۱۳۹۹-۳-۱۱، ۰۴:۴۴ عصر
طی چند روز گذشته خبری به دست ما رسید که در آن، عضو شورای شهر کرج در مورد کودکان زبالهگرد گفته بود در وضعیتی که نمیشود کودکان کار را محو کرد، بهتر است برای رسمیت بخشیدن به آنها، لباسهای متحدالشکل برایشان تهیه کرد. از همین رو تصمیم گرفتیم تا مصاحبهای در این باره با لباس یک کودک زبالهگرد داشته باشیم.
سلام. لطفا خودتون رو معرفی کنید.
با عرض سلام. بندهی حقیر لباس مندرس کودک زبالهگرد هستم؛ کوچیک شما.
خیلی ممنون که وقتتون رو در اختیار ما گذاشتین. لطفا بیشتر از خودتون بگین از اینکه اوضاع زندگیتون چطوری است؟
چی بگم والا. میگذرونیم. هر روز صبح کله سحر بیدارم میکنن و توی سرمای سرصبح که کاپشن رو با سنگ بزنی نمیره تو خیابون، من پیر و فرسوده رو به زور میبرن بیرون که کار کنم. بابا منم لباسم، سنی ازم گذشته دیگه، روی ریههام دو سه تا پارگی دارم و دیگه توانایی تحمل این همه بوی زباله رو ندارم. من الآن باید بازنشست میشدم و به خدمت مقدس دستمال آشپزخونه بودن در میاومدم؛ نه اینکه هر روز صبح تا کمر برم تو دهن سطل آشغال و کلی از این و اون فحش و کتک بخورم.
خب چرا بازنشست نمیشید؟ مشکلی دارید؟
ای باباجان تو هم دلت خوشهها! نفست از جای گرم بلند میشه نمیدونی اینجا چه خبره. من خودم بعد از یه ماه کار کردن واسه یکی ازین آقازادهها، پرت شدم توی همین زبالهها و اگه این دوست زبالهگردم نبود معلوم نبود من الآن کدوم جهنمی بودم. من به این بچه مدیونم. اگه نباشم طفلی شبا سرما میخوره و روزا زیر آفتاب داغ پوست میاندازه. نمیشه که همینجوری ولش کنم به امان خدا.
این خبر رو شنیدین که شورای شهر کرج اعلام کرده طی یک طرح قراره به این کودکان، لباس متحدالشکل تعلق بگیره؟
آره والا یک چیزهایی شنیدهام. حقیقتا خودمون که تلویزیون و اینترنت و این دم و دستگاهها رو نداریم تا دم به دقیقه در جریان این طرحها باشیم، ولی به لطف خدا یک بقالی کنار سطل زباله بزرگهی کوچه پشتی هست که ظهرها رادیو گوش میده. ما هم به هوای جمع کردن زباله، اونجا میریم و یه اخباری از پشت شیشه گوش میدیم و برمیگردیم.
حالا نظرتون در مورد این طرح چیه؟
راستش اولش که شنیدم کمی ناراحت شدم که باید این طفل معصوم رو رها کنم و به آستینهای یک لباس جدید بسپارمش. اما خوب قطعا حالا حالاها این طرحها اجرایی نمیشوند و خداروشکر فکر نمیکنم عمرم کفاف بده که این لباس جدیدا رو ببینم.
این حرفها چیه جناب. عمر دست خداست. ایشالله مشکل شما هم حل میشه.
مشکل؟ فکر کردی من و امثال صاحب من، مشکلمون فقط لباس و شلواره؟ این بچهها توی خطر هزار جور بیماری روحی و جسمی مختلفان. واقعا خودخواهی این جانب است اگه تنها به مشکل خودم فکر کنم. بنده پوسیدهام و تا یکی دو ماه آینده قطعا از وسط دونیم خواهم شد و جام رو یک لباس جوان که اهل همون مناطق بالاشهره، پر خواهد کرد. به نظر من که مسئولین دنبال مشکلات دیگر باشند. مشکل لباس این بچهها را آقازادهها مدتهاست حل کردهاند.
فکر میکنید واکنش مردم به این خبر چگونه بوده است؟
از شما چه پنهون که دیروز توی مترو به صفحه گوشی یکی از همشهریان زل زده بودم، دیدم کامنتی در جواب «اینا میخوان صنف زبالهگردان راه بندازن که از این کودکان هم مالیات بگیرند» نوشته بود با این مضمون که «نه! اینا کار مافیای لباسه! دنبال سود شخصیان...» شب هم که با اتوبوس برمیگشتم خیلی اتفاقی چشمم دوباره به توییت یکی از مسئولین افتاد که نوشته بود «این مشکلات به من مربوط نیست و من این وسط هیچ کارهام...» و متاسفانه بعد از اون هم گوشی بنده خدا زنگ خورد و دیگه نتونستم بقیه نظرها رو بخونم.
در این مورد صحبتی با مسئولان دارید؟
به هر حال، نمیدونم اینها درسته یا نه، اما خواهشی که از مسئولین دارم اینه که لطفا اگر قراره لباسی برای این کودکان تهیه کنن، لطف کنن و از این پارچه شبرنگها به یک گوشهاش بچسبونن که این بچهها هم توی شب دیده شوند و با ماشین تصادف نکنند.
حسابی شمارا هم خسته کردیم. مرسی از حضورتون
خواهش میکنم!
سلام. لطفا خودتون رو معرفی کنید.
با عرض سلام. بندهی حقیر لباس مندرس کودک زبالهگرد هستم؛ کوچیک شما.
خیلی ممنون که وقتتون رو در اختیار ما گذاشتین. لطفا بیشتر از خودتون بگین از اینکه اوضاع زندگیتون چطوری است؟
چی بگم والا. میگذرونیم. هر روز صبح کله سحر بیدارم میکنن و توی سرمای سرصبح که کاپشن رو با سنگ بزنی نمیره تو خیابون، من پیر و فرسوده رو به زور میبرن بیرون که کار کنم. بابا منم لباسم، سنی ازم گذشته دیگه، روی ریههام دو سه تا پارگی دارم و دیگه توانایی تحمل این همه بوی زباله رو ندارم. من الآن باید بازنشست میشدم و به خدمت مقدس دستمال آشپزخونه بودن در میاومدم؛ نه اینکه هر روز صبح تا کمر برم تو دهن سطل آشغال و کلی از این و اون فحش و کتک بخورم.
خب چرا بازنشست نمیشید؟ مشکلی دارید؟
ای باباجان تو هم دلت خوشهها! نفست از جای گرم بلند میشه نمیدونی اینجا چه خبره. من خودم بعد از یه ماه کار کردن واسه یکی ازین آقازادهها، پرت شدم توی همین زبالهها و اگه این دوست زبالهگردم نبود معلوم نبود من الآن کدوم جهنمی بودم. من به این بچه مدیونم. اگه نباشم طفلی شبا سرما میخوره و روزا زیر آفتاب داغ پوست میاندازه. نمیشه که همینجوری ولش کنم به امان خدا.
این خبر رو شنیدین که شورای شهر کرج اعلام کرده طی یک طرح قراره به این کودکان، لباس متحدالشکل تعلق بگیره؟
آره والا یک چیزهایی شنیدهام. حقیقتا خودمون که تلویزیون و اینترنت و این دم و دستگاهها رو نداریم تا دم به دقیقه در جریان این طرحها باشیم، ولی به لطف خدا یک بقالی کنار سطل زباله بزرگهی کوچه پشتی هست که ظهرها رادیو گوش میده. ما هم به هوای جمع کردن زباله، اونجا میریم و یه اخباری از پشت شیشه گوش میدیم و برمیگردیم.
حالا نظرتون در مورد این طرح چیه؟
راستش اولش که شنیدم کمی ناراحت شدم که باید این طفل معصوم رو رها کنم و به آستینهای یک لباس جدید بسپارمش. اما خوب قطعا حالا حالاها این طرحها اجرایی نمیشوند و خداروشکر فکر نمیکنم عمرم کفاف بده که این لباس جدیدا رو ببینم.
این حرفها چیه جناب. عمر دست خداست. ایشالله مشکل شما هم حل میشه.
مشکل؟ فکر کردی من و امثال صاحب من، مشکلمون فقط لباس و شلواره؟ این بچهها توی خطر هزار جور بیماری روحی و جسمی مختلفان. واقعا خودخواهی این جانب است اگه تنها به مشکل خودم فکر کنم. بنده پوسیدهام و تا یکی دو ماه آینده قطعا از وسط دونیم خواهم شد و جام رو یک لباس جوان که اهل همون مناطق بالاشهره، پر خواهد کرد. به نظر من که مسئولین دنبال مشکلات دیگر باشند. مشکل لباس این بچهها را آقازادهها مدتهاست حل کردهاند.
فکر میکنید واکنش مردم به این خبر چگونه بوده است؟
از شما چه پنهون که دیروز توی مترو به صفحه گوشی یکی از همشهریان زل زده بودم، دیدم کامنتی در جواب «اینا میخوان صنف زبالهگردان راه بندازن که از این کودکان هم مالیات بگیرند» نوشته بود با این مضمون که «نه! اینا کار مافیای لباسه! دنبال سود شخصیان...» شب هم که با اتوبوس برمیگشتم خیلی اتفاقی چشمم دوباره به توییت یکی از مسئولین افتاد که نوشته بود «این مشکلات به من مربوط نیست و من این وسط هیچ کارهام...» و متاسفانه بعد از اون هم گوشی بنده خدا زنگ خورد و دیگه نتونستم بقیه نظرها رو بخونم.
در این مورد صحبتی با مسئولان دارید؟
به هر حال، نمیدونم اینها درسته یا نه، اما خواهشی که از مسئولین دارم اینه که لطفا اگر قراره لباسی برای این کودکان تهیه کنن، لطف کنن و از این پارچه شبرنگها به یک گوشهاش بچسبونن که این بچهها هم توی شب دیده شوند و با ماشین تصادف نکنند.
حسابی شمارا هم خسته کردیم. مرسی از حضورتون
خواهش میکنم!