۱۳۹۹-۵-۲۰، ۰۳:۲۰ عصر
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (6)
) در زندگی هر دختری یک سوال هست که تا آخر عمر او را همراهی می کند... «حالا چی بپوشم؟»
2) برادر زاده ام پنج سالشه، زنگ زده بهم می گه: عمو جون! گفتم جون عمو... گفت: کی میخوای بیای خونه ما؟ گفتم: همین روزا میام عزیزم. چطور...؟ گفت: اَه! گفتم: چیه عزیزم چرا ناراحتی؟! دوست نداری بیام؟! گفت: اگه اومدی یه قولی بهم میدی؟ گفتم: بگو عزیزم حتما! گفت: قولِ قول؟! گفتم: آره فدات بشم قول میدم. گفت: قول میدی اومدی خونه مون خرگوشی که تازه خریدم رو نخوری؟!
3) والا این روزا بپرسن ناهار چی خوردی جرات نداریم بگیم مرغ. یا میگن پولداره نقشه قتل می کشن یا میخوان مخ بزنن بریم خواستگاری!
4) تو مترو یارو دست کرده تو جیبم، دستشو گرفتم میگم راحتی داداش؟ میگه ااا جیبه تو بود؟ بابا بگو دیگه، یه ربه دارم میگردم، فکر کردم موبایلمو زدن، نزدیک بود داد و بیداد کنم یه بی گناه دستگیر شه!
5) یادش بخیر بچه بودیم تو ماشین خوابمون می برد هر چی صدامون می کردن خودمونو می زدیم به نشنیدن که بابامون مجبور شه تا دم تختمون بغلمون کنه ببره. چه حالی میداد!
6) سه تا مرغ خریدم مجبور شدم گاوصندوق رو بچپونم تو فریزر!
7) یکی تعریف می کرد، داییش بعد از 40 سال دانشجو شده بوده. جلسه اول تیریپ کت و شلوار و کیف به دست رفته سر کلاس دانشگاه، همه دختر و پسرا توی کلاس فکر کردن استاده! اینم پررو پررو کم نیاورده، یه ربعی صحبت کرده براشون و آخرش گفته: عزیزان من استادتون نیستم، ولی قول بهم بدین چون سن و سالم از همه تون بیشتره من مبصر باشم!
8) همیشه پدرها به پسرشون به عنوان یه فرصت دوباره نگاه می کنن. برای جبران کارایی که خودشون نتونستن بکنن
9) دوتا سوسیس تو مایکروفر بودن، یکیشون میگه وای اینجا چقدر گرمه...
اون یکی میگه اسکل سوسیسا که حرف نمی زنن!
10) تصمیم گیری برای خاموش کردن لپ تاپ از مهمترین تصمیاتیه که آدمی در طول روز می گیره
) در زندگی هر دختری یک سوال هست که تا آخر عمر او را همراهی می کند... «حالا چی بپوشم؟»
2) برادر زاده ام پنج سالشه، زنگ زده بهم می گه: عمو جون! گفتم جون عمو... گفت: کی میخوای بیای خونه ما؟ گفتم: همین روزا میام عزیزم. چطور...؟ گفت: اَه! گفتم: چیه عزیزم چرا ناراحتی؟! دوست نداری بیام؟! گفت: اگه اومدی یه قولی بهم میدی؟ گفتم: بگو عزیزم حتما! گفت: قولِ قول؟! گفتم: آره فدات بشم قول میدم. گفت: قول میدی اومدی خونه مون خرگوشی که تازه خریدم رو نخوری؟!
3) والا این روزا بپرسن ناهار چی خوردی جرات نداریم بگیم مرغ. یا میگن پولداره نقشه قتل می کشن یا میخوان مخ بزنن بریم خواستگاری!
4) تو مترو یارو دست کرده تو جیبم، دستشو گرفتم میگم راحتی داداش؟ میگه ااا جیبه تو بود؟ بابا بگو دیگه، یه ربه دارم میگردم، فکر کردم موبایلمو زدن، نزدیک بود داد و بیداد کنم یه بی گناه دستگیر شه!
5) یادش بخیر بچه بودیم تو ماشین خوابمون می برد هر چی صدامون می کردن خودمونو می زدیم به نشنیدن که بابامون مجبور شه تا دم تختمون بغلمون کنه ببره. چه حالی میداد!
6) سه تا مرغ خریدم مجبور شدم گاوصندوق رو بچپونم تو فریزر!
7) یکی تعریف می کرد، داییش بعد از 40 سال دانشجو شده بوده. جلسه اول تیریپ کت و شلوار و کیف به دست رفته سر کلاس دانشگاه، همه دختر و پسرا توی کلاس فکر کردن استاده! اینم پررو پررو کم نیاورده، یه ربعی صحبت کرده براشون و آخرش گفته: عزیزان من استادتون نیستم، ولی قول بهم بدین چون سن و سالم از همه تون بیشتره من مبصر باشم!
8) همیشه پدرها به پسرشون به عنوان یه فرصت دوباره نگاه می کنن. برای جبران کارایی که خودشون نتونستن بکنن
9) دوتا سوسیس تو مایکروفر بودن، یکیشون میگه وای اینجا چقدر گرمه...
اون یکی میگه اسکل سوسیسا که حرف نمی زنن!
10) تصمیم گیری برای خاموش کردن لپ تاپ از مهمترین تصمیاتیه که آدمی در طول روز می گیره