مشاوره خانواده رایگان عطاملک
  • شبکه اجتماعی ویترین
  • مشاوره خانواده
  • معجون عشق
  • جایزه بگیرید
    • ورود
    • ثبت‌نام
    ورود
    نام کاربری:
    گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
     
  • ورود
  • ثبت‌نام
ورود
نام کاربری:
گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
 
مشاوره خانواده رایگان عطاملک › حیات طیبه › سمت خدا › انقلاب اسلامی / دفاع مقدس / مدافعان حرم v
« قبلی 1 … 5 6 7 8 9 … 11 بعدی »
› سالگرد عروسی

امتیاز موضوع:
  • 12 رأی - میانگین امتیازات: 2.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سالگرد عروسی

ADMIN آفلاین
بنیانگذار قرارگاه سایبری
********
امتیاز: 26,123
تاریخ عضویت: اسفند ۱۳۸۹
محل سکونت: شهرستان جوین
اعتبار: 254
میزان اخطار: 0%
سپاس ها 246
سپاس شده 467 بار در 375 ارسال
#1
۱۳۹۹-۵-۱۰، ۰۶:۵۷ عصر
زن جوانی بود . شاید حدود سی سال بیشتر نداشت یا کمتر .
نگاهی به ساعت راهروی مترو انداخت و روی صندلی قرمز آن جابجا شد . معلوم بود که مدتی هست که منتظر مانده . انگار از انتظار خسته شده بود . گاهی می نشست و گاهی قدم می زد و دوباره سرجایش بر می گشت .
نگاهم روی ساعت میخکوب شد . الان نزدیک نیم ساعت است که روی صندلی نشسته ام . دوباره محاسبه ام را از سر گرفتم . اگر بخواهم به خانه بروم و بعد برای بردن دخترم از مدرسه تمام مسیر را برگردم ، کلافه می شدم . پس به خودم امید دادم که : اگر فقط یک ربع دیگر صبر کنی می توانی به مدرسه برسی و به خانه برگردی این طوری مجبور نمی شوی دو بار چهار طبقه را پایین و بالا کنی .
فکر خوبی بود . روی صندلی جابجا شدم . زن جوان در حالیکه چادرش را مرتب می کرد بعد از چند قدم بالا و پایین شدن دوباره روی صندلی جاخوش کرد.
یک ربع وقت داشتم و باز رگ کنجکاوی ام (شما بخوانید فضولی) گل کرد .
با مهارت خاص خودم سر صحبت را باز کردم : شما هم منتظرید .
 زن انگار زودتر از اینها منتظر این حرف باشد با خوشرویی گفت : بله . کلا" آدم خوش قولی هستم اما بعضیا کلا" آدم بدقولی هستند . انگار بدقولی توی خونشان باشد.
صحبتها گل انداخت و رسید به بچه ها .
زن جوان گفت : پانزده سالم بود که ازدواج کردم . دو تا دختر دارم که هر دو نوجوان هستند . فرزند سومم ان شاالله پسره . چند وقت دیگه دنیا میاد.
تازه متوجه بارداری زن شدم . آنقدر خوشحال شدم که گمانم زن از اینهمه خوشحالی ام آنهم برای یک غریبه تعجب کرد . خودم را جمع و جور کردم و سنگین و رنگین سرجایم نشستم.
زن جوان گفت : روی تربیت بچه ها خیلی دقت دارم . زمانه ، زمانه ی غریبی شده . فکر کنم خیلی نزدیک باشه . 
گفتم : چی ؟! با شگفتی نگاهم کرد . انگار سوال مسخره ای پرسیده باشم . گفت : ظهور را می گویم . فکر کنم ظهور نزدیک باشد .
چیزهای تازه تری دستگیرم شد . او خوب می فهمید . خوبتر از من . خوبتر از خیلی ها . به صیادی شبیه شدم که مروارید گران قیمتی به دست آورده و حالا تلاش می کند تا از دستش ندهد.
جملاتش ساده بود اما پشت تمام سادگی اش چیزی بود ...
نگاهش قفل شد روی ساعتش . بعد انگار اضطرابی خاص گرفته باشد گفت : رهبر عمار می خواهد. هنوز صدایش در گوشم می پیچد : این عمار ؟!
ادامه داد : می خواهم عمار تربیت کنم . بعد هم خنده ی کوتاهی کرد و گفت : اسمش را هم می خواهم بگذارم سید علی .
توی چشمهایش خیره شدم . به حالش غبطه خوردم . پرسیدم : حالا چه برنامه ای برای تربیتش چ داری ؟ 
از برنامه ها و کلاسهایش گفت . اساتیدش را می شناختم . هر از گاهی هم پیش استادی می رفت که ما بچه های حوزه خیابان ایران خوب می شناختیمش " آیت الله جاودان "
ادامه داد یک چله هم دارم . کنجکاو شدم . عه ! چله ی چی ؟ گفت : چله آیت الله حق شناس . 
گفتم : خیلی سخته این چله . یه چیز آسون تر برمی داشتی . چیزی که بتوانی با این وضعیت و داشتن دو تا بچه دیگه که حتما مسئولیت های اونها هم روی دوشت هست ، از عهده اش بربیایی و اذیتت نکند.
گفت : برای انجام کارهای بزرگ باید سختی کشید . اصلا" خدا ما را برای تحمل همین سختی ها به این دنیا آورده . هیچ عقد اخوتی هم با ما نبسته . هیچ وقت هم قول نداده که اینجا همه چیز بر وفق مرادمان باشد و از سختی و مشکلات دور باشیم . باید در کوران این سختی ها آب دیده شویم 
دوست ندارم وقتی آقا آمد دستم خالی باشد . 
شهادت را به بها می دهند نه به بهانه . باید زرنگ بود و شهادت را گرفت . من برات شهادت پسرم را می گیرم .
دوباره به ساعتش نگاه کرد . تازه یادم آمد باید بروم دیر می شود . چه زود گذشت ...!
آخرین لحظه بود . سایه ی دختر جوانی که از روی شباهتش حدس زدم خواهرش هست از دور نمایان شد . از همان دور مرتب بابت تاخیرش عذرخواهی می کرد .
وقت خداحافظی بود . ناخودآگاه پرسیدم : کجا می روید ؟
از سوالم خجالت کشیدم . از آشنایی ما زمان زیادی نمی گذشت شاید نباید می پرسیدم .
قطار رسید . هر دو قصد سوار شدن داشتند . زن جوان لبخند زد : بهشت زهرا . سر مزار شوهرم . یک ماه و نیم پیش توی سوریه شهید شد . 
گفتم : امروز چهارشنبه است نه پنجشنبه !گفت : امروز سالگرد عروسی مان است ...

خودم را دیدم . بسیار کوچک ... بسیار کوچکتر از زن جوان ...
شبکه اجتماعی ویترین

]دانلود از مایکت[
  | 
]دانلود از کافه بازار[


قرائت صلوات و فاتحه برای پسر عمویم
پاسخ
وب سایت ارسال‌ها اعتباردهی
پاسخ اخطار
 سپاس شده توسط
« قدیمی‌تر | جدیدتر »


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  کارت عروسی ابوالقاسم کلاگر ADMIN 0 2,091 ۱۳۹۳-۱۱-۲۵، ۰۳:۴۲ عصر
آخرین ارسال: ADMIN

  • مشاهده‌ی نسخه‌ی قابل چاپ


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
بارگذاري مجدد
آمار انجمن
آخرين ارسال ها
موضوع تاريخ, زمان  آخرين ارسال کننده انجمن
  [تولید انجمن] مرکز نیکوکا... ▼ دیروز, ۱۲:۴۷ ADMIN اخبار و اطلاع...
  [ مشاوره فردی] ] سختگیر... ▼ ۴-۱۳, ۱۹:۱۴ bazkoni مشاوره خانواد...
  [ مشاوره فردی] ] کچل کر... ▼ ۴-۱۳, ۱۹:۰۹ bazkoni مشاوره خانواد...
  مشاوره خانواده رایگان در ... ▼ ۴-۶, ۰۱:۰۲ Ayla مشاوره خانواد...
  [عشق و ازدواج] ازدواج ▼ ۳-۱۰, ۰۳:۵۷ ADMIN مشاوره خانواد...
  [ همسرداری ] دخالت ماد... ▼ ۳-۸, ۰۴:۵۹ ملایجردی مشاوره خانواد...
  [ همسرداری ] من و همسر... ▼ ۲-۲۶, ۱۸:۵۴ محمدی پور مشاوره خانواد...
  [ مشاوره فردی] ] نیازمن... ▼ ۲-۲۰, ۰۳:۳۴ ADMIN مشاوره خانواد...
  کتاب دوره ات نگذشته مربی! ▼ ۱-۱۹, ۱۱:۲۶ ADMIN ایده، خلاقیت ...
  [تولید انجمن] رادیو عشق ❤ ▼ ۱۲-۱۳, ۰۱:۳۹ ADMIN بانوی ایرانی
  [ مشاوره فردی] ] درگیری... ▼ ۱۱-۱۸, ۰۷:۱۴ ملایجردی مشاوره خانواد...
برترين سپاس شده ها
ADMIN 467
~~sara~~ 187
tanaz22 166
kabootar 159
sarah 142
جديدترين کاربران
Parisa۱۲۳۴ ۴-۲۳
پناه ۴-۲۰
mamadi ۴-۲۰
Mfpaz ۴-۱۹
K.k ۴-۱۹
بيشترين پاسخ ها
  اخبار انتخابا... 334
  رمان واقعی نس... 172
  ستاد سایبری آ... 159
  رمان سفر به د... 146
  دانلود سخنران... 143
برترين ارسال کنندگان
ADMIN 9500
رمان 1571
kabootar 1216
مشاورانه 751
~~sara~~ 563
بيشترين بازديدها
  آموزش رایگان ... 87425
  اموزش فعالیت ... 54580
  خاطرات یک دخت... 50869
  دانلود کتاب م... 44784
  احادیثی درمور... 41144
برترين اعتبارگيرنده ها
ADMIN 254
kabootar 142
dayana 122
~~sara~~ 118
sarah 105


ویترین  |  مزاج شناسی


  • صفحه‌ی تماس
  • بازگشت به بالا
  • بایگانی
  • امتیازات کاربران
قدرت گرفته ازMyBB و پارسی شده توسط MyBBIran.com
طراحی شده توسط Rooloo | ترجمه و طراحی مجدد توسط ParsanIT.ir

برو بالا
حالت خطی
حالت موضوعی