    گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
     
    یا توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی وارد شود
  • ورود
  • ثبت نام
ورود
نام کاربری:
گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
 
یا توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی وارد شود
توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی متصل شوید

قرارگاه سایبری عطاملک › فجازی › مجازیست › وبگردی v
« قبلی 1 … 27 28 29 30 31 … 42 بعدی »
› دستگیری دختر پسرنما در مشهد !! + عکس

آخرین مطالب ارسالی
آمار انجمن
آخرين ارسال ها
موضوع نويسنده آخرين ارسال کننده انجمن
  رونالدو و تاثیر میلیونی آن بر روی پیج النصر samira99 samira99 سواد رسانه ای و جنگ نرم
  [عشق و ازدواج]  آشنایی Fatemeh pi ملایجردی مشاوره خانواده و ازدواج
  [ مشاوره فردی]  ] اشتباه بزرگی کردم خیلی پشی... GolMah ملایجردی مشاوره خانواده و ازدواج
  [ مشاوره فردی]  ] مشاوره میخواستم درباره موض... هانا عطیمی ADMIN مشاوره خانواده و ازدواج
  طرز تهیه پیتزا پپرونی Mina1382 noorafshan بانوی ایرانی
  [تولید انجمن]  مشاوره ویژه کاربران طلایی ADMIN ADMIN مشاوره خانواده و ازدواج
  طراحی گرافیکی ویژه کاربران طلایی ADMIN ADMIN تولیدات حوزه چاپ و گراف...
برترین امتیاز گیرندگان
ADMIN 25901
رمان 6198
~~sara~~ 2495
مشاورانه 2481
*Ertebat* 1299
sarah 1283
محمدی پور 1159
abasaleh 1012
برترين ارسال کنندگان
ADMIN 9436
رمان 1571
kabootar 1216
مشاورانه 751
~~sara~~ 563
narges 414
sarah 274
mohamadi1392 246

فروش دامنه bloger.app | مشاوره خانواده در واتساپ | دانلود سخنرانی‌های رائفی پور | کتاب صوتی لهوف | نذر فرهنگی |
Your browser does not support the audio element.

امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 89 رأی - میانگین امتیازات: 3.2
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حالت‌های نمایش موضوع

دستگیری دختر پسرنما در مشهد !! + عکس

ADMIN آنلاین
بنیانگذار قرارگاه سایبری
********
امتیاز: 25,902
تاریخ عضویت: اسفند ۱۳۸۹
محل سکونت: شهرستان جوین
اعتبار: 250
میزان اخطار: 0%
سپاس ها 241
سپاس شده 441 بار در 354 ارسال
#1
۱۳۹۰-۹-۱۸، ۰۸:۵۶ عصر
ساعتم ساعت ۱۰ صبح را نشان می داد که اتوبوس وارد شهر مشهد شد و دقایقی بعد در پایانه مسافربری توقف کرد. پس از چند ساعت سفر با اتوبوس احساس خستگی عجیبی می کردم و پشت سر هم خمیازه می کشیدم. من یک تاکسی دربست کرایه کردم و نشانی خانه عمویم را به راننده دادم تا مرا به شهرک طالقانی مشهد برساند. می خواستم مشکلاتم را با عمویم درمیان بگذارم و از او کمک بخواهم. اما افسوس که با درهای بسته در مسیر زندگی روبه رو شدم. «ساحل» که ۱۵ سال سن دارد در دایره اجتماعی کلانتری جهاد مشهد افزود: حدود نیم ساعت طول کشید تا از خیابان های شلوغ شهر عبور کنیم و بالاخره راننده تاکسی جلوی خانه عمویم توقف کرد. کرایه را پرداختم و از تاکسی پیاده شدم. ولی وقتی با دلهره و اضطراب زنگ در خانه را به صدا درآوردم خانمی میان سال در را باز کرد و گفت: آقای... چند ماه قبل این خانه را فروخته و نشانی جدیدی از او ندارد. با شنیدن این حرف مثل مجسمه در جای خودم خشک شدم و بدون خداحافظی به راه افتادم. پس از یک پیاده روی طولانی نقشه ای به سرم زد و تصمیم گرفتم در مشهد بمانم و دنبال عمویم بگردم. از فروشگاهی پیراهن و شلوار مردانه و از مغازه ای دیگر هم کفش مردانه خریدم و سپس یک ماشین کرایه کردم و از راننده خواستم مرا به نزدیک ترین پارک برساند.


[تصویر:  6990_161.jpg]


تیپ پسرانه زدم

ساحل آهی کشید و افزود: پس از چند دقیقه در مقابل پارک کوهسنگی از تاکسی پیاده شدم. برای عملی کردن نقشه ای که در سر داشتم بلافاصله به سرویس بهداشتی پارک رفتم. نمی توانم بگویم که آن موقع چه حالی داشتم چون واقعا به سیم آخر زده بودم و به هیچ چیز جز فرار از خانه و آزادی از جهنمی که از آن رها شده بودم فکر نمی کردم. من اول موهایم را تا جایی که می توانستم با قیچی کوتاه کردم و لباس ها و کفش مردانه پوشیدم و تیپ پسرانه زدم. مانتو و شلوار خودم را نیز داخل سطل آشغال انداختم و در حالی که کلاه آفتابگیر روی سرم گذاشته بودم به راه افتادم. هنوز چند دقیقه نگذشته بود که مورد توجه ۲ جوان شرور قرار گرفتم. آن ها با تردید به من نزدیک شدند و خیلی زود فهمیدند که مرد نیستم. برای همین هم با توسل به زور و تهدید قصد داشتند مرا سوار خودرو پراید خود کنند. در آن لحظه با ترس و وحشت پا به فرار گذاشتم. اما در یکی از خیابان های نزدیک پارک با خودروی سواری که پیرمردی راننده آن بود تصادف کردم. بیچاره راننده پیکان و همسرش با عجله پیاده شدند. ولی آن ها هم در همان نگاه اول فهمیدند که من تیپ پسرانه زده ام. این پیرمرد و پیرزن مهربان پس از آن که متوجه شدند آسیبی ندیده ام خیال شان راحت شد و چند دقیقه ای پای درد دل هایم نشستند. آن ها با نگرانی مرا به خانه خود بردند. با دیدن پیرزن یاد مادر خدابیامرزم می افتادم و نمی دانم چرا در کنار او و شوهرش احساس امنیت می کردم. آن ها که از شنیدن داستان زندگی ام خیلی متاثر شده بودند قول دادند تا جایی که ممکن است کمکم کنند. من آن شب یک شام درست و حسابی خوردم و حتی پس از پوشیدن لباس های دختر این خانواده که دانشجو است و در شهر دیگری درس می خواند همراه پیرمرد و پیرزن بیرون رفتیم. دیدن خیابان های قشنگ مشهد با حال وهوای خاصی که دارد باعث شد تا برای چند ساعت مشکلات زندگی ام را فراموش کنم. آخر شب بود که پیرزن به خانه ما زنگ زد و به پدرم گفت اصلا نگران دخترتان نباشید او در مشهد میهمان ماست، متاسفانه پدرم که خیلی عصبی و ناراحت بود تهمت های بسیار زشتی به پیرزن نسبت داد و حتی تهدید کرد که از دست او و شوهرش به خاطر آدم ربایی و فراری دادن من از خانه شکایت خواهد کرد.



دوباره فرار کردم

با این برخورد پدرم خیلی شرمنده شدم، ولی پیرمرد و پیرزن به رویم نیاوردند. آن ها دلداری ام می دادند که نگران نباشم و می گفتند پدرت حق دارد با نگرانی که برایش به وجود آمده این قدر ناراحت و عصبی باشد. تو برو استراحت کن تا فردا صبح از طریق قانون وارد عمل شویم و از پلیس کمک بگیریم. شنیدن این حرف دلم را لرزاند ولی در ظاهر گفته های آن ها را تایید کردم. من برای استراحت به داخل اتاقی رفتم و خوابیدم. صبح زود بود که با روشن شدن هوا از خواب پریدم. با عجله از داخل کیف پیرزن مقداری پول و گوشی تلفن همراهش را برداشتم و با پوشیدن همان لباس های پسرانه دوباره فراری شدم. چون جایی را بلد نبودم یک ماشین کرایه کردم و به پارک کوهسنگی رفتم. ساعت ۶ صبح بود که در حال پرسه زنی در پارک توسط پلیس به عنوان مظنون دستگیر شدم. افسر پلیس نیز در همان نگاه اول فهمید که تیپ پسرانه زده ام و به این ترتیب بود که به کلانتری انتقال یافتم. من در این شرایط راهی جز بیان حقیقت در پیش رو نداشتم برای همین هم با بیان داستان تلخ زندگی ام به سرقت پول و گوشی تلفن همراه از خانه پیرزن نیز اعتراف کردم. در این لحظه قطرات اشک در چشمان ساحل موج زدند و او با صدایی بغض گرفته به کارشناس اجتماعی کلانتری ۳۵ مشهد گفت: خودم را به شکل مردها درآوردم تا بلکه راه نجاتی برای رهایی از مشکلات زندگی ام پیدا کنم. قبلا هم گفتم دنبال عمویم می گشتم. راستش را بخواهید از زمانی که داخل اتوبوس نشستم و به سمت مشهد حرکت کردم فهمیدم کار خطرناک و اشتباه بزرگی مرتکب شده ام، اما هر چه با خودم سبک و سنگین کردم دیدم راه بازگشتی ندارم.



پدرم می خواست مرا بفروشد

ساحل در بیان داستان غم بار زندگی اش گفت: ۱۵ ساله هستم و تجربه یک شکست تلخ در زندگی دارم. راستش را بخواهید پدرم به مواد مخدر اعتیاد دارد و ۲ دامادمان نیز معتاد هستند. آن ها از راه دزدی خرج زندگی خود را در می آورند. طفلک مادرم آن قدر حرص و جوش خورد که دچار بیماری شد و ۳ سال قبل عمرش را به شما داد. ساحل اشک هایش را پاک کرد و افزود: ۹ ماه قبل پدرم با توسل به زور و تهدید مجبورم کرد با مردی ۵۰ ساله ازدواج کنم. ۳ ماه از ازدواجم نگذشته بود که او طبق نقشه ای که در سر داشت وادارم کرد تا با یک سری ادعای کذب مبنی بر این که شوهرم قصد دارد مرا به فساد اخلاقی و اعتیاد بکشاند تقاضای طلاق بدهم. با توجه به ادله دروغینی که پدرم برای اثبات این ادعا درست کرده بود طلاق گرفتم و او نیز مهریه ام را برای خودش نقد کرد. این پول مفت زیر زبان پدرم مزه داد و او دوباره تصمیم شوم دیگری برایم گرفت. اما این بار پدرم می خواست مرا به فردی عیاش بفروشد که از خانه فرار کردم و خودم را با هر بدبختی که بود به مشهد رساندم تا از عمویم کمک بگیرم. عمویم چند سالی است که به خاطر اعتیاد پدرم و اشتباهات مکرر او هیچ ارتباطی با ما ندارد.



پیرزن ساحل را بخشید

در حالی که کارشناس اجتماعی کلانتری ۳۵ مشهد با ساحل گفت و گو می کرد تلفن همراه سرقتی زنگ خورد. پیرزن که از پشت گوشی با نگرانی صحبت می کرد وقتی فهمید که ساحل در کلانتری است گفت: خودم گوشی را به او داده ام و زنگ زده بودم حالش را بپرسم. ساحل با شنیدن این حرف به گریه افتاد و از پیرزن خواست هرچه سریع تر به کلانتری بیاید. این زن به همراه شوهرش دقایقی بعد به کلانتری مراجعه کردند و به ساحل اطمینان دادند که به او کمک خواهند کرد. به دستور رئیس کلانتری جهاد مشهد و با پی گیری افسران گشتی این کلانتری موضوع به پدر ساحل اعلام و پس از انجام تحقیقات گسترده، عموی او نیز مورد شناسایی قرار گرفت و به کلانتری دعوت شد. این در حالی است که پس از انجام اقدامات قانونی لازم، ساحل تحت حمایت عموی خود که فردی تحصیلکرده است، قرار گرفت و پیرزن و پیرمرد نیز هم چنان قول دادند که در صورت نیاز به او کمک خواهند کرد.
ان الله مع الصابرین

رادیو عشق ❤


قرائت صلوات و فاتحه برای پسر عمویم
پاسخ
وب سایت ارسال‌ها اعتباردهی
پاسخ اخطار
 سپاس شده توسط
متین
مهمان
امتیاز: 0
 
سپاس ها
سپاس شده بار در ارسال
#2
۱۳۹۱-۳-۱، ۰۳:۳۵ عصر
سلام علیکم :
به نظر می رسد یکی از راه کارهای مطرح شدن جوین ایجاد و ساخت کارگاهها و کارخانه جات تولیدی و بسته بندی مناسب تولیدات و صادر کردن محصو لات آن باشد ازجمله ساخت کارخانه آب میوه گیری و فرآوری هندوانه و صدور کمپوت و آب هندوانه است که خواهان فراوانی دارد و می تواند موثر باشد.
و دومین موردی که فی الجمله به نظرم میرسد . برقراری ارتباط با جوینی های مقیم شهرستان ها.و ایجاد فرهنگ بنی آد م اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند چوعضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار. تا برای مطرح شدن جوین ار فرصت ها استفاده کنند و درمعرفی جوین کوتاهی نورزند.نیشابوریها چنین کاری را انجام داده اند و موفق هم بوده اند.
پاسخ
پاسخ
 سپاس شده توسط
« قدیمی‌تر | جدیدتر »


موضوعات مرتبط با این موضوع…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  تجاوز کیوان به 300 دختر ADMIN 1 604 ۱۳۹۹-۷-۲۸، ۰۳:۲۲ عصر
آخرین ارسال: ADMIN
  دستگیری سارق درون خودرو با کمک دوربین مداربسته seo 0 431 ۱۳۹۴-۲-۲۳، ۱۱:۲۸ صبح
آخرین ارسال: seo
  كاروان گل در مشهد ~~sara~~ 0 632 ۱۳۹۲-۲-۲۹، ۰۲:۱۵ عصر
آخرین ارسال: ~~sara~~
  اتش نشاني كه مرد تا اين دختر نميرد ~~sara~~ 0 1,628 ۱۳۹۲-۲-۲۹، ۰۲:۰۷ عصر
آخرین ارسال: ~~sara~~
fjump دستگیری عاملان اتش سوزی در مهدیه تهران ~~sara~~ 0 1,023 ۱۳۹۲-۲-۵، ۰۳:۳۰ عصر
آخرین ارسال: ~~sara~~
fjump دستگیری دزدان فراموشکار ~~sara~~ 0 941 ۱۳۹۲-۲-۵، ۰۳:۲۹ عصر
آخرین ارسال: ~~sara~~
  حضور دختر ها در سالن ورزشگاه آزادی/عکس kabootar 3 2,200 ۱۳۹۱-۱۰-۱۲، ۱۲:۵۹ صبح
آخرین ارسال: aria007
  قدرت باورنکردنی یک دختر 8 ساله مازندرانی ! +عکس kabootar 1 1,557 ۱۳۹۱-۳-۱، ۰۱:۳۵ عصر
آخرین ارسال: متین
  مرگ عجیب مادر و دختر بجنوردی ADMIN 0 1,048 ۱۳۹۱-۲-۲۸، ۰۴:۱۸ عصر
آخرین ارسال: ADMIN
  دختر جوانی که با ۲ ماه تن فروشی میلیونر شد + عکس kabootar 9 1,944 ۱۳۹۰-۱۲-۲۴، ۰۱:۰۵ صبح
آخرین ارسال: narges

  • مشاهده‌ی نسخه‌ی قابل چاپ


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
  • صفحه‌ی تماس
  • بازگشت به بالا
  • بایگانی
  • امتیازات کاربران
قدرت گرفته ازMyBB و پارسی شده توسط MyBBIran.com
طراحی شده توسط Rooloo | ترجمه و طراحی مجدد توسط ParsanIT.ir

برو بالا
حالت خطی
حالت موضوعی