۱۳۹۹-۶-۲، ۰۱:۴۹ صبح
راننده سیگاری و زن بدحجاب
زن میانسال: اقا لطفا سیگارتون رو خاموش کنید؛ تاکسی که جای سیگار کشیدن نیست.
راننده: آبجی چرا اعصابت خورده. اخرشه. تازه دستمم بیرونه، دودوش که تو ماشین نیست.
زن میانسال: از دودش خفه شدم، معمولا به احترام مسافر، راننده سیگار رو خاموش میکنه؛اینجا یه فضای عمومیه
راننده: ای بابا... کوفتمون کردی...بیا پرتش کردم بیرون.
سکوتی فضای تاکسی را پر میکند.
کمی جلوتر ماشین گشت ارشاد پارک کرده بود و ما پشت ترافیک مجبور بودیم دقایقی در کنار ماشین گشت ارشاد باشیم.
زنی که به سیگار کشیدن راننده اعتراض کرده بود گفت: ببین، نمیتونن مثل آدم رفتار کنن، بیچاره دختر مردم رو به خاطر اینکه لباسش کوتاه بود بردنش تو ماشین گشتفنمیزارن آزاد باشیم، همش محدودیت.
پسرجوان که تا الان سکوت کرده بود دیگه طاقت نیاورد و گفت: ببخشید خانم! کی میگه محدودیته! مملکت قانون داره باید بهش احترام بزارن. مثل همه کشورهای دنیا
زن میانسال که انتظار نداشت کسی جوابش رو بده گفت: چی میگی اقا... کم مونده تو لباس پوشیدنمون هم باید از مملکت اجازه بگیریم. هر کی هر جور دلش میخواد لباس بپوشه، به بقیه چه مربوطه.
پسر جوان: وقتی میام بیرون از خونه وارد اجتماع میشیم. دیگه نباید هر جور دلمون بخواد رفتار کنیم. مثل همین آقای راننده که شما بهش گفتی نباید تو مکان عمومی سیگار بکشه.
راننده که انگار حامی پیدا کرده بود گفت: گل گفتی داداش، این خانم ها همشون همینطوری هستن، از بس جوابشونو ندادیم هر چی دلشون بخواد میگن.
زن میانسال که جوابی نداشت به پسر جوان بده به راننده گفت: کسی از شما نظر خواست؟
پسر جوان به زن میانسال گفت: خانم من قصد بی احترامی نداشتم. خواستم بگم آزادی زمانی هست که اقدام یک نفر باعث ازار و محدودیت دیگران نشه. دقیقا مثل سیگار. این اقا میتونه تو خونش سیگار بکشه ولی تو مکان عمومی نه.این خانم بد حجاب هم میتونه تو خونش راحت باشه ولی تو اجتماع نه.
زن میانسال با صدای ارامتر گفت: خوب چه مشکلی داره زن ها راحت بیان بیرون. خوب مردها نمیتونن خودشون کنترل کنن نگاه نکنن.
راننده هم در حالی که داشت با سرعت زیاد تخمه می خورد و اشغالش را بیرون می انداخت با خنده گفت: خوب من هم الان سیگارمو روشن میکنم، شما روتو انور کن. یا نفس نکش.
پسر جوان به راننده گفت: خدا پدرتو بیامرزه،این حرفت خیلی درسته.بالاخره ما باید طبق قانون شرع به همدیگه احترام بزاریم هر چند همدیگه رو قبول نداشته باشیم.
راننده ترمز دستی رو بالا کشید گفت: به سلامت آخر خطه.
زن میانسال: اقا لطفا سیگارتون رو خاموش کنید؛ تاکسی که جای سیگار کشیدن نیست.
راننده: آبجی چرا اعصابت خورده. اخرشه. تازه دستمم بیرونه، دودوش که تو ماشین نیست.
زن میانسال: از دودش خفه شدم، معمولا به احترام مسافر، راننده سیگار رو خاموش میکنه؛اینجا یه فضای عمومیه
راننده: ای بابا... کوفتمون کردی...بیا پرتش کردم بیرون.
سکوتی فضای تاکسی را پر میکند.
کمی جلوتر ماشین گشت ارشاد پارک کرده بود و ما پشت ترافیک مجبور بودیم دقایقی در کنار ماشین گشت ارشاد باشیم.
زنی که به سیگار کشیدن راننده اعتراض کرده بود گفت: ببین، نمیتونن مثل آدم رفتار کنن، بیچاره دختر مردم رو به خاطر اینکه لباسش کوتاه بود بردنش تو ماشین گشتفنمیزارن آزاد باشیم، همش محدودیت.
پسرجوان که تا الان سکوت کرده بود دیگه طاقت نیاورد و گفت: ببخشید خانم! کی میگه محدودیته! مملکت قانون داره باید بهش احترام بزارن. مثل همه کشورهای دنیا
زن میانسال که انتظار نداشت کسی جوابش رو بده گفت: چی میگی اقا... کم مونده تو لباس پوشیدنمون هم باید از مملکت اجازه بگیریم. هر کی هر جور دلش میخواد لباس بپوشه، به بقیه چه مربوطه.
پسر جوان: وقتی میام بیرون از خونه وارد اجتماع میشیم. دیگه نباید هر جور دلمون بخواد رفتار کنیم. مثل همین آقای راننده که شما بهش گفتی نباید تو مکان عمومی سیگار بکشه.
راننده که انگار حامی پیدا کرده بود گفت: گل گفتی داداش، این خانم ها همشون همینطوری هستن، از بس جوابشونو ندادیم هر چی دلشون بخواد میگن.
زن میانسال که جوابی نداشت به پسر جوان بده به راننده گفت: کسی از شما نظر خواست؟
پسر جوان به زن میانسال گفت: خانم من قصد بی احترامی نداشتم. خواستم بگم آزادی زمانی هست که اقدام یک نفر باعث ازار و محدودیت دیگران نشه. دقیقا مثل سیگار. این اقا میتونه تو خونش سیگار بکشه ولی تو مکان عمومی نه.این خانم بد حجاب هم میتونه تو خونش راحت باشه ولی تو اجتماع نه.
زن میانسال با صدای ارامتر گفت: خوب چه مشکلی داره زن ها راحت بیان بیرون. خوب مردها نمیتونن خودشون کنترل کنن نگاه نکنن.
راننده هم در حالی که داشت با سرعت زیاد تخمه می خورد و اشغالش را بیرون می انداخت با خنده گفت: خوب من هم الان سیگارمو روشن میکنم، شما روتو انور کن. یا نفس نکش.
پسر جوان به راننده گفت: خدا پدرتو بیامرزه،این حرفت خیلی درسته.بالاخره ما باید طبق قانون شرع به همدیگه احترام بزاریم هر چند همدیگه رو قبول نداشته باشیم.
راننده ترمز دستی رو بالا کشید گفت: به سلامت آخر خطه.